eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆مقام والا يكى از اشخاصى كه رؤياهاى عجيبه داشت و حقايق پنهان را در عالم رؤ يا مشاهده مى كرد. دو روز بعد از رحلت آن بزرگوار در عالم رؤ يا ديده بود كه ايشان تشريف آورده اند و فرمودند: اگر گفتيد كه من كجا رفته ام ؟ بعضى گفته بودند، شما خودتان بگوئيد ايشان فرموده بودند كه هر شانزده نفر تشريف آورده بودند كه مرا نزد خودشان ببرند، ولى مقرر شد كه ((بين قبر امام حسين عليه السلام )) و على اكبر عليه السلام باشم و از آنجا به شما دعا كنم . سؤ ال شده بود كه آن شانزده نفر چه كسانى هستند؟! فرموده بودند: ((چهارده معصوم و حضرت اباالفضل و حضرت زينب عليهم السلام )). 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده حکایت @hkaitb
✨﴾﷽﴿✨ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً .
ولادت با سعادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) حضرت زینب س سومین فرزند گرامی حضرت علی ع و حضرت فاطمه س است که به روایت مشهور ۵ جمادی الاول در مدینه چشم به جهان گشود. بر اساس روایات متعدد، نام‌گذاری حضرت زینب س، توسط پیامبر اسلام ص صورت گرفت و جبرئیل از سوی خداوند این نام را به پیامبر اکرم ص رساند. زینب را مخفف‌«زین أب‌» دانسته‌ اند، یعنى «زینت پدر». حضرت زینب س در کوفه به زنان، تفسیر قرآن آموزش داده و از جدش رسول خدا ص و پدرش امیرالمومنین ع و مادرش فاطمه زهرا س حدیث روایت کرده است . ایشان با پسر عموی خود عبدالله بن جعفر ازدواج کردند که ثمره این ازدواج چهار یا پنج فرزند می‌باشد که دو تن از آنان به نام های عون و محمد در کربلا در رکاب امام حسین ع شهید شدند. صبر و پایداری ایشان در واقعه عاشورا سال علی‌رغم از دست دادن عزیز ترین نزدیکانشان، موجب شد که به عنوان اسوه صبر در تاریخ جاودان شوند. حضرت زینب س دارای قوت قلب، فصاحت زبان، صبر، شجاعت، زهد و شب زنده داری، ورع و عفاف بود. بارزترین بُعد زندگی حضرت ، پاسداری از فرهنگ عاشورا بود که با خطابه‌هایش پیام خون امام حسین ع را به جهانیان رساند. ایشان در بند اسارت در کوفه و شام با ایراد خطبه های عالمانه و مبتنی بر قرآن، مقام علمی خود را اثبات کرد و باعث پرده برداری از چهره ظالمانه حکومت اموی شد. برخی بیش از ۶۰ لقب برای حضرت ذکر کرده‌اند از جمله صدیقه صغری، عالمه غیر معلمه، عارفه، فاضله، عابده، معصومه صغری که از این بین مشهورترین القاب حضرت«عقیله بنی هاشم»(بانوی خردمند بنی هاشم) است. حکایت @hkaitb
همسر مهربانم، دسته گل‌هایم (فرزندانم) را به تو و تو را به خداوند منان می‌سپارم. دعا کن شهید شوم. وقتی با پیکرم روبرو شدی، لبخندی بزن و به من تبریک بگو. شهادت بزرگترین آرزوی قلبی من است. شهید مدافع حرم سیدابراهیم سادات 😍 حکایت @hkaitb
برای بی پول ها، همه ی میوه ها، میوه ممنوعه اند. علیرضاجمشیدی حکایت @hkaitb
📌 آبکش شد ز وعدالصادق دو باز گنبد آبکش گنبدی گردید با کاری مجدد آبکش بود از اول قرارش این که موشک رد کند بعد شد در جذب موشک‌ها سرآمد آبکش 👤شاعر: احمد رفیعی وردنجانی حکایت @hkaitb
زنبور كه نيش ميزند ميميرد، شايد از عذاب وجدان! انسانها اما نيش ميزنند نيش ميزنند و نيش ميزنند تا ميميرانند! و وجدانی ندارند كه عذابی داشته باشند حکایت @hkaitb
