eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
✍آسیابانی پیر در دهی دور افتاده زندگی می کرد . ✨هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن می برد، علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را برای خود برمی داشت، مردم ده با اینکه دزدی آشکار وی را می دیدند ، چون در آن حوالی آسیاب دیگری نبود چاره ای نداشتند و فقط نفرینش می کردند. ✨پس از چند سال آسیابان پیر، مُرد و آسیاب به پسرانش رسید. ✨شبی پیرمرد به خواب پسران آمد و گفت: چاره ای بیاندیشید که به سبب دزدی گندم های مردم از نفرین آنها در عذابم... ✨پسران هریک راه کار ارائه نمود. پسر کوچکتر پیشنهاد داد زین پس با مردم منصفانه رفتار کرده و تنها دستمزد می گیریم ؛ پسر بزرگتر گفت : ✨اگر ما چنین کنیم ، مردم چون انصاف ما را ببینند پدر را بیشتر لعن کنند که او بی انصاف بود. " بهتر است هرکسی گندم برای آسیاب آورد دو پیمانه از او برداریم. با این کار مردم به پدر درود می فرستند و می گویند، خدا آسیابان پیر را بیامرزد او با انصاف تر از پسرانش بود." چنین کردند و همان شد که پسر بزرگتر گفته بود. ✨مردم پدر ایشان را دعا کرده و پدر از عذاب نجات یافت و این وصیت گهر بار نسل به نسل میان نوادگان آسیابان منتقل شد و به نسل مسئولین ما رسید! حکایت @hkaitb
🟢 تجاوز كننده به حضرت عيسي (ع) از گورستانی گذر مي كردند گوری را ديدند كه از آن شعله ور می شود. حضرت دو ركعت نماز به جاي آوردند و عصا بر گور زدند گور شخص_ را در ميان آتش ديدند. حضرت گفتند: ای مرد چه كرده ای كه به اين گرفتار شدي؟ آن مرد گفت يا روح الله من مردی بودم كه به تجاوز می كردم چون وفات كردم و مرا دفن كردند از حضرت حق خطاب رسيد كه وی را . از آن روز تا كنون مرا می سوزانند. حضرت نگاهی كردند و عظيم الجثّه در گور وی ديدند. پرسيدند: كه با اين مسكين چه مي كنی؟ آن مار گفت: تا وی را دفن كردند از وی غايب نبودم همراه با كه اگر قطره ای از آن به رود نيل و فرات بريزد جمله آب قاتل شود. شخص معذب گفت: يا روح الله از حق تعالی در خواست كن تا بر من رحم نمايد. حضرت نيز از خداوند طلب رحمت نمودند. خطاب رسيد كه هر كس از پس رود ما او را عذابی كنيم كه كس ديگر را چنين عذابی نكرده باشيم. امّا چون تو از ما در خواست رحمت كردی ما او را به تو بخشيديم. حضرت عيسی(ع) به آن مرد گفتند: می خواهی كه با من باشی؟ مرد گفت: يا روح الله عاقبت چه چيز است؟ حضرت فرمودند: عاقبت است. مرد گفت: نمی خواهم زيرا است كه مرده ام امّا هنوز تلخی جان كندن در كام من است. 📚 داستان عارفان ص 214 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حکایت @hkaitb
همــه نشســته بودنــد پــای منبر. ســید،زده بــود زیر صدایــش ودر مدح امیرالمومنین شعر میخواند. تو به تاریکی علی رادیده ای زین سبب غیری به او بگزیده ای دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه رادر هرلباس جان فدایت ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا، حسن القضا جلســه کــه تمــام شــد، گروهــی ازدوســتداران آقــا، همراهش ازمســجد آمدند بیرون.متوجه شــدند یکی از جوانان،اســب ســید رادزدیده ودر یک مکان پرتی،رها کرده است. هرچه به زبان خوش گفتند برواسب را برگردان، به حرف آنها خندید و مسخره شان کرد. - زیاد خوشحال نباش که تا فردا صلات ظهر بیشتر وقت نداری! بــا ایــن حرف ســید،رنــگ از روی دور و بری ها پرید. فــرداپیش از ظهر یکــی از آنهــا که کارمند بانک بــود مرخصی گرفت ورفت ســراغ جوان تا بروداســب را برگرداند وعذرخواهی کند. جوان اما همچنان مســخره میکرد. کارمند دســت خالی داشــت برمیگشت که دید یک ماشین حمل ذغال عقب عقب آمد وآن جوان را زیر گرفت. صدای اذان ظهرمسجد هنوز به گوش میرسید حکایت @hkaitb
