به زندگی بازگشتم
شب مصرّانه به پنجره چسبیده بود؛
حالا باید دو نفر را ادامه میدادم
مردي که در این اتاق سعی میکرد
همهچیز را فراموش کند
و مردی دیگر
که هنوز در آن کافۀ لعنتی
مقابل تو نشسته بود
و دوست نداشت به لبخندت پایان بدهد.
#جواد_گنجعلی
حکایت
@hkaitb