📕#داستان_کوتاه
👌بسیار قابل تأمل
در روزگاران قدیم باغبانی بعد از چندین سال خشکسالی ؛ باران فراوانی داشت و در نتیجه با زحمت و رسیدگی بسیار توانست محصول خوبی بدست بیاورد .
بگونه ای که در تمام روستا ؛ آوازه پرباری محصولش دهان به دهان میگشت .
یک روز که برای سرکشی به باغش رفته بود ؛ متوجه شد سه دزد در حالیکه هر کدام کیسه ای بر دوش دارند مشغول دزدیدن میوه های او و پر کردن کیسه هایشان هستند .
نخست تصمیم گرفت سر و صدا براه اندازد تا مردم به کمکش بیایند ؛ اما دید تا آنموقع دزدان فرار کرده اند .
بعد تصمیم گرفت با چوب به آنها حمله کند ؛ ولی دید آنها سه نفرند و او یکنفر . پس حریف نمیشود .
بعد از اینکه تمامی راهها را با خود سبک سنگین کرد ؛ چاره ای بذهنش رسید .
به آرامی به دزدان نزدیک شد و سلام کرد .
دزدها ؛ متوجه شدند که وی صاحب باغ میباشد اما با پررویی ؛ به روی خود نیاوردند . با خونسردی جواب سلام باغدار را دادند .
دزد اول گفت ؛ من مردی فقیرم و پولی ندارم تا برای خانواده ام میوه ای تهیه کنم . آمده ام کمی میوه برایشان ببرم .
باغدار لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی راحت باش .
دزد دوم گفت من درویشم و روضه میخوانم و انعامی میگیرم . وقتی به شهر شما آمدم خیلی گرسنه بودم ؛ آمدم کمی میوه بچینم و بروم .
باغدار باو هم لبخندی زد و گفت خوب کاری کردی تو هم راحت باش .
از دزد سوم پرسید تو چرا آمده ای ؟
دزد گفت ؛ من مامور مالیاتم . آمده ام مالیات میوه ات را بگیرم .
باغدار با احترام گفت ؛ شما چرا میوه میچینید ؟ بیایید برویم ته باغ از میوه های دست چین مخصوص خودم بشما بدهم .
دزد سوم که باورش شده بود با خوشحالی با باغداز همراه شد و به انباری ته باغ رفت تا میوه های دست چین بگیرد .
باغدار در آنجا با ترکه اناری که داشت کتک مفصلی به او زد و دست و پایش را بست و در گوشه ای رها کرد و بسراغ دو دزد دیگر رفت .
به دزدی که ادعای درویشی میکرد گفت ؛ کمی چای دم کرده ایم . خسته شدی بیا با ما چای بخور و دعایی هم در حقمان انجام بده ثواب دارد .
دزد دوم هم حرف باغدار را پذیرفت و با او به ته باغ رفت . باغدار او را هم با ترکه انار کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و رهایش کرد و بسراغ دزد سوم رفت .
او را هم در همان جا کتک مفصلی زد و دست و پایش را بست و گوشه ای رها کرد و خود بسراغ قاضی رفت و با آوردن قاضی آنها را بدست قانون سپرد .
همسایگان که ماجرا را نمیدانستند با تعجب او را دوره کردند و پرسیدند :
تو چگونه به تنهایی توانستی سه دزد را گرفتار کنی ؟؟
باغبان تبسمی کرد و گفت ؛ مگر نشنیده اید که میگویند :
تفرقه بیانداز و حکومت کن...
❖
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔#راز_مثلها🤔🤔🤔
✍داستان ضرب المثل
📕همهیخرها را به یک چوب نمی رانند
مردی از دهی می گذشت، ناگاه بوی ناخوشایندی به مشامش رسید. از جوانی روستایی پرسید: این بو از کجاست؟ جوان گفت: در همین نزدیکی خری عمرش را به شما داده و این بو از آن خر مرده است! سئوال کننده از جواب ابلهانه و تعبیر جوان سخت ناراحت شد و به راه خود رفت و در راه به مردی سالخورده رسید و گفت: چرا مردم این ده، این اندازه بی تربیت هستند؟ مرد پیر گفت: شما به چه دلیل چنین حرفی را می زنید؟ مرد ماجرا را باز گفت. پیر مرد گفت: عجب عجب! خیلی ببخشید آن جوان پسر من است، و متوجه حرف زدن خود نشده؛ من هزار بار به او گفته ام که همه خرها را به یک چوب نمی رانند ولی باز به شما چنین حرفی زده!
