هدایت شده از طرفـداران حـامد آهنگـی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلـاد تستـر معروف به ایتــا پیوستتت ؛ با 3M عضــــو 😭🔥⏬ ،، '
LINK : •• https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be
با 70کیلو پنیر پیتزا چیکارکرد🗿💦🍕...
HErE : °° https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be
هرروز کلـی چالش خفن و سرگـرم کننده میذاره که دهنت باهاشون اب میفته :))) 😮💨💕❌
هدایت شده از طرفـداران حـامد آهنگـی
4_5877367542883816940.mp3
3.24M
اقا دیروز تو اسنپپ طرف انقدر #مداحیاش خفن و بروز بودددد🥺🎧 نگم براتون اصلا دلم میخاست تا آخر دنیا مسافرش باشم😌🥺 آخر دلم طاقت نیورد ازش پرسیدم آقا پلی لیست مداحیات از کجا دان کردی بهم ایدی این کانالو داد👇🏾😍😍
👈 💽 دانلود مداحی
#داستان_آموزنده
🔆على و عاصم
على عليه السلام بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد. در خلال ايامى كه در بصره بود، روزى به عيادت يكى از يارانش ، به نام ((علاء بن زياد حارثى )) رفت .
اين مرد، خانه مجلل و وسيعى داشت . على همينكه آن خانه را با آن عظمت و وسعت ديد، به او گفت :((اين خانه به اين وسعت ، به چه كار تو در دنيا مى خورد، در صورتى كه به خانه وسيعى در آخرت محتاجترى ؟! ولى اگر بخواهى مى توانى كه همين خانه وسيع دنيا را وسيله اى براى رسيدن به خانه وسيع آخرت قرار دهى به اينكه در اين خانه از مهمان ، پذيرايى كنى ، صله رحم نمايى ، حقوق مسلمانان را در اين خانه ظاهر و آشكارا كنى ، اين خانه را وسيله زنده ساختن و آشكار نمودن حقوق قرار دهى و از انحصار مطامع شخصى و استفاده فردى خارج نمايى )).
علاء: يا اميرالمؤمنين ! من از برادرم عاصم پيش تو شكايت دارم
چه شكايتى دارى ؟.
تارك دنيا شده ، جامه كهنه پوشيده ، گوشه گير و منزوى شده همه چيز و همه كس را رها كرده .
((او را حاضر كنيد!)).
عاصم را احضار كردند و آوردند. على عليه السلام به او رو كرد و فرمود:اى دشمن جان خود! شيطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خويش رحم نكردى ؟ آيا تو خيال مى كنى كه خدايى كه نعمتهاى پاكيزه دنيا را براى تو حلال و روا ساخته ناراضى مى شود از اينكه تو از آنها بهره ببرى ؟ تو در نزد خدا كوچكتر از اين هستى .
عاصم : يا اميرالمؤمنين ! تو خودت هم كه مثل من هستى ، تو هم كه به خود سختى مى دهى و در زندگى بر خود سخت مى گيرى ، تو هم كه جامه نرم نمى پوشى و غذاى لذيذ نمى خورى ، بنابراين من همان كار را مى كنم كه تو مى كنى و از همان راه مى روم كه تو مى روى .
اشتباه مى كنى ، من با تو فرق دارم ، من سمتى دارم كه تو ندارى ، من در لباس پيشوايى و حكومتم ، وظيفه حاكم و پيشوا وظيفه ديگرى است خداوند بر پيشوايان عادل فرض كرده كه ضعيفترين طبقات ملت خود را مقياس زندگى شخصى خود قرار دهند. و آن طورى زندگى كنند كه تهيدست ترين مردم زندگى مى كنند تا سختى فقر و تهيدستى به آن طبقه اثر نكند، بنابراين ، من وظيفه اى دارم و تو وظيفه اى
📚نهج البلاغه ، خطبه 208
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆در ركاب خليفه
على عليه السلام هنگامى كه به سوى كوفه مى آمد، وارد شهر انبار شد كه مردمش ايرانى بودند.
كدخدايان و كشاورزان ايرانى خرسند بودند كه خليفه محبوبشان از شهر آنها عبور مى كند، به استقبالش شتافتند، هنگامى كه مركب على به راه افتاد، آنها در جلو مركب على عليه السلام شروع كردند به دويدن . على آنها را طلبيد و پرسيد:((چرا مى دويد، اين چه كارى است كه مى كنيد؟!)).