🌲همت بلند دار ... برخی تصور می کنند پس از مدت کمی عبادت ، باید حالاتی فوق العاده مثل نزول ملائک یا رویاهای رحمانی و... برای آنها اتفاق بیفتد !! و چون در خود اثری از این امور نمی بینند از ادامه مسیر ناامید و منصرف می شوند. درحالیکه هدف از عبادت و بندگی ، رسیدن به مقامات والای انسانی و شایستگی ملاقات با پروردگار است ، که این مهم جز با اراده قوی و همت بلند ممکن نیست. 🔹ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻫﻤﺖ ﺍﺯ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻠﺎ ﺣﺴﻴﻨﻘﻠﻰ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺳﻴﺮ ﻭ ﺳﻠﻮﻙ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ [فکر] ﻋﺪﻡ ﻭﺻﻮﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﻛﺒﻮﺗﺮﻯ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﺎﻧﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺸﻜﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻘﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻮﻙ ﻣﻰ ﺯﺩ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ، ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﮔﻔﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺗﻜﻪ ﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﻙ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪ، ﺑﺎﺯ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ ﺁﻥ ﺗﻜﻪ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻘﺎﺭﺵ ﺧﺮﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﻣُﻠﻬﻢ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺖ ﻣﻰ ﺑﺎﻳﺪ. حکایت @hkaitb
✨﷽✨ 🔸خدای خوش‌مرام، کریم و صبور🔸 ✍آیت الله حائری شیرازی: چرا خدا شب قدر را برتر از هزار ماه کرده است؟ انسانی را فرض کنید که صد سال سن داشته باشد و در این سن، تازه از خواب غفلت بیدار شده است و می‌گوید: «صد سال از عمرم به هدر رفت، چطور گذشته را تدارک کنم؟!» خداوند شب قدر را برای همین گذاشته است. تو بیا تدارک کن، ما ثواب هزار ماه را -یعنی هشتاد و چهار سال را- به تو می‌دهیم. یک شب قدر را به یاد خدا سپری کن، در قبال آن، هشتاد و چهار سال به یاد من هستی. چرا خداوند این کار را می‌کند؟ این از خوش مرامی و بزرگی اوست. می‌داند که نمی‌توانیم جبران کنیم؛ یک شب را گذاشته است که این یک شب را قدر بدانیم. هیچ مولایی نسبت به بندگانش این طور رفتار نمی‌کند. امامان ما راست گفته‌اند که: «فَلَمْ آر مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْک»: خدایا هیچ مولای کریمی چون تو ندیده‌ام که صبور باشد و بندۀ پستی چون من را تحمل کند. ‌‌‌‌✅ استاد دانشمند حکایت @hkaitb
🍃🍃🍃 🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد 🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش ‍ نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم . 🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد. 🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش ‍ نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند. رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130 حکایت @hkaitb