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕✍زرتشتیان میگویند:
ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺩﯾﺎﻧﺖ ﯾﺎ ﺑﯽ ﺩﯾﻨﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ !
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﺳﺖ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﺎﺩ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ ﺭﺍ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ، ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ .
"ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ".....
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
✍#اگر_مردن_نبود
💎اگر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟
منظورم این است که ما درباره همه چیز فکر میکنیم، تقریبا همه چیز، فلسفه، روان_شناسی، منطق، دین، ادبیات ... فکر میکنم اگر چیزی به نام "مرگ" وجود نداشت، افکار پیچیده اینچنینی هرگز به وجود نمیآمد ...
انسانها باید به طور جدی، به معنی زنده بودنشان و اینک اینجا بودنشان فکر کنند، چون میدانند که روزی خواهند مرد.
درست است؟
اگر قرار بود برای همیشه زنده بمانیم، چه کسی به معنای زنده بودن فکر میکرد؟ چه اهمیتی داشت؟ یا حتی اگر برای کسی اهمیتی داشت، احتمالا فقط فکر میکردند: «خوب کلی وقت دارم، بعدا بهش فکر میکنم.» ... ولی ما نمیتوانیم تا بعد صبر کنیم ... باید همین لحظه به آن فکر کنیم … هیچکس نمیداند قرار است چه اتفاقی بیفتد ... ما مرگ را برای رشد کردن لازم داریم ... مرگ، این موجود عظیم و نورانی است که هر چه بزرگتر و نورانیتر باشد، ما را دیوانهوارتر مشتاق فکر کردن در باره چیزها میکند.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📚#حکایت_بسیار_زیبای_ماست_وخیار
میگویند روزی امیرکبیر که از حیف و میل شدن سفرههای دربار به تنگ آمده بود. به ناصرالدین شاه پیشنهاد کرد که برای یک روز آنچه رعیت میخورند میل کند !! شاه پرسید مگر رعیت ما چه میخورند؟! امیرکبیر گفت: ماست و خیار !!
ناصرالدین شاه سرآشپز را صدا زد گفت:که برای ناهار فردایمان ماست و خیار درست کنید ! سر آشپز دستور تهیه مواد زیر را به تدارک چی برای ماست خیار شاهی داد
✦ ماست پر چرب اعلا
✦ خیار قلمی ورامین
✦ گردوی مغز سفید بانه
✦ پیاز اعلای همدان
✦ کشمش بدون هسته
✦ نان دو آتیشۀ خاش خاش
✦ سبزی های بهاری اعلا و ... .
ناصرالدین شاه بعد از اینکه یک شکم سیر ماست و خیار خورد به امیرکبیر گفت: رعایای پدرسوخته چه غذاهایی میخورند ما بیخبریم! اگر کسی از این همه نعمت رضایت نداشت فلکش کنید.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📔 #داستان_کوتاه
🦅مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت.
عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آنها بزرگ شد. در تمام زندگیش، او همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند، برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار ، کمی در هوا پرواز میکرد. سال ها گذشت و عقاب خیلی پیر شد.
روزی پرنده باعظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: «این کیست؟»
مرغی پاسخ داد: «این یک عقاب است، سلطان پرندگان! او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.»
عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد زیرا فکر می کرد یک مرغ است. بیشتر ماها مرغی به دنیا میایم ولی قرار نیست آنچه بوده ایم باقی بمانیم .
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🔴 #چند_خطے_های_با_تامل
انسان سه گونه میمیرد:
مرگ روح
مرگ وجدان
مرگ جسم
مرگ روح یعنی :
شکستن وقار و غرور یک انسان به
دست دیگری...
