💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
باهمسرم به مشکل شدیدی خوردیم همه ی اطرافیان از دعوای ما خسته شده بودن هیچ جوره تفاهم نداشتیم پسرم دوسال و نیمش بود دیگه طاقتم طاق شد رفتم درخواست طلاق دادم همسرم هم سر جبران بچه رو ازم گرفت کار رفت و آمد طلاق شش ماه طول کشید شش ماه خونه ی پدرم اشک ریختم بخاطر ندیدن بچم جلسه ی آخر طلاق مصادف شد با ولادت حضرت معصومه ازش خواهش کردم گفتم یاحضرت معصومه دلمو آروم کن من ازت معجزه میخوام فردا همسرم با بچم اومده بود دادگستری دیدم خونه گرفته یجوری رفتار میکرد انگار ما هیچ مشکلی نداشتیم الان ده سال از اون ماجرا میگذره و من زندگیمو مدیون حضرت معصومه هستم
حکایت
@hkaitb
💬 | #پیام_جدید
متن پیام:
سلام لطفا بیشتر در مورد توبه بزارید درمورد کساییی بزارید که توبه کردن و نمیخوان کسی از گذشتشون چیزی بدونه و اونو مخفی میکنن ایا این کارشون گناهه
✍️سلام در پاسخ به این سوال که شاید سوال دیگران هم باشد،ماجرای خواندنی ذیل را از حضرت علی علیه السلام مطالعه کنیم:
کتاب من لا یحضره الفقیه ـ به نقل از اَصبَغ بن نُباته ـ: مردی نزد امیر مؤمنان(ع) آمد و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. امیر مؤمنان(ع) رویش را از او برگرداند و فرمود: «بنشین». آن گاه، رو به مردم کرد و فرمود: «اگر کسی از شما این گناه را مرتکب شد، آیا نمی تواند آن را بر خود بپوشانَد، چنان که خداوند بر او پوشاند؟».
آن مرد برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام، مرا پاک گردان. فرمود: «چه چیز باعث شد که این را بگویی؟». گفت: طلب پاکی.
فرمود: «کدام پاکی بالاتر از توبه است؟». دوباره، رو به یارانش کرد و به سخن گفتن برای آنان پرداخت. باز مرد برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! من زنا کرده ام. مرا پاک گردان. فرمود: «آیا بلدی قرآن بخوانی؟». گفت: آری. فرمود: «بخوان». او خواند و درست خواند. فرمود: «آیا احکام نماز و زکاتت را که خداوند عز و جل بر تو لازم کرده است، می دانی؟». گفت: آری. از او پرسید و آن مرد، درست پاسخ داد. فرمود: «آیا دچار مرضی یا سردردی یا مشکلی در بدنت یا غم و اندوهی در دلت نیستی؟». گفت: نه، ای امیر مؤمنان.
فرمود: «وای بر تو! برو تا پنهانی و مخفیانه نیز در باره ات پرس و جو کنم، چنان که آشکارا از خودت پرسیدم، و اگر نزد ما برنگشتی، ما هم احضارت نمی کنیم».
📚کتاب من لا یحضره الفقیه: ج ۴ ص ۳۱ ح ۵۰۱۷، وسائل الشیعة: ج ۱۸ ص ۳۲۸ ح ۳۴۱۳۴، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۸ ص ۱۲.
حکایت
@hkaitb