🌹#داستان_آموزنده
عربى بادیهنشین نزد پیامبر اکرم آمد و گفت: اى رسول خدا، قیامت چه زمانی برپا میشود؟ در این هنگام وقت نماز شد.
پیامبر نمازش را خواند و سپس فرمود: «کو آن مردى که از قیامت پرسید؟» مرد گفت: من هستم اى پیامبر خدا؛
حضرت فرمود: «براى قیامت چه فراهم آوردهاى؟» گفت: به خدا، چیز زیادى از نماز و روزه فراهم نیاوردهام، جز آنکه خدا و پیامبرش را دوست میدارم. پیامبر به او فرمود: «انسان با کسى است که دوستش دارد»(۱).
همچنین فرمودهاند: «هرکس، مردمى را به سبب کردارشان دوست بدارد، روز قیامت، در جمع آنان گرد خواهد آمد و مانند آنان محاسبه خواهد شد؛ اگرچه کردارش مانند کردار آنان نباشد»(۲).
امام علی فرمود: «هرکه ما را دوست بدارد، در روز قیامت، همراه ما خواهد بود، و اگر شخصى سنگى را دوست بدارد، خداوند، او را با آن، گِرد خواهد آورد»(۳).
پ.ن: هر چند محشور شدن همراه انبیاء و اولیاء فواید زیادی دارد اما به معنای قرار گرفتن در جایگاه آنان نمیباشد.
(۱)(علل الشرائع،ج۱ص۱۳۹)
(۲)(تاریخ بغداد،ج۵ص۴۰۵)
(۳)(أمالی صدوق،ص۲۰۹)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹#داستانآموزنده
در قوم بنی اسرائیل قحطی آمد و مردم چارهای ندیدند جز آن که به خدا روی آورند و از او باران بخواهند.
چند بار نماز خواندند و از خدا باران خواستند اما هیچ ابری در آسمان پدیدار نشد و حضرت موسی(علیه السلام) علت را از خداوند جویا شد. وحی آمد که : "ای موسی! در میان شما، سخن چینی است که دعای شما را باطل می کند و تا او در میان شماست، دعای تان را اجابت نخواهم کرد."
موسی(علیه السلام) گفت: "بارخدایا! او را به ما بشناسان تا از میان خویش بیرون افکنیم."
باز وحی آمد که: "ای موسی! من، دشمن سخن چینی هستم. آن گاه، خود سخن چینی کنم و عیب کسی را به تو بگویم؟!"
موسی(علیه السلام) گفت: " پس تکلیف چیست؟" وحی آمد: "همه باید توبه کنند." چون همه از سخن چینی توبه کردند، خداوند، باران فرستاد.
📙(کیمیای سعادت/جلد۲)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
CQACAgQAAxkDAAFdXOtiGkCP3EAkEDonhz2wWZ-LIbC78QAC2AkAAss2MFLmA-Vxb67sdSME.mp3
7.81M
🔳 #شهادت_امام_کاظم(ع)
🌴روضه موسی بن جعفر(ع)
🌴هر چه کردم دلم جای دیگر نرفت
🎤حاج #مهدی_سماواتی
⏯ #روضه
👌بسیار دلنشین
✍مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد .
بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد، اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست.
پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟
پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم !
🤲پسر با شنیدن شرح ریا کاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید !
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#با_توکل_زانوی_شتر_ببند!