معلمم گفت : زندگي را تعريف كن گفتم زندگي تعريف كردني نيست… ناراحت شد و نمره ام را صفر داد سالها بعد كه او را ديدم كه پير شده بود و عصا به دست راه مي رفت جلو رفتم و گفتم : زندگي را تعريف كن، آرام خنديد و گفت نمره ات بيست… زندگي را بايد زيست حکایت @hkaitb
29877975.mp3
4.67M
🎼آهنگ: آن نوشین اثر و اجرای: جناب استاد شهرداد روحانی حکایت @hkaitb
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 / زینب کبری (سلام‌الله‌علیها) در مقابله با طاغوت، سرمشقی بی‌همتا برای تمام آزادگان عالم است. ایشان با خطابه‌ها و موضع‌گیری‌های شجاعانه در برابر یزید و ابن زیاد، نشان دادند که چگونه می‌توان با سلاح منطق و بیان، ظلم را رسوا کرد و حقیقت را زنده نگه داشت. 🌸 به مناسبت سالروز میلاد با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها @HawzahNews | خبرگزاری‌حوزه
ایوان نجف! باز دلم کرده هوایت رحمت به خلیلی که چنین کرده بنایت محمدجواد شیرازی حکایت @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلـاد تستـر معروف به ایتــا پیوستتت ؛ با 3M عضــــو 😭🔥⏬ ،، ' LINK : •• https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be با 70کیلو پنیر پیتزا چیکارکرد🗿💦🍕... HErE : °° https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be هرروز کلـی چالش خفن و سرگـرم کننده میذاره که دهنت باهاشون اب میفته :))) 😮‍💨💕
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌اول اسم عشقت چیه ؟ 🥺♥📲 💙 A 💙   💙 B 💙   💙 C 💙 💙 D 💙    💙 E 💙   💙 F 💙 💙 G 💙   💙  H 💙   💙 I 💙 💙 J 💙   💙 K 💙    💙 L 💙 💙 M 💙 💙 N 💙    💙 P 💙 💙 Q 💙  💙 R 💙    💙 S 💙 💙 W 💙 💙 Z 💙    💙 N 💙 فقط اونا ک عشق ❤ دارننن🤬🤬☝🏿
معلم گفت : "عشق" را معنا کن پسرک جواب داد : نمیدانم عشق چیست اما وقتی "مادرم" صبحها لقمه نان و پنیرش را در کیفم میگذارد.... به دروغ میگوید: عزیزم بخور باز هم هست دلم میلرزد دروغ مادرم یا شاید "لرزش دلم" همان عشق باشد.. حکایت @hkaitb
"تابو" ها را شکستم، بشکن بشکن راه افتاد. آرش سیستانی حکایت @hkaitb
📘 💠همراهان انسان در قبر 🔹امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند: هنگامی که مؤمن از دنیا رفت، شش صورت همراه او وارد قبر می‌شوند. یکی از آنها خوشروتر و خوشبوتر و پاکیزه تر از صورتهای دیگر است. یکی در جانب راست، یکی در طرف چپ، یکی در پیش رو، یکی در پشت سر، دیگری در پایین پا و صورتی که از همه خوش سیماتر است در بالای سر میت می‌ایستد و عذاب‌هایی را که متوجه میت است دفع می‌کند. 🔹آنگاه صورت زیبا از صورتهای دیگر می‌پرسد: شما کیستید؟ خداوند شما را جزای خیر دهد. ➖صورت سمت راست می‌گوید: من نمازم. ➖صورت سمت چپ می‌گوید: من زکاتم. ➖صورت پیش رو می‌گوید: من روزه ام. ➖صورت پشت سر می‌گوید: من حج و عمره ام. ➖صورت پایین پا می‌گوید: من نیکی و احسان به برادران مؤمنم. 🔹سپس صورتها از او می‌پرسند: تو کیستی که از همه ما زیباتر و خوشبوتری؟ در پاسخ می‌گوید: من ولایت و محبت خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستم. 📚 بحار، ج ۶، ص ۲۳۴. حکایت .