✨﷽✨ 💠نماز و بزرگى خداوند ✍اوّلين كلمه واجب در نماز «الله اكبر» است و كسى كه خداوند نزدش بزرگ شد، طاغوت‏ها و قدرت‏ها و مال و مقام‏ها چيز را كوچك خواهد ديد. كسانى كه سوار هواپيما مى ‏شوند، همين طور كه بالا مى‏ روند خانه ‏هاى بزرگ و محلّه ‏ها و شهرها نزد آنان كوچك مى ‏شود و هر چه پرواز بالاتر باشد، زمين كوچك ‏تر جلوه خواهد كرد. حضرت امير عليه السلام در بيان صفات متّقين مى ‏فرمايد: « عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِم‏ ؛ نهج‏البلاغه، خطبه 193» چون خداوند در چشم مؤمنين بزرگ شد، غير او هر چه و هر كس باشد كوچك جلوه خواهد كرد. از سخنان امام خمينى قدس سره اين بود كه «آمريكا هيچ غلطى نمى ‏تواند بكند.» اين يك تهديد تو خالى و شعار نيست، كسى كه يك عمر باور داشته كه خدا بزرگ است، آمريكا نزدش كوچك جلوه مى ‏كند. 📚یکصد و چهارده نکته درباره نماز ؛ نکته 43 ‌‌‌‌✅ استاد دانشمند حکایت @hkaitb
🔅 ✍ با منطق مورچه زندگی کن 🔹منطق مورچه‌ای دارای چهار قسمت است. 🔸اولین بخش آن این است: «یک مورچه هرگز تسلیم نمی‌شود.» 🔹اگر آن‌ها به‌سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقفشان کنید، به‌دنبال راه دیگری می‌گردند. 🔸بالا می‌روند، پایین می‌روند، دور می‌زنند. آن‌ها به جست‌وجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می‌دهند. 🔹بخش دوم این است: «مورچه‌ها کل تابستان را زمستانی می‌اندیشند.» 🔸این نگرش مهمی است. نمی‌توان این‌قدر ساده‌لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است! 🔹پس مورچه‌ها وسط تابستان در حال جمع‌آوری غذای زمستانشان هستند. باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می‌برید، به فکر سنگ و صخره هم باشید. 🔸سومین بخش از منطق مورچه این است: «مورچه‌ها کل زمستان را مثبت می‌اندیشند.» 🔹این هم مهم است. در طول زمستان مورچه‌ها به خود یادآور می‌شوند که این دوران زیاد طول نمی‌کشد، به‌زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت و در اولین روز گرم، مورچه‌ها بیرون می‌آیند. 🔸اگر دوباره سرد شد، آن‌ها برمی‌گردند به لانه. ولی باز در اولین روز گرم بیرون می‌آیند. آن‌ها برای بیرون‌آمدن نمی‌توانند زیاد منتظر بمانند. 🔹چهارمین و آخرین منطق مورچه‌ها:  «یک مورچه در تابستان چه‌قدر برای زمستان خود جمع می‌کند؟» 🔸هرچه‌قدر که در توانش باشد. 🔹پس: هرگز تسلیم نشو؛ آینده را ببین (زمستانی بیندیش)؛ مثبت بمان (تابستان را به‌خاطر بسپار)؛ همه تلاشت را بکن. حکایت @hkaitb
❣ 💎اَلسَّلاَمُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الأُْمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلأََ بِهِ الأَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ يُمَكِّنَ لَهُ وَ يُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِينَ ✋ 🌸سلام بر مهدي كه خداي عزّ و جلّ امّتها را به وجود او وعده داد، كه به وسيله او سخنها را جمع كند، و پراكنده ها را گرد آورد، و زمين را به او پر از عدل وداد نمايد، و به او جايگاه و قدرت دهد، و وعده اش را به اهل ايمان به وسيله او وفا كند. 📘فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج)