💕حضرت موسی علت بیمار شد، بنی اسرائیل به عیادتش آمدند، بیماری او را تشخیص دادند و گفتند: اگر به وسیله ی فلان گیاه خود را معالجه کنی بهبودی خواهی یافت. گفت: دارو مصرف نخواهم کرد تا خداوند مرا شفا دهد. مدتی مریض بود، به او وحی شد: به عزت و جلالم سوگند شفایت نمیدهم مگر این که خود را به وسیله ی همان دارویی که بنی اسرائیل گفتند مداوا کنی. آنها را خواست و گفت: همان دارو را بیاورید تا استفاده کنم، طولی نکشید بهبودی یافت. موسی از این که ابتدا چنین گفته بود در دل بیمناک بود، خطاب رسید: ای موسی! خیال داری با توکل خود، حکمت و اسرار خلقت مرا از بین ببری، به جز من چه کسی این فواید با ارزش را در ریشه ی گیاهان قرار داده است؟ [1]
🌺در روایت آمده است: یکی از زهاد از اجتماع و شهر دور شد و در کنار کوهی منزل گرفت و گفت: از هیچ کس چیزی نخواهم خواست تا خداوند روزیام را برساند. هفت شبانه روز به همین طریق گذرانید. نزدیک بود بمیرد؛ اما رزقی که میخواست نرسید، عرض کرد: پروردگارا! اگر میخواهی مرا زنده بداری رزقی که برایم تعیین کرده ای برسان و گرنه جان مرا بگیر. وحی رسید: به عزت و جلالم سوگند! روزی تو را نمی دهم مگر داخل اجتماع شوی و بین مردم باشی. آن گاه از کوه کوچ کرد و داخل شهر شد و یک نفر آب و دیگری نان برای او آورد و روزی خود را گرفت. خداوند به او وحی کرد: تو میخواهی با زهد خود حکمت خلقت مرا نابود کنی. مگر نمیدانی روزی آن بندهام که در دست بندگانم باشد و به وسیله ی آنها به او برسد در نظر محبوب تر است از این که با دست قدرت خود برایش برسانم. گفت پیغمبر به آواز بلند باتوکل زانوی أشتر ببند.
[1]: جامع السعادات227/3.
📙پند تاریخ 5/ 184 - 186؛ به نقل از: جامع السعادات227/3 (باب توکل).
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🔴حکایتی از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط ...
یکی از شاگردان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می گفت : بعد از فوت مرحوم شیخ ، ایشان را در خواب دیدم ، از او سوال کردم در چه حالی ؟گفت : فلانی من ضرر کردم با تعجب گفتم : تو ضرر کردی، چرا !؟ فرمود : زیرا خیلی از بلاها که بر من نازل می شد با توسل آن ها را دفع میکردم ، ای کاش حرفی نمیزدم چون الان می بینم برای آنهایی که در دنیا بلاها را تحمل می کنند ، در اینجا چه پاداشی می دهند !
📚منبع : کرامات معنوی : ص۷۲
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان میداد ، آنرا برایشان شرح میداد و بر اساس آن تربیتشان میکرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست میداشت.
شیخ همواره طوطی را محبت میکرد و او را در درسهایش حاضر میکرد تا آنکه طوطی توانست بگوید لااله الا الله.
طوطی شب و روز لااله الا الله میگفت اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه و نوحه میکند.
وقتی از او علت را پرسیدند گفت طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه میکنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد من برای این گریه نمیکنم.
ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد طوطی آنقدر فریاد زد تا مرد . با آن همه لااله الاالله که میگفت وقتی گربه به او حمله کرد آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد.
زیرا او تنها با زبانش میگفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
🦋سپس شیخ گفت:
میترسم من هم مثل این طوطی باشم تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم.
❤️زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #استوری |
با دیده گریان و با قلب مضطر
ناله دارم در غم موسی بن جعفر
#یا_باب_الحوائج_ع🏴
#شهادت_امام_کاظم(ع)🥀
#تسلیٺ_باد🏴
💠بچه است یا جادوگر ؟
🔅قاسم بن عبدالرحمن گفت : به بغداد رفتم و مدتی در آنجا زندگی می کردم . روزی جمعیت زیادی را دیدم که ازدحام کرده ، راه می روند و می ایستند . پرسیدم : چه خبر است ؟ گفتند : فرزند امام رضا(ع ) از اینجا عبور می کند ! من نگاه کردم دیدم در حالی که بسیار کم سن و سال است بر اسبی نشسته و حرکت می کند ! با خود گفتم : خدا لعنت کند شیعیان را که می گویند خداوند اطاعت از این شخص را واجب کرده است .
در همین لحظه آن بچه که سوار بر اسب بود نزد من آمد و این آیه را خواند :
فقالوا اءبشرا منا واحد نتبعه انا اذا لفی ضلال و سعر
گفتند : آیا سزاوار است که از بشری مثل خودمان پیروی کنیم ، در این صورت (اگر از او پیروی کنیم ) به گمراهی و ضلالت سخت در افتاده ایم .
با این آیه به من فهمانید که کوچکی و بزرگی مطرح نیست ، دستور خدا باید اجرا شود ، من در ذهن خود گفتم : او جادوگر است که از درون من با خبر شد . در همین هنگام امام جواد(ع ) به سوی من بازگشت و این آیه را خواند :
القی الذکر علیه من بیننا بل هو کذاب اشر
ای عجب ! آیا در بین ما افراد بشر تنها بر او وحی رسید (چنین نیست ) بلکه او مرد دروغگوی بی باکی است .