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋 🔆راه رفتن عقب جنازه ✨جنازه‌ای را به‌سوی قبرستان می‌بردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام پشت آن جنازه حرکت می‌کردند، امّا خلیفه‌ی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه می‌رفتند. ✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت می‌کنند! فرمود: ✨✨«آن‌ها هم می‌دانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا می‌خواهند بدین‌وسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوه‌گر شوند.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33) حکایت . . .
🍁امام حسین علیه‌السلام در کودکی بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم وارد شد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «او را نگه‌دار!»، پس او را می‌بوسید و گریه می‌کرد. 🍂امام حسین علیه‌السلام عرض می‌کرد: «چرا گریه می‌کنید؟» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای پسرم! جایگاه شمشیرها را می‌بوسم و گریه می‌کنم.» 📚بحارالانوار، ج 44، ص 261 🍁🍁امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «کسی که عمرش طولانی شود، به داغ عزیزان و دوستان، داغدار شود.» 📚غررالحکم، ج 1، ص 602 حکایت . . . .
💫🔅💫🔅💫🔅💫🔅💫 🔆آسوده بخواب 🔺دو همشهرى به سفر مى‏رفتند . يكى هيچ نداشت و ديگرى پنج دينار با خود آورده بود . آن كه هيچ با خود نداشت، هر جا كه مى‏رسيد، مى‏نشست و مى‏خفت و مى‏آسود و هيچ بيم نداشت. آن ديگر، پيوسته مى‏هراسيد و يك دم از همشهرى خود جدا نمى‏شد. 🔺در راه بر سر چاهى رسيدند .جايى ترسناك بود و محل حيوانات درنده و دزدان . صاحب دينارها، نمى‏آسود و آهسته با خود مى‏گفت: 🔺((چكنم چكنم؟ )) از قضا، صداى او به گوش همراهش كه آسوده بود، رسيد . وى را گفت:اى رفيق!دينارهاى خود را دمى به من ده تا بنگرم. دينارها به دست او داد . دينارها را گرفت و همان دم در چاه انداخت و گفت: 🔺(( اكنون آسوده باش و ايمن بخسب و بيم به دل راه مده .)) صاحب دينارها، نخست بر آشفت و خواست كه رفيق راه را عتاب كند و غرامت بخواهد؛ اما چون به خود آمد، آرامشى در خود ديد كه بسى ارزنده‏تر از آن دينارها بود . پس سنگى به زير سر گذاشت و آسوده بخسبيد. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت .
🌸🍃🌸🍃 نمرود همچنان با مرکب سلطنت و غرور، تاخت و تاز می کرد و به شیوه های طاغوتی خود ادامه می داد. خداوند برای آخرین بار حجت را بر او تمام کرد تا اگر باز بر خیره سری خود ادامه دهد، با ناتوانترین موجوداتش به زندگی ننگین او پایان بخشد. خداوند فرشته ای را به صورت انسان برای نصیحت، نزد نمرود فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود، به او چنین گفت: اینک بعد از آن همه خیره سریها و آوازها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای ابراهیم علیه السلام که خدای آسمان ها و زمین است ایمان بیاوری، و از ظلم و ستم و شرک و استعمار، دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاهی فراوان است و کافی است که با ناتوانترین شان تو و ارتش عظیمت را از پای در آورد. نمرود خیره سر این نصایح را به باد مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین، هیچ کس مانند من دارای نیروی نظامی نیست، اگر خدای ابراهیم علیه السلام دارای سپاه هست، بگو فراهم کند ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم. فرشته گفت: اکنون که چنین است سپاه خود را آماده کن. نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع، به مانور و آماده سازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعره های گوشخراش به صحنه آمدند و بعد نمرود، ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است. ابراهیم علیه السلام جواب داد: شتاب مکن هم اکنون سپاه من نیز فرا می رسند. در حالی که نمرود و نمرودیان، سر مست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاه قاه می خندیدند، ناگاه از آسمان، انبوه بی کرانی از پشه ها ظاهر شده به سپاهیان نمرود حمله ور شدند. (آنقدر زیاد بودند که مثلا هزار پشه با یک انسان و آنقدر گرسنه بودند که گویی ماهها غذا نخورده اند) طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود درهم شکسته شد و به طور مفتضحانه ای به خاک هلاکت افتادند. شخص نمرود در برابر حمله برق آسای پشه ها، به سوی قصر محکم خود گریخت، وارد قصر شد و در آن را محکم بست و وحشت زده به اطراف نگاه کرد؛ پشه ای ندید، احساس آرامش کرده با خود می گفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست... در همین لحظه، باز همان فرشته ناصح، به صورت انسانی نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و به او گفت: لشگر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی! نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح اعتنایی نکرد؛ تا این که روزی، یکی از همان پشه ها از روزنه ای به سوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید، لبهای او ورم کرد و سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد که گماشتگان سر او را می کوبیدند تا آرام گیرد و طومار زندگی ننگینش بسته شد. . .
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔆همنشين عاشقان ❄️عيسى (ع) به قومى بگذشت . آنان را نزار و ضعيف ديد . گفت: شما را چه رسيده است كه چنين آشفته‏ايد؟ ❄️گفتند: از بيم عذاب خداى‏تعالى بگداختيم . ❄️گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را از عذاب خود ايمن كند. و به قومى ديگر بگذشت نزارتر و ضعيف‏تر . ❄️گفت:شما را چه رسيده است؟ ❄️گفتند:آرزوى بهشت ما را بگداخت . ❄️ گفت: حق است بر خداى تعالى كه شما را به آرزوى خويش رساند. و به قومى ديگر بگذشت از اين هر دو قوم، ضعيف‏تر و نزارتر و روى ايشان از نور مى‏تافت. گفت: شما را چه رسيده است؟ ❄️ گفتند: ما را دوستى خداى تعالى بگداخت . با ايشان نشست و گفت: شماييد مقربان. خداوند مرا به همنشينى با شما فرمان داده است. 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى حکایت . .
💢سینما و مرد میانسال😂 جوانی برای تماشای فیلم مورد علاقه اش به سالن سینما رفت. در حین تماشای فیلم مرد میانسالی که در کنار او نشسته بود بهش گفت به نظر تو آرتیست فیلم با اسبش از روی این درّه میپره یا نه؟ جوان گفت نمیپره مرد میانسال گفت سر صد هزار تومان شرط میبندم که میپره جوان قبول کرد و اسب از راه رسید و نپرید فیلم که تمام شد مرد میانسال مبلغ صد هزار تومان به جوان داد جوان خندید و پول را نگرفت و به مرد گفت پولت را درجیبت بگذار من قبلا یکبار این فیلم را دیده بودم مرد با عصبانیت گفت من خودم چهار بار این فیلم رو دیدم ولی به خودم گفتم این بار حتماً میپره حکایت . . .