⁉ ️چرا هر کاری می کنیم، زندگی هامون درهم و پیچیده هست؟؟!! چرا اینهمه گرفتاریم؟ ️با اینکه علم و تکنولوژی این همه پیشرفت کرده، چرا همیشه درگیر و گرفتار هستیم؟ چرا به اون آرامشی که می خواستیم نرسیدیم؟؟!! ♦ جوابش اینه که: چون خدا آرامشِ حقیقی رو جای دیگه قرار داده، و ما آدرس رو گم کردیم!! یکی از دلایل این همه گرفتاری رو، خودِ خدا تو قرآنش اینطوری بیان می کنه: 🌸 وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن‌ ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا. هر كس كه‌ از ياد من إعراض‌ كند، من زندگی‌ را به او سخت میگیرم، و او را با سختی و مشكلات همراه‌ خواهم کرد. 📖سوره طه آیه ۱۲۶ ♦ یعنی کسی که از یاد_خدا غافل باشه، آرامش نداره. زندگی بدی بار داره.️ ممکنه با پول و ثروت، بشه به دست آورد، ولی آرامش فقط با معنویت به دست میاد... أَلاٰ بِذِکْرِ اللّٰهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب تنها با ذکر و یادِ خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. 📖 سوره رعد، آیه ۲۸ حکایت @hkaitb
🔅 ✍ با منطق مورچه زندگی کن 🔹منطق مورچه‌ای دارای چهار قسمت است. 🔸اولین بخش آن این است: «یک مورچه هرگز تسلیم نمی‌شود.» 🔹اگر آن‌ها به‌سمتی پیش بروند و شما سعی کنید متوقفشان کنید، به‌دنبال راه دیگری می‌گردند. 🔸بالا می‌روند، پایین می‌روند، دور می‌زنند. آن‌ها به جست‌وجوی خود برای یافتن راه دیگر ادامه می‌دهند. 🔹بخش دوم این است: «مورچه‌ها کل تابستان را زمستانی می‌اندیشند.» 🔸این نگرش مهمی است. نمی‌توان این‌قدر ساده‌لوح بود که گمان کرد تابستان برای همیشه ماندگار است! 🔹پس مورچه‌ها وسط تابستان در حال جمع‌آوری غذای زمستانشان هستند. باید همچنان که از آفتاب و شن لذت می‌برید، به فکر سنگ و صخره هم باشید. 🔸سومین بخش از منطق مورچه این است: «مورچه‌ها کل زمستان را مثبت می‌اندیشند.» 🔹این هم مهم است. در طول زمستان مورچه‌ها به خود یادآور می‌شوند که این دوران زیاد طول نمی‌کشد، به‌زودی از اینجا بیرون خواهیم رفت و در اولین روز گرم، مورچه‌ها بیرون می‌آیند. 🔸اگر دوباره سرد شد، آن‌ها برمی‌گردند به لانه. ولی باز در اولین روز گرم بیرون می‌آیند. آن‌ها برای بیرون‌آمدن نمی‌توانند زیاد منتظر بمانند. 🔹چهارمین و آخرین منطق مورچه‌ها:  «یک مورچه در تابستان چه‌قدر برای زمستان خود جمع می‌کند؟» 🔸هرچه‌قدر که در توانش باشد. 🔹پس: هرگز تسلیم نشو؛ آینده را ببین (زمستانی بیندیش)؛ مثبت بمان (تابستان را به‌خاطر بسپار)؛ همه تلاشت را بکن. حکایت @hkaitb
🔆مالك اشتر 🌾(مالك اشتر) روزى از بازار كوفه مى گذشت با لباسى از كرباس خام و به جاى عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شيوه فقراء عبور مى كرد. يكى از بازاريان بر در دكانش نشسته بود، چون مالك را بديد به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روى استخفاف كلوخى (15) را به سوى او انداخت . 🌾مالك به او التفات ننمود و برفت . كسى مالك را مى شناخت و اين واقعه را ديد، به آن بازارى گفت : واى بر تو هيچ دانستى كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردى ؟ 🌾گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر يار على عليه السلام بود. آن مرد از كار بدى كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهى كند. ديد به مسجدى آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پاى او انداخت و پاى او را مى بوسيد مالك سر او را بلند كرد و گفت : اين چه كارى است مى كنى ؟ گفت : عذر گناهى است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم . 🌾مالك گفت : بر تو هيچ گناهى نيست ، به خدا سوگند كه به مسجد نيامدم مگر براى تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمايم 📚منتهى الامال ، 1/212 - مجموعه ورام بن ابى فراس حکایت @hkaitb