با این آیه سحر را از خود نفی کرد . من تا این کرامات را از او دیدم به حقانیت او ایمان آورده و شیعه شدم و از مذهب و مرام خود که زیدی بود دست کشیدم .
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
CQACAgQAAx0CSmRjDAACRnZiGldNL-1X2x9GHdpced_4oJFM9QAC-AgAAgt2KVJpF0vYXrywrCME.mp3
4.18M
🔳 #شهادت_امام_کاظم(ع)
🌴عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
🌴خواندیم بعد از ربّنا باب الحوائج را
🎤 #حمید_علیمی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
📚داستان جریح عابد
🕍در بنی اسراییل عابدی بود که او را جریح می گفتند در صومعه خود عبادت خدا می کرد. روزی مادرش به نزد او آمد در وقتی که نماز می خواند، او جواب مادر را نگفت. بار دوم مادر آمد و او جواب نگفت. بار سوم مادر آمد و او را خواند جواب نشنید.
مادر گفت از خدای می خواهم ترا یاری نکند! روز دیگر زن زناکاری نزد صومعه او آمد و در آنجا وضع حمل نمود و گفت: این بچه را از جریح بهم رسانیده ام.
مردم گفتند: آن کسی که مردم را به زنا ملامت می کرد خود زنا کرد. پادشاه امر کرد وی را به دار آویزند.
مادر جریح آمد و سیلی بر روی خود می زد. جریح گفت: ساکت باش از نفرین تو به این بلا مبتلا شده ام.
مردم گفتند: ای جریح از کجا بدانیم که راست می گویی؟ گفت: طفل را بیاورید، چون آوردند دعا کرد و از طفل پرسید پدر تو کیست؟ آن طفل به قدرت الهی به سخن آمد و گفت: از فلان قبیله، فلان چوپان پدرم است.
جریح بعد از این قضیه از مرگ نجات پیدا کرد و سوگند خورد که هیچگاه از مادر خود جدا نشود و او را خدمت کند
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹#داستان_آموزنده
یکی از اقوام امام سجاد علیه السلام، نزد حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد.
حضرت در جواب او چیزی نفرمود؛ هنگامی که آن شخص از آن مجلس رفت، حضرت به اهل مجلس فرمود: آنچه را که این شخص گفت شنیدید؛ الان دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا به دشنام او بشنوید.
آنان گفتند: ما همراه شما میآییم ولی دوست داشتیم که جواب او را میدادید.
حضرت حرکت کردند و این آیه شریفه را میخواندند: «آنان که خشم خود را فرو نشانند و از بدی مردم درگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد».(آلعمران آیه134)
راوی این قضیه میگوید: ما از خواندن این آیه فهمیدیم که حضرت با او به خوبی برخورد خواهد کرد.
هنگامی که حضرت آمدند به منزل آن شخص رسید او را صدا زدند و فرمودند به او بگویید علی بن الحسین است.
چون آن شخص شنید که حضرت آمده، گمان کرد حضرت برای انتقام و جواب دادن دشنامها آمده است!
حضرت تا او را دیدند فرمودند: ای برادر تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار و بد گفتی، اگر آنچه از بدی گفتی در من است از خداوند میخواهم که مرا بیامرزد، و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند ترا بیامرزد.
آن شخص چون این سخنان را شنید و برخورد امام را مشاهده کرد، میان دیدگان حضرت را بوسید و گفت: آنچه من گفتم در تو نیست، و من به این بدیها سزاوارترم.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌹داستان آموزنده🌹
آن مرد متوجه شد که فقط دو روز دیگر زنده است و او زندگی نكرده است! تقويم عمرش پر شده بود و فقط دو روز خط نخورده باقی بود.
پريشان و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد؛ داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جار و جنجال راه انداخت و کفر گفت و به همه گیر داد؛ خدا سكوت كرد...
دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "بنده من، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و اين يك روز را زندگی كن!"
لا به لای هق هقش گفت: ' اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ...'
خدا گفت: 'آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمیيابد هزار سال هم به كارش نمیآيد!'
آنگاه سهم يك روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: 'حالا برو و يک روز زندگی كن'
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش میدرخشيد، اما میترسيد حركت كند، میترسيد راه برود، میترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: 'وقتی فردايی ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايدهای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم'
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد میتواند تا انتهای دنيا بدود، می تواند بال بزند، میتواند پا روی خورشيد بگذارد، می تواند ....