💢خر زرنگ،گرگ گول خورده يک روز يک مرد روستايي يک کوله بار روي خرش گذاشت و خودش هم سوار شد تا به شهر برود . خر پير و ناتوان بود و راه دور و ناهموار بود و در صحرا پاي خر به سوراخي رفت و به زمين غلتيد . بعد از اين که روستايي به زور خر را از زمين بلند کرد ، معلوم شد پاي خر شکسته و ديگر نمي تواند راه برود . روستايي کوله بار را به دوش گرفت و خر پا شکسته را در بيابان رها کرد و رفت . خر بدبخت در صحرا مانده بود و با خود فکر مي کرد که « يک عمر براي اين بي انصاف ها بار کشيدم و حالا که پير و دردمند شده ام ، مرا به گرگ بيابان مي سپارند و مي روند ». خر با حسرت به هر طرف نگاه مي کرد و يکباره متوچجّه شد که راستي راستي از دور يک گرگ را مي بيند . خر فکر کرد « اگر مي توانستم راه بروم ، دست و پايي مي کردم و کوششي به کار مي بردم و شايد زورم به گرگ مي رسيد ، ولي حالا هم نبايد نا اميد باشم و تسليم گرگ شوم . پاي شکسته مهم نيست . تا وقتي مغز کار مي کند ، براي هر گرفتاري چاره اي پيدا مي شود ». نقشه اي را کشيد ، به زحمت از جاي خود برخاست و ايستاد ، امّا نمي توانست قدم از قدم بردارد . همين که گرگ به او نزديک شد ، خر گفت : « اي سالار درندگان ، سلام » . گرگ از رفتار خر تعجّب کرد و گفت : « سلام ، چرا اين جا خوابيده بودي ؟ » خر گفت : «ن خوابيده بودم بلکه افتاده بودم ، بيمارم و دردمندم و حالا هم نمي توانم از جايم تکان بخورم . اين را مي گويم که بداني هيچ کاري از دستم بر نمي آيد ، نه فرار ، نه دعوا ، درست و حسابي در اختيار تو هستم ، ولي پيش از مرگم يک خواهش از تو دارم » . گرگ پرسيد : « چه خواهشي ؟ » خر گفت : « ببين اي گرگ عزيز ، درست است که من خرم ، ولي خر هم تا جان دارد جانش شيرين است ، همان طور که جان آدم براي خودش شيرين است ، البتّه مرگ من خيلي نزديک است و گوشت من هم قسمت تو است ، مي بيني که در اين بيابان ديگر هيچ کس نيست . من هم راضي ام ، نوش جانت و حلالت باشد . ولي خواهشم اين است که کمي لطف و مرحمت داشته باشي و تا وقتي هوش و حواس من به جا هست و بي حال نشده ام ، در خوردن من عجله نکني و بي خود و بي جهت گناه کشتن مرا به گردن نگيري ، چرا که اکنون دست و پاي من دارد مي لرزد و زورکي خودم را نگاه داشته ام و تا چند لحظه ديگر خودم از دنيا مي روم . در عوض من هم يک خوبي به تو مي کنم و چيزي را که نمي داني و خبر نداري به تو مي دهم که با آن بتواني صد تا خر ديگر هم بخري . » گرگ گفت : « خواهشت را قبول مي کنم ، ولي آن چيزي که مي گويي کجاست؟ خر را با پول مي خرند، نه با حرف». خر گفت : « صحيح است من هم طلاي خالص به تو مي دهم . خوب گوش کن ، صاحب من يک شخص ثروتمند است و آن قدر طلا و نقره دارد که نپرس ، و چون من در نظرش خيلي عزيز بودم ، براي من بهترين زندگي را درست کرده بود . آخور مرا با سنگ مرمر ساخته بود ، طويله ام را با آجر کاشي فرش مي کرد ، تو بره ام را با ابريشم مي بافت و پالان مرا از مخمل و حرير مي دوخت و به جاي کاه و جو ، هميشه پسته و بادام به من مي داد . گوشت من هم خيلي شيرين است . حالا مي خوري و مي بيني . آن وقت چون خيلي خاطرم عزيز بود ، هميشه نعل هاي دست و پاي مرا هم از طلاي خالص مي ساخت و من امروز تنها و بي اجازه به گردش آمده بودم که حالم به هم خورد . حالا