eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
طبقه‌ی بالای خانه‌ی ما آدم‌های امن و خوشبختی زندگی می‌کنند و این برای من بیشترین دلیلی‌ست که در خانه، بیش از هرجای دیگری احساس آرامش و خوشبختی کنم. خیلی مهم است که در جوار چه کسانی زندگی کنی، خیلی مهم است که چشم‌اندازی که می‌بینی, تا چه اندازه خوشایند باشد. حتی گاهی مهم‌تر این است که قبل از خودت، برای آدم‌های حوالی‌ات آرزوی خوشبختی و خیر و آرامش کنی. نمای خانه‌ی خودت به چه کار خودت می‌آید وقتی که هربار از پنجره به بیرون نگاه کنی و خانه‌ی ویران و بی‌سر و سامان همسایه‌ات را ببینی و بدترین احساس عالم را پیدا کنی و ناچار شوی پرده‌ها را بکشی و نور و شادی را از خودت دریغ کنی؟ طبقه‌ی بالای خانه‌ی ما یک نفر هر روز پیانو می‌زند و من این پایین از آرامش و عشقی که به فاصله‌ی چند آجر تا من جاری‌ست، لبخند می‌زنم، سرم را بالا می‌گیرم و خدا را عمیقا شکر می‌کنم. لطفا آدم‌های خوشبختی باشید، نه فقط به خاطر خودتان، به خاطر تمام کسانی هرچقدر هم که برای جهان خودشان تلاش کنند و زحمت بکشند، در نهایت محکوم‌اند به تماشای منظره‌ی جهان شما. آدم‌های خوشبختی باشید، به خاطر خودتان و بخاطر تمام کسانی که زندگی‌شان فقط چند آجر تا زندگی و احوال و رفتار شما فاصله دارد. حکایت @hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦‍♀ منم قبلا اینجوری بودم تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄 ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم دیگه غم ندارم🙃 اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون چه چیزهایی درست کنی که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01 مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
💠 عنوان داستان : آخرین روز زندگی استیو جابز میگوید وقتی۱۷ سال بیشتر نداشت، از روزنامه ای که در اتاقش بود جمله ای خواند که زندگی را برای همیشه متحول کرد... آن جمله این بود «طوری زندگی کنید که انگار امروز آخرین روز زندگی تان است.» استیو جابز در میانسالی با اینکه از بیماری سرطان در عذاب بود همچنان سخت کار میکرد. او دلیل کار کردنش را چنین توضیح میداد : «من فکر میکنم امروز آخرین روز زندگی ام هست و میخواهم تمام کارهایی که میتوانستم برای این دنیا و رویاهایم انجام داده باشم.» این جمله ای بود که زندگی استیو جابز را متحول کرد. بهتر است از این طرزفکر استفاده کنید تا نهایت استفاده را از هر روز زندگی تان ببرید. حکایت @hkaitb
✨﴾﷽﴿✨ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً .
بچه که بودم با دخترِ همکار مامانم که هم‌محله‌ای هم بودیم دوست شدم. وقتی برای اولین بار، در یک روز بارانی رفتم خانه‌شان از دیدن صحنه‌ای عجیب حسابی جا خوردم‌. تشتی گوشه‌ی خانه، کمی آن‌طرف‌تر از مبلمان شیک و امروزی‌شان گذاشته شده بود و از سقف، چک‌چک آب می‌ریخت داخلش. دوستم تعریف کرد که اولین‌بار که سقف سوراخ شده و شروع کرده به چکه‌کردن، ترسیده‌‌اند، فرش‌ها را جمع کرده‌‌اند، کاسه‌ای زیر سوراخ گذاشته‌اند و مادرش تلفن زده به پدرش. پدر خودش را رسانده، دیده تعمیر سقف کار او نیست، قرار شده عمو بیاید. آمدن عمو امروز و فردا شده، هی عقب افتاده، سوراخ مانده توی سقف و کاسه را برداشته‌اند و به جایش تشت گذاشته‌اند‌. و کم‌کم خو گرفته‌اند، تشت شده عضو جدید خانواده و آن‌قدر عادی شده که تازه وقتی می‌روند به‌ خانه‌ای دیگر، یادشان می‌آید آن تشت و آن سوراخ و آن چک‌چک و آن بوی دائمی نم نباید آنجا باشد‌. ما درس خواندیم، گپ زدیم، بازی کردیم... و تشت آنجا بود برای خودش، با صدای چک‌چک مدامی که دیگر داشت برایم به شکنجه تبدیل می‌شد. روزی که آن‌ها آمدند خانه‌ی ما، پسربچه‌ی چهار پنج‌ساله‌