اين يك نوعى احترام است كه ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود مى كنيم . اين سنت و يك نوع ادبى است كه در ميان ما معمول بوده است .
((اين كار شما را در دنيا به رنج مى اندازد و در آخرت به شقاوت مى كشاند. هميشه از اين گونه كارها كه شما راپست و خوار مى كند خوددارى كنيد. به علاوه اين كارها چه فايده اى به حال آن افراد دارد؟
📚نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 37.
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆غزالى و راهزنان
((غزالى )) دانشمند شهير اسلامى ، اهل طوس بود (طوس قريه اى است در نزديكى مشهد). در آن وقت ؛ يعنى در حدود قرن پنجم هجرى ، نيشابور مركز و سواد اعظم آن ناحيه بود و دارالعلم محسوب مى شد. طلاب علم در آن نواحى براى تحصيل و درس خواندن به نيشابور مى آمدند. غزالى نيز طبق معمول به نيشابور و گرگان آمد و سالها از محضر اساتيد و فضلا با حرص و ولع زياد كسب فضل نمود. و براى آن كه معلوماتش فراموش نشود و خوشه هايى كه چيده از دستش نرود، آنها را مرتب مى نوشت و جزوه مى كرد. آن جزوه ها را كه محصول سالها زحمتش بود، مثل جان شيرين دوست مى داشت .
بعد از سالها، عازم بازگشت به وطن شد. جزوه ها را مرتب كرده در توبره اى پيچيد و با قافله به طرف وطن روانه شد. از قضا قافله با يك عده دزد و راهزن برخورد. دزدان جلو قافله را گرفتند و آنچه مال و خواسته يافت مى شد، يكى يكى جمع كردند. نوبت به غزالى و اثاث غزالى رسيد. همين كه دست دزدان به طرف آن توبره رفت ، غزالى شروع به التماس و زارى كرد و گفت : غير از اين ، هرچه دارم ببريد و اين يكى را به من واگذاريد.
دزدها خيال كردند كه حتما در داخل اين بسته متاع گرانقيمتى است . بسته را باز كردند. جز مشتى كاغذ سياه شده چيزى نديدند.
گفتند: اينها چيست و به چه درد مى خورد؟
غزالى گفت : هرچه هست به درد شما نمى خورد، ولى به درد من مى خورد.
به چه درد تو مى خورد؟
اينها ثمره چند سال تحصيل من است . اگر اينها را از من بگيريد، معلوماتم تباه مى شود و سالها زحمتم در راه تحصيل علم به هدر مى رود.
راستى معلومات تو همين است كه در اينجاست ؟
بلى .
علمى كه جايش توى بقچه و قابل دزديدن باشد، آن علم نيست ، برو فكرى به حال خود بكن .
اين گفته ساده عاميانه ، تكانى به روحيه مستعد و هوشيار غزالى داد. او كه تا آن روز فقط فكر مى كرد كه طوطى وار از استاد بشنود و در دفاتر ضبط كند، بعد از آن در فكر افتاد كه كوشش كند تا مغز و دماغ خود را با تفكر پرورش دهد و بيشتر فكر كند و تحقيق نمايد و مطالب مفيد را در دفتر ذهن خود بسپارد.
غزالى مى گويد:
من بهترين پندها را كه راهنماى زندگى فكرى من شد، از زبان يك دزد راهزن شنيدم
📚غزالى نامه ، ص 116.
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از طرفـداران حـامد آهنگـی
کانال زناشویی ویژه
مخصوص شب جمعه 👙
https://eitaa.com/joinchat/1644167294Ce15bb42543
خواهشا اگه متأهل نیستی نیا 🪢
هدایت شده از پارازیت
ماجرای دردناک دختر یاسوجی
و اعدام متجاوزان 😭👇
http://eitaa.com/joinchat/244711455C8f3480a26a
ماجرارو کامل و بدون تعصب بخونید 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای خانم بدحجاب و بلیط یک روحانی
👤استاد قرائتی
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆شرورتر از فرعون
در احاديث آمده است : لتكونن فى هذه الامه رجل يقال له الوليد و هو شر من فرعون ؛ در اين امت مردى خواهد بود كه او را وليد گويند و او از فرعون بدتر است .