که گذشت ولي من خيلي خر ناز پرورده اي هستم و نعل هاي دست و پاي من از طلا است و تو که گرگ خوبي هستي ، مي تواني اين نعل ها را از دست و پايم بکني و با آن صد تا خر بخري . بيا نگاه کن ببين چه نعل هاي پر قيمتي دارم ! » همان طور که ديگران به طمع مال و منال گرفتار مي شوند ، گرگ هم به طمع افتاد و رفت تا نعل خر را تماشا کند . امّا همين که به پاهاي خر نزديک شد ،خر وقت را غنيمت شمرد و با همه زوري که داشت لگد محکمي به پوزه گرگ زد و دندان هايش را در دهانش ريخت و دستش را شکست . گرگ از ترس و از درد فرياد کشيد و گفت : « عجب خري هستي ! » خر گفت : « عجب که ندارد ، ولي مي بيني که هر ديوانه اي در کار خودش هوشيار است . تا تو باشي و ديگر هوس گوشت خر نکني ! » گرگ شکست خورده ناله کنان و لنگان لنگان از آن جا فرار کرد . در راه روباهي به او برخورد و با ديدن دست شل و پوزه خونين گرگ ، از او پرسيد : « اي سرور عزيز ، اين چه حال است و دست و صورتت چه شده ، شکارچي تيرانداز کجا بود ؟ » گرگ گفت : « شکارچي تيرانداز نبود ، من اين بلا را خودم بر سر خودم آوردم . » روباه گفت : « خودت ؟ چطور ؟ مگر چه کار کردي ؟ » گرگ گفت : « هيچي ، آمدم شغلم را تغيير بدهم اين طور شد ، کار من سلاخي و قصابي بود ، زرگري و آهنگري بلد نبودم ، ولي امروز رفتم نعلبندي کنم !🌺 حکایت .
✨﷽✨ ✍روزی مردی از کنار جنگلی می گذشت مرد دیگری را دید که با اره ای کند به سختی مشغول بریدن شاخه های درختان است .پرسید ای مرد چرا اره ات را تیز نمی کنی تا سریعتر شاخه ها را ببری . مرد گفت وقت ندارم باید هیزم ها را تحویل دهم کارم خیلی زیاد است و حتی گاه شب ها هم کار میکنم تا سفارش ها را به موقع برسانم . دیگر وقتی برای تیز کردن اره نمی ماند .مرد داستان ما اگر گاهی می ایستاد و وقتی برای تیز کردن اره می گذاشت شاید دیگر با کمبود وقت مواجه نمی شد چون بدون شک با اره کند نمی توان سریع و موثر کار کرد . حکایت بیشتر ما انسانها نیز همین است .باید اندکی تامل کنیم . گاه ذهن ما بسیار درگیر کار یا تحصیل است و ما با فشار زیاد سعی در پیش کشیدن خود داریم .گاه باید بایستیم و به درون خود رسیدگی کنیم و اره ذهن و روح خود را تیز کنیم زندگی ترکیبی است از تناقض هاست. ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلـاد تستـر معروف به ایتــا پیوستتت ؛ با 3M عضــــو 😭🔥⏬ ،، ' LINK : •• https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be با 70کیلو پنیر پیتزا چیکارکرد🗿💦🍕... HErE : °° https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be هرروز کلـی چالش خفن و سرگـرم کننده میذاره که دهنت باهاشون اب میفته :))) 😮‍💨💕
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌اول اسم عشقت چیه ؟ 🥺♥📲 💙 A 💙   💙 B 💙   💙 C 💙 💙 D 💙    💙 E 💙   💙 F 💙 💙 G 💙   💙  H 💙   💙 I 💙 💙 J 💙   💙 K 💙    💙 L 💙 💙 M 💙 💙 N 💙    💙 P 💙 💙 Q 💙  💙 R 💙    💙 S 💙 💙 W 💙 💙 Z 💙    💙 N 💙 فقط اونا ک عشق ❤ دارننن🤬🤬☝🏿
حامد آهنگی بازم ترکوند 🤣🤣🤣 👻👻 عجب بشری این مرد 👻 تیکه های نایاب برنامه شباهنگ 😁👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 ایسگاه گرفتن های حامد 😂👇 https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42 لامصب چه تیکه هایی میندازه🤭 ☝️