او در آن يك روز زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد و به هیچ کجا دل نبست؛ اما....
اما در همان يك روز، دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمیشناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد.
فردای آن روز فرشتهها در تقويم خدا نوشتند: ' امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست! '
🌹قدر خود و لحظات عمری که خداوند به ما رايگان داده است را بدانیم🌹.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍گویند حضرت آدم نشسته بود، شش
نفر آمدند، سه نفر طرف راستش
نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
🌸🍃🌸🍃
روزی حاکم شهر بغداد از بهلول پرسید: آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ بهلول گفت: خیر زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. خیر من در این است که در همین حال باشم و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند.»
(پیامبر اکرم(ص)می فرمایند:
وقتی دیدید خداوند فقر و مرض را بر بنده ای فرود آورد می خواهد او را تصفیه کند.)
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📝نقل شده که در زمان خاتم الانبیا محمد (صلوات الله علیه و آله) در یکی از جبهه های جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ می کرد، یکی از مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوار سفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را می کشم و استرش را مالک می شوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان می گفتند که خوش به حالش به درجه ی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت: که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد ازکشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد
.
. 💠 پیامبرگرامی (صلی الله علیه و اله) با این فرمایش مردم را از این امر آگاه کرد که هر کشته ای شهید نیست و بهشتی نمی شود بلکه نائل شدن به مقام شهادت شروطی دارد که به نیت عمل فرد وابسته است.
.
. 📚 این مطلب را شهید والامقام دستغیب در کتاب استعاذه ص 244 از کتاب جامع السعادات ( نراقی ج3ص 83 ) نقل کرده است
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍گویند "حر بن يزيد رياحي" اولين کسي بود که آب را به روي امام بست و اولين کسي شد که خونش را براي او داد.
🔘"عمر سعد" هم اولين کسي بود که به امام نامه نوشت و دعوتش کرد براي آنکه رهبرشان شود و اولين کسي شد که تير را به سمت او پرتاب کرد!
👈چه کسی ميداند آخر کارش به کجا ميرسد؟ دنيا دار ابتلاست...
💠با هر امتحاني چهرهاي از ما آشکار ميشود، چهرهاي که گاهي خودمان را شگفتزده ميکند.
چطور ميشود در اين دنيا بر کسي خرده گرفت و خود را نديد؟
✍ميگويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد تا بداني که نميشود به عبادتت، به تقربت، به جايگاهت اطمينان کني.
🌹خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو همان که هستي بماني، نداده است.
▪️شايد به همين دليل است که سفارش شده، وقتي حال خوبي داري و ميخواهي دعا کني، يادت نرود "عافيت" و "عاقبت به خيريات" را بطلبي...
🌺"مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی"
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💠امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
🕍بنی اسرائیل به سلیمان علیه السلام گفتند: پسرت را جانشین خود بر ما بگذار. سلیمان فرمود: او شایسته این كار نیست. وقتی آنها بر خواسته خود پافشاری كردند، سلیمان فرمود: چند سؤال از او میپرسم، اگر درست پاسخ داد، او را جانشین خود میكنم؛ سپس از او پرسید: ای فرزندم! طعم آب و طعم نان چیست؟ سبب زیر و بمی صدا چیست؟ جایگاه عقل در بدن كجاست؟ سبب خشونت و ملایمت چیست؟ سبب خستگی و آسایش بدن چیست؟ سبب بهرهمندی و بینصیبی بدن چیست؟ پسرش به هیچ یك پاسخ نداد. آن گاه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: طعم آب، زندگیست و طعم نان، نیروست و سبب زیر و بمی صدا، گوشت كلیههاست و جایگاه عقل، در مغز است، مگر نمیبینی به كسی كه كم عقل است میگویند: چقدر سبك مغزی! و سبب خشونت و ملایمت، دل است و این همان كلام خداوند متعال است كه فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ»«5» [پس وای بر آنان كه از سختدلی یاد خدا نمیكنند.] و سبب خستگی و آسایش بدن، دو پاست كه اگر در راه رفتن خسته شوند، بدن خسته میشود و اگر در آسایش باشند، بدن در آسایش است و سبب بهرهمندی و بینصیبی بدن، دو دست است كه اگر انسان آنها را به كار اندازد، بدن را بهره میرسانند و اگر به كارشان نیاندازد، چیزی نصیب بدن نمیكنند.