مرگ وجدان :
یعنی استفاده از انسانها برای
مقاصد شخصی بدون هیچ گونه
پشیمانی و ترحمی...
مرگ جسم :
یعنی ایستادن نفس و تپش قلب...
دردناکترین مرگ ها، مرگ روح است
وحشتناک ترین مرگ ها، مرگ وجدان
و آسان ترین مرگ ها مرگ جسم
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
📕#داستان_کوتاه_آموزنده
ﻋﺼﺮ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺯﯾﺒﺎ، ﯾﮏ ﻭﻛﻴﻞ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ماشین ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺷﯿﺸﻪ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ
ﺟﺎﺩﻩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻋﻠﻒ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﺘﺎﺛﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ ﺷﻮﺩ. ﺍﻭ ﺍﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " ﭼﺮﺍ ﻋﻠﻒ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﯾﺪ؟"
ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، " ﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﭘﻮﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ.ﻣﺠﺒﻮﺭﯾﻢ ﮐﻪ ﻋﻠﻒ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ."
ﻭﮐﯿﻞ ﮔﻔﺖ" :ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ."
" ﺍﻣﺎ ﺁﻗﺎ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺯﻥ ﻭ ﺩﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ. ﺁﻧﻬﺎ ﺯﯾﺮ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ."
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ،" ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﯿﺎﻭﺭ" ﻭ ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﮔﻔﺖ، " ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺑﯿﺎ."
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﻡ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ، "ﻣﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻫﻤﺴﺮ ﻭ ﺷﺶ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻡ!"
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، "ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﯿﺎﻭﺭ." ﻫﻤﻪ ﺳﻮﺍﺭﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺪﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻭﻛﻴﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ،" ﺁﻗﺎ، ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻫﺴﺘﻴﺪ. ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺳﭙﺎﺱ ﮔزﺍﺭﻳﻢ
ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﻣﻲ ﺑﺮﻳﺪ.
ﻭﻛﻴﻞ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ، " ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺮﺳﻨﺪﻡ. ﺷﻤﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ؛ ﻋﻠﻒ ﻫﺎﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﻳﻚ ﻣﺘﺮ ﺑﻠﻨﺪﻱ
ﺩﺍﺭﻧﺪ"
👈 محبت خیلی از آدما همينجوريه.فقط وسایل کهنه ی دور انداختنیشونو حاضرن ببخشن.
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
بہ خدا اعتماد کن...!🌸🍃
بہ زمانبندےهایش...!
بہ حکمتش...!
گاهے شاید بعضے اتفاقات
بہ ظاهر برات خوش نباشہ،
صبرت رو از دست بدے و
حتے بہ نومیدے برسے، ولے بعدها
بہ حکمت و معناش پے مےبرے.🌸🍃
اونوقت هست کہ متوجہ مےشے باید اینطوری مےشده تا تو بہ این جایے کہ الان هستے برسے.
پس در مقابل موانع و مشکلات زندگیت صبور باش و امیدت رو از دست نده!
شاید خدا چیزهاے بہترے برات در نظر داره.
فقط بہ خودش اعتماد کن...🌸🍃
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin
🌸نیایش صبحگاهی
🌸پروردگارا گشایشی بر ما ارزانی کن
🌸تا از باورهای جزمی و
🌸خودخواهانه خود دست برداریم
🌸و پیامهای قُدسی تو را در جهت
🌸منافع فردی وگروهی خویش معنانکنیم.
🌸عنایتی بر ما روانه دار
🌸تا پیامهای تو را چنان فهم کرده
🌸و زندگی کنیم که درون ما را
🌸از معنا و دیگر دوستی بیاکند
🌸و به وصل و خویشاوندی
🌸نوع بشر راهبر باشد.
🌸قلب ما را به جانب همهٔ
🌸آفریدگان بگشا
🌸و از تنگنای خودپرستی برهان.
🌺#صبحتون_بخیر
✓
📚مجموعه حکایتها و داستانهای آموزنده👇
📚 @Bohlol_Molanosradin