eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
‍ سلام من بعلت مشکل مالے کلیه روسرے ها روحراج کردم 😔😔 به سال ۹۸ 😱😍 ❌ارســـــــال رایــگـان ❌ امکان خرید با هر توان مالیی👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1019674626C04b8af277b ✅😍
🌸🍃🌸🍃 زنان دوست دارند همسرشان به آنها و رفت و آمد آنها حساس باشد. این نوع حساس بودن به معنی جستجوی موقعیت آنهاست ، نه به معنی منع غیر منطقی آنها از تردد به مکان های شایسته و معاشرت آنها با افراد مورد اطمینان است. زنان دوست دارند، همسرشان در مورد پوشش آنها اظهار نظر کند و گاهی ایراد بگیرد. این رفتار را زنان نشان تعصب و غیرت و محبت شوهران شان نسبت به خود می دانند. اگر مردی نسبت به همسرش هیچ گونه اظهار نظری نکرد و کاملا بی تفاوت بود، این الزاما به معنی دوست داشتن و اعطای آزادی به او نیست، می تواند نشان تنفر از طرف مقابل باشد. و زنگ هشداری برای طلاق. وقتی همسرتان در سفر است، زنان دوست دارند، شوهران شان همیشه جویای موقعیت و حال و احوال آن ها باشد. زنان با یک رفتار عاطفی، چنان وابسته می شوند که پول و ثروت از ایفای نقش در این جایگاه ،ناتوان مطلق است. @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
☄☄معجزه لاغری☄☄ 🌕 کسانی که شکم دارن، نشون میده رطوبت معده شون زیاده به همین خاطر هرچی رژیم میگیرن و ورزش میکنن میبینن شکم و پهلو سرجای خودشه 🌕 اگه این علائم روداری روی لینک زیر کلیک کنید 🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧 ☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ https://formafzar.com/form/z25c4 https://formafzar.com/form/z25c4 🌕 برای مشاوره و رفع بلغم و سردی بزن رو لینک و فرم رو پر کنید 🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧🧧 ☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄☄ https://formafzar.com/form/z25c4 https://formafzar.com/form/z25c4
🌸🍃🌸🍃 مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد، ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت، در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.!!!» @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
🌸🍃🌸🍃 شبی حضرت علی (ع) در دارالخلافه نشسته بودند و به حساب کتاب اموال مشغول بودند که مقداد وارد شدند. با حضرت صحبت کردند که علی (ع) فهمید مقداد برای درخواست کمک مالی آن‌جا آمده است و از بیان نیازش شرم دارد. چراغ اتاق را خاموش کرد و کیسه‌ای زر برداشت، دست مقداد را کشید و کیسه را در تاریکی در حالی‌که در دست مقداد می‌گذاشت فرمود، مقداد تو سکوت کن امشب من فقط با تو سخن می‌گویم. مقداد وقتی کیسه زر را در تاریکی، در دستانش گرفت صدای گریه‌اش برخواست. امیر المومنین (ع) علت را پرسیدند. مقداد گفت: یا علی گمان می‌کنم دیگر مرا دوست نداری که در تاریکی با من سخن می‌گویی، در حالی‌که من عاشق دیدن چشمان تو هستم. حضرت شمع را روشن کردند، مقداد دیدند محاسن علی (ع) خیس اشک چشم است، طوری‌که از آن محاسن نورانی اشک می‌چکد. حضرت، مقداد را در آغوش کشیده و فرمودند: مقداد، علت خاموش کردن شمع این بود که، من از لحظه ورود تو فهمیدم برای نیازی پیش من امشب آمدی، نگذاشتم نیازت را بگویی چون چیزی که انسان بداند برادر مومنش نیاز دارد نباید راضی به تقاضای شفاهی او شود. و علت این‌که چراغ را خاموش کردم به آن علت بود که، انسان مومن و آبرومند وقتی درخواست حاجتی از کسی می‌کند، از شرم و خجلت و حیا، گونه‌هایش سرخ می‌شود، چشمانش در دیدگانش می‌لرزند، عرق شرم بر پیشانی‌اش می‌نشیند. خاموش کردن چراغ نه برای، ندیدن جمال زیبای تو بلکه برای ندیدن آن چشمان لرزان و عرق شرم در پیشانی تو بود که مرا دیدنش بیشتر از تو آزار می‌داد. @hkaitb
❣ اَلسَّلاَمُ عَلَي مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ وَ مُبِيرِ الْكَافِرِينَ سلام بر حيات بخش مؤمنان، و نابودكننده كافران 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی .
🌸🍃🌸🍃 بهرام گور تیرانداز ماهری بود، در شهر ، مرو ، دختری رشیده و بلند قد و کمر باریک و خوش اندام به نام، خالدوش بود. بهرام ،خالدوش را گرفته بود و چون دوره سپری کردن لذت از او برای او تمام شده بود، گاهی بر او رفتار تلخی می کرد. علت این که ، سابقه نداشت معشوقه ای نزد بهرام بیش از دو ماه عزیز بماند. روزی بهرام با خالدوش به شکار رفت. تیری به دماغ آهویی زد ،آهو چون دست خود بلند کرد خون دماغ خود پاک کند، با تیری دیگر دستش را به گردنش دوخت. آهو به خاک افتاده و جان داد. بهرام گفت: ای عشق من، هنر شاه و همسر خود را دیدی؟ افتخار می کنی که با چه مردی همنشین شب و روز هستی؟ خالدوش اشکی از چشمش ریخت و سرش را به نشان تاسف و حماقت بهرام تکان داد. بهرام خیلی ناراحت شد . او را در بیابان رها کرد و برگشت. خالدوش در تاریکی شب به خانه ای پناه برد که پیرزنی و پیر مردی در آن زندگی می کردند. به عنوان دختر آنها وارد خانه شد و پیراهن زربافت شاهی را فروخت و برای آن پیرمرد و پیرزن اسب و شتر و داس و ... خرید و آنان را با کشاورزی و دامداری غنی کرد. خالدوش کمانچه ای هم سفارش داد برای او ساختند. سالها گذشت، کمانچه زن عجیبی شد. در جنگل چنان کمانچه می زد و دستانش بر روی سیم می چرخید که کسی انگشتان او را نمی دید. خالدوش چنان مهارتی پیدا کرد که وقتی کمانچه می نواخت، تمام وحوش و طیور بر دور او حلقه می زدند و کنارش می نشستند. آوازه ساز و راز خالدوش به شهر رسید. طوری که بهرام برای دیدن او به جنگل آمد. وقتی او را دید ، شناخت. خالدوش گفت: هنر آن نبود که با خیانت و نیرنگ و درد، دست آهویی با تیری بر گردنش دوختی، هنر آن است که چنان مهربان باشی که آهوها با گرگ ها در کنار هم در کنار شمع وجود و ساز گرم عشق تو حلقه زنند. منبع: مرقات الایقان ص 139 @hkaitb
با این تکنیک ها به آرزوهات برس 🥰 میدونستید فقط با گفتن چندین ذکر مجرب میتونید رزق و فراوانی و رسیدن به خواسته های محال رو واسه خودتون برآورده کنید 😊 اگه دوست داری به عشقت برسی اگه دوست داری شوهرت بگیری تو مشتت اگه دوست داری همه بهت احترام بزارن اگه مشکلات مالی اذیتت میکنه اگه شوهرت بهت خیانت میکنه از وقتی اومدم اینجا زندگیم به طرز عجیبی متحول شده جوری که همه اطرافیانم این تحول فهمیدن و ازم سوال میپرسن آدرسش واستون میزارم 👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1176305893Cb44283036e با گفتن چندین ذکر مجرب به عشقم رسیدم 😍👆🏻👆🏻
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
واقعا عنبرنسا رو مسخره میکنید و دور‌ میریزد ؟ اگر بدونید چطور باعث میشه پوست صورتتون روشن بشه و جوش اگزما و ... رو توی صورت‌ و بدنتون پاک می‌کنه😍😍 درمان ریزش مو و هزار تا خاصیت دیگه داره که بزن رو لینک طریقه مصرفش رو یاد بگیر👇👇😍 🍃 📛 نحوه ساخت و مصرف 👇 https://eitaa.com/joinchat/1744503250C21820b9f5a از دستش ندین❌❌👆👆
🌸🍃🌸🍃 یکی در صنعت کشتی گرفتن سرآمد بود، سیصد و شصت بند فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کشتی گرفتی. مگر گوشه خاطرش با جمال یکی از شاگردان میلی داشت سیصد و پنجاه و نه بندش در آموخت مگر یک بند که در تعلیم آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی الجمله پسر در قوت و صنعت سرآمد و کسی را در زمان او با او امکان مقاومت نبود تا به حدی که پیش مَلک آن روزگار گفته بود استاد را فضیلتی که بر من است از روی بزرگی است و حق تربیت، وگرنه به قوت ازو کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. ملک را این سخن دشوار آمد فرمود تا مصارعت کنند. (کشتی بگیرند) مقامی متسع (گشاد) ترتیب کردند و ارکان دولت و اعیان حضرت زورآوران روی زمین حاضر شدند پسر چون پیل مست اندر آمد به صدمتی که اگر کوه رویین بودی از جای بر کندی. استاد دانست که جوان به قوت ازو برتر است، بدان بند غریب که از وی نهان داشته بود با او در آویخت پسر دفع آن ندانست به هم بر آمد، استاد به دو دست از زمینش بالای سر برد و فرو کوفت. غریو (فریاد) از خلق برخاست ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورده خویش دعوی مقاومت کردی و به سر نبردی. گفت: ای پادشاه روی زمین، بزور آوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علم کشتی دقیقه ای مانده بود و همه عمر از من دریغ همی‌ داشت، امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد. گفت از بهر چنین روزی که زیرکان گفته‌اند دوست را چندان قوت مده که اگر دشمنی کند تواند، نشنیده‌ای که چه گفت آن که از پرورده خویش جفا دید؟ کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد @hkaitb