eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 درويشي به در ديهي رسيد. جمعي کدخدايان را ديد آنجا نشسته، گفت: مرا چيزي دهيد و گرنه به خدا با اين ديه همان کنم که با آن ديه ديگر کردم. ايشان بترسيدند، گفتند: مبادا ساحري يا ولييي باشد که از او خرابي به ديه ما رسد. آنچه خواست بدادند. بعد از آن پرسيدند که با آن ديه چه کردي؟ گفت: آنجا سؤالي کردم، چيزي ندادند، به اينجا آمدم، اگر شما نيز چيزي نمي داديد اين ديه را رها مي کردم و به ديهي ديگرمي رفتم. ✍ ✓ 📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin
📕 کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد روزی از روزها خیاط کاسه‌ای عسل به دکان آورد و برای اینکه کودک به عسل دست نزند به او گفت : در این کاسه زهر است ، مراقب باش که از آن نخوری خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل را خورد ، وقتی خیاط برگشت سراغ پارچه را گرفت ، کودک گفت اگر قول بدهی مرا نزنی به تو راست خواهم گفت کودک گفت : من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی کاسه زهر را خوردم تا بمیرم ولی تا حالا زنده مانده ام ، حالا دیگر خود دانی 📔برگرفته از :رساله‌ی دلگشا ✍ ✓ 📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇 📚 @Bohlol_Molanosradin