💠میزبان مؤمن بعد از مرگ چه کسانیست؟💠
🌷 از امام صادق (ع) پرسیدند:
❓آيا مؤمن از جان كندن خود ناراحت میشود؟
حضرت فرمودند: نه، به خدا،
زمانی كه ملك الموت برای ستاندن جان مؤمن میآيد، بیتابی می كند.
💢امّا ملك الموت به او میگويد:
ای دوست خدا! بیتابی مكن؛ زيرا سوگند به آنكه محمّد (ص) را برانگيخت، من از پدر مهربانی كه به بالينت بيايد، با تو خوشرفتارتر و مهربانترم.
چشمت را باز كن و بنگر.
💐 آنگاه رسول خدا (ص) و اميرمؤمنان و فاطمه و حسن و حسين و امامان از نسل آنها، عليهم السلام، در برابرش نمايان میشوند.
به او گفته میشود:
💐 اين رسول خدا (ص) و اهل بیت (ع) رفيقان و همراهان تو هستند... در اين هنگام، چيزی برای او خوشتر از اين نيست كه جانش ستانده شود تا به آنها بپيوندد.
📕اصول كافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص: 127
حکایت
@hkaitb
🔥 ای کاش مادرش زنده بود.
✅ امام سجاد علیه السلام فرمود: مردى نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: يا رسول الله هيچ كار زشتى نمانده مگر اینکه مرتکب شده ام، آيا راهی برای توبه دارم؟
👈 پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آيا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: پدرم زنده است. حضرت فرمود: برو به او نيكى كن.
👈 راوی گفت: وقتی که آن مرد می رفت، حضرت فرمود: ای كاش مادرش زنده بود؛ یعنی اگر مادرش زنده بود و به او نیکی می کرد، زودتر آمرزیده می شد.
📚 بحار الانوار، ج ۷۱ ص ۸۲
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔸خدای خوشمرام، کریم و صبور🔸
✍آیت الله حائری شیرازی: چرا خدا شب قدر را برتر از هزار ماه کرده است؟ انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن، تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید: «صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!»
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را -یعنی هشتاد و چهار سال را- به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی.
چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم؛ یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم. هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند. امامان ما راست گفتهاند که: «فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔴یتیم نوازی امام علی (ع)
✍امیرالمومنین (ع) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است(گویا ماموران رسیدگی به این خانواده کوتاهی کرده بود).
علی (ع) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرفی خرما و کیسهای آرد و روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. با رسیدن به خانه آن زن، از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان با محبت میفرمود: بخورید...
پس از سیر شدن آنان، امام (ع) به صورت چهار دست و پا بر زمین خم شد و کودکان یتیم را دوش خود سوار کرد و گرد اتاق میگشت و از خود صدای بعبع (به تقلید از صدای گوسفند) میکرد.
کودکان با مشاهده این حالت، بسیار خندیدند و خوشحال شدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از شما دیدم!!! امام (ع) فرمود: ای قنبر! چون وارد خانه شدم، این کودکان یتیم از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آن یتیمان در حال سیری بخندند و خوشحال باشند...
📚غررالمناقب فی فضائل علی بن ابی طالب
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🍃پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمودند :
🔸به خدا سوگند كه دنيا در مقايسه با آخرت ، جز مانند اين كه فردى از شما اين انگشتش را در دريا فرو ببرد ، نيست . پس ، بنگرد كه انگشتش با چه مقدار آب باز مى گردد دنيا در برابر آخرت ، به اندازه اين نم است در برابر دريا
🔸هر کس از سرای دنیا بیش از مقدار کفایتش بهره ببرد، خود را به هلاکت انداخته است، بدون آنکه متوجه باشد.
🔸هر كه براى از دست دادن چيزى از دنيا افسوس خورد ، به اندازه مسافت هزار سال راه ، به آتش نزديك شده است؛ و هر كه براى از دست دادن چيزى از آخرتش افسوس خورد ، به اندازه مسافت هزار سال راه ، به بهشت نزديك شده است.
📚كنز العمّال : ج 3 ص 197
حکایت
@hkaitb
🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم .
🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد.
🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند.
رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔴یتیم نوازی امام علی (ع)
✍امیرالمومنین (ع) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است(گویا ماموران رسیدگی به این خانواده کوتاهی کرده بود).
علی (ع) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرفی خرما و کیسهای آرد و روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. با رسیدن به خانه آن زن، از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان با محبت میفرمود: بخورید...
پس از سیر شدن آنان، امام (ع) به صورت چهار دست و پا بر زمین خم شد و کودکان یتیم را دوش خود سوار کرد و گرد اتاق میگشت و از خود صدای بعبع (به تقلید از صدای گوسفند) میکرد.
کودکان با مشاهده این حالت، بسیار خندیدند و خوشحال شدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از شما دیدم!!! امام (ع) فرمود: ای قنبر! چون وارد خانه شدم، این کودکان یتیم از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آن یتیمان در حال سیری بخندند و خوشحال باشند...
📚غررالمناقب فی فضائل علی بن ابی طالب
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد
🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم .
🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد.
🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند.
رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
🔸خدای خوشمرام، کریم و صبور🔸
✍آیت الله حائری شیرازی: چرا خدا شب قدر را برتر از هزار ماه کرده است؟ انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن، تازه از خواب غفلت بیدار شده است و میگوید: «صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!»
خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را -یعنی هشتاد و چهار سال را- به تو میدهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی.
چرا خداوند این کار را میکند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. میداند که نمیتوانیم جبران کنیم؛ یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم. هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمیکند. امامان ما راست گفتهاند که: «فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیدهام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند.
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🔆 #پندانه
🔥 آتش انتقام 🔥
🔸کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
🔹هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
🔸پيرمرد کينه روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
🔹روباه شعلهور در مزرعه به اينطرف و آنطرف میدويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
🔸در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد.
🔹وقتی کينه به دل گرفته و به دنبال انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
🔺بهتر است ببخشيم و بگذريم ...
✅ استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🌸راه رسیدن به دنیا وآخرت🌸
❣علامه طباطبایی می فرمودند:
🌿« چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم سید علی آقای قاضی شرفیاب می شدم
🍃یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند!
دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان))
حکایت
@hkaitb
⭕️دعای سلامتی اقا صاحب الزمان عج.
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ
#نذر_گل_نرجس_صلوات
#التماس_دعای_فرج 🤲
پ.ن:ان شاءالله خدا به همه ی مسئولین ما عدالت و برخورد یکسان عنایت کنه