📙تفسیر قمی، ج 2، ص 209.
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
✍#حکایت_مرد_گرسنه
گویند مردی از فرط گرسنگی مشرف به مرگ گردید.
شیطان برای او غذایی آورد و حاضر شد به شرط آنکه آن مرد دین و ایمانش را به شیطان بفروشد، غذا را به او بدهد.
مرد گرسنه شرط را پذیرفت و غذا را از شیطان گرفت.
اما پس از آنکه یک دل سیر از غذا را خورد، از دادن دین و ایمان خود به شیطان، حاشا کرد و گفت:
آنچه را که در هنگام گرسنگی فروختی، توهمی بیش نیست؛ چون آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.
سوال من این است:
آنانی که به اسم دین به مردم گرسنگی می دهند، آیا نمی دانند که آدم گرسنه دین و ایمان ندارد؟
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
💠خواهی نشوی رسوا، عامل به سه آیت شو !
شخصی به عبد الله بن عباس گفت: میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم. ابن عباس پرسید: شروع کرده ای؟ گفت: تصمیم دارم. ابن عباس گفت: مانعی ندارد؛ اما مواظب باش که سه آیه تو را رسوا نسازد! آن شخص گفت: کدام سه آیه؟ ابن عباس گفت: یکی این آیه که میگوید: «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» [3] ؛ آیا تو اطمینان داری که از مخاطبان و نکوهش شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه دوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی دوم این است که میگوید: «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ [4] »، نسبت به این آیه چه طور؟ آیا مطمئن هستی که از توبیخ شدگان این آیه نیستی؟ آن شخص گفت: نه، آیه سوم را بگو. ابن عباس گفت: آیه ی سوم، گفتار خدای تعالی به نقل از عبد صالح حضرت شعیب ( (علیه السلام) ) است که به مردم چنین گفت: «وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَی مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ [5] »: آیا از اهل این آیه هستی؟ آن شخص گفت: نه، ابن عباس گفت: بنابراین اول از خودت شروع کن [آن گاه به نصیحت کردنم. ص: 44
[3]: بقره / 44، ترجمه: آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش میکنید؟
[4]: صف / 2-3. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی میگویید که عمل نمی کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید!
[5]: هود / 88، ترجمه: من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز میدارم، خودم مرتکب شوم.
📙[هزار و یک حکایت اخلاقی]
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 استوري ويژه "مبعث پيامبر اكرم (ص)"
رحمـ(للعالمین)ـه
اینچه حكایتیست كه اصلاً برای ما
مبعث بدون شاه خراسان نمیشود
از بركت دعای رسول است هیچجا
در دوستی فاطمه #ایران نمیشود
#عید_مبعث🍃🌺
#آغاز_رسالٺ🍃🌺
#رسول_مهربانے_مبارڪ🍃🌺
👌#قمار_بُردش_هم_باخت_است!
✍حکیمی در وقت مردن به پسرش وصیت کرد که: "هرگاه به قماربازی میل نمودی، اول برو پیش «لیلاج» [1] که استاد و سرآمد همه قماربازان است و با او قماربازی کن."
روزی فرزند، بعد از وفات پدرش، هوس قمار بازی کرد. به یاد نصیحت پدرش افتاد و با خود گفت: "خوب است اول به سراغ ليلاج معروف بروم."
🔻پُرسان، پُرسان، سراغ خانه لیلاج را از مردم گرفت. گفتند: در گُلخُنِ حمام، منزل دارد. به گلخن رفت. دید لیلاج تا کمر در خاکستر نشسته است. پیش رفت و سلام کرد و از او درخواست بازی نمود.
لیلاج، قاب را از کنار دست خود برداشت و به هوا پرتاب کرد و گفت: "انداختم پشت بام، برو بردار جفت آمد!"
فرزند حکیم رفت پشت بام، دید لیلاج راست می گوید. از بام به زیر آمد و رو کرد به لیلاج و گفت: "تو که در قمار این چنین استادی، چرا گلخن تابی می کنی و برهنه هستی؟"
👈لیلاج گفت: "برای این که قمار، بردش هم باخت است!" پسر حکیم، پس از شنیدن این سخن، سر را میان دو دست گرفت و از آنجا دور شد و بر روان پدر، رحمت فرستاد.🤲🤲
1 [ ليلاج: نام قمارباز معروف در زمان قديم]
2 [گُلخن حمام: محل داغ نمودن آب حمامها]
☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