📚#حکایت_دزد_و_ملانصرالدین
دزدی در خانه ملانصرالدین مشغول جمع کردن اثاث بود، ملا از خواب بیدار شد و قدری صبر کرد تا دزد کوله بار خود را بست همینکه خواست از در خانه بیرون رود ملا هم بقیه اثاث را جمع کرد ودر چادری پیچید دنبال دزد روانه شد. پس از طی چند کوچه وخیابان نزدیک دروازه دزد متوجه شد که پشت سرش صدای پائی می آید، برگشت نگاه کرد دید ملا است خیلی تعجب کرد و ترسید که ملا اسباب زحمتش شود. سوال کرد: ملا شما کجا می آئید ملا جواب داد هیچ من دیدم شما مشغول اسباب کشی هستید خواستم به شما کمک کنم . دزد که آشنا بود ازخجالت اثاث ملا را زمین گذاشت وفرار کرد.
✓
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_دزد_و_ملانصرالدین
دزدی در خانه ملانصرالدین مشغول جمع کردن اثاث بود، ملا از خواب بیدار شد و قدری صبر کرد تا دزد کوله بار خود را بست همینکه خواست از در خانه بیرون رود ملا هم بقیه اثاث را جمع کرد ودر چادری پیچید دنبال دزد روانه شد. پس از طی چند کوچه وخیابان نزدیک دروازه دزد متوجه شد که پشت سرش صدای پائی می آید، برگشت نگاه کرد دید ملا است خیلی تعجب کرد و ترسید که ملا اسباب زحمتش شود. سوال کرد: ملا شما کجا می آئید ملا جواب داد هیچ من دیدم شما مشغول اسباب کشی هستید خواستم به شما کمک کنم . دزد که آشنا بود ازخجالت اثاث ملا را زمین گذاشت وفرار کرد.
✓
📚کانال حکایتهای بهلول و ملانصرالدین👇
📚 @Bohlol_Molanosradin