بنا به نظر علما اين شخص همان وليد بن يزيد بن عبدالملك است كه به وليد فاسق مشهور است زيرا حوضى ساخته بود كه آن را از شراب پر مى كرد و خودش را در آن مى انداخت و هر چه مى خواست مى خورد. فسق و كفر او به حدى بود كه حتى رسالت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) را هم تكذيب مى كرد چنان كه مى گويد:
تلعب بالخلافه هاشمى بلا وحى اتاه و لا كتاب((اين مرد هاشمى با خلافت بازى كرد، نه وحى به او رسيد و نه كتابى از آسمان آورد)).
روزى به عنوان تفاءل قرآن مجيد را گشود و اين آيه كريمه در اول صفحه بود:
و استفتحوا و خاب كل جبار عنيد.
((و گشودند و هر كه جبار عنيد بود زيانكار شد)). وليد از اين تفاءل بسيار ناراحت و خشمگين شد و قرآن را به كنارى انداخت و صفحات مباركه آن را هدف تير قرار داد و اين شعر را سرود:
تهددنى بجبار عنيد فها انا ذاك جبار عنيداذا ما جئت ربك يوم حشر فقل يا رب مزقنى الوليد((اى قرآن تو مرا تهديد مى كنى كه جبار عنيدم ، بله من همان جبار عنيدم ، وقتى كه در روز حشر پيش خداوندت آمدى بگو اى خدا مرا وليد پاره پاره كرد)).
اين اعمال وليد نشان مى دهد كه او اصلا به اسلام و پيغمبر و قرآن عقيده نداشت به طورى كه نوشته اند او را معلمى بود كه مذهب مانى داشت و وليد را هم تحت تاءثير عقايد خود قرار داده بود و او هم به مذهب مانى متمايل شده بود.
يكى ديگر از اعمال ننگين او اين بود كه شبى در اثر كثرت شرابخوارى با كنيزى هم بستر شده بود و سحرگاهان كه موقع نماز جماعت بود عمامه خود را بر سر كنيز نهاد و عبايش را به دوش او انداخت و دستور داد كه صورت خود را بپوشاند و به جاى او به محراب رفته و نماز جماعت بخواند. كنيز آلوده دامن ، با همان حالت مستى و جنابت ، اطاعت امر نمود و به مسجد رفت و براى آن مردم بدبخت نماز خواند و چون خيلى روشن نشده بود كسى متوجه قضيه نشد ولى پس از قتل وليد اين راز آشكار شد و مردم شام تازه فهميدند كه در يك نماز صبح به كنيز مست وليد اقتدا كرده اند.
چون كفر و زندقه و فساد وليد براى همه كس روشن شده بود حتى برادران و عموزادگان و ساير افراد بنى اميه او را مذمت مى كردند لذا مردم دمشق از اعمال ننگين او به ستوده آمدند و در قصر خلافت او را تكه تكه كرده و سرش را هم به نيزه زدند و در شهر گردش دادند و تن منحوسش را هم در همان قصر به خاك سپردند
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
حکایت
@hkaitb
💢تعمیر موتور کشتی
موتور کشتی بزرگی خراب شد .
مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند
اما هیچکدام موفق نشدند!
سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سالها تعمیر کار کشتی بود بیاورند..
وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد
دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند
بعد از یک روز وارسی کامل و سپس خلوت کردن،
فردا صبح مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد
و با آن به آرامی ضربه ای به قسمتی از موتور زد
بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد.
یک هفته بعد صورتحسابی ده هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد :
او واقعا هیچ کاری نکرد!
ده هزار دلار برای چه میخواهد بگیرد؟
بنابر این از آن مرد خواستند ریز صورتحساب را برایشان ارسال کند؟
مرد تعمیر کار نیز صورتحساب را اینطور برایشان فرستاد :
ضربه زدن با آچار : ۲دلار
تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود : ۹۹۹۸ دلار
وذیل آن نیز نوشت :
تلاش کردن مهم است اما دانستن اینکه کجا باید تغییر کند میتواند همه چیز را تغییر بدهد.
حکایت
.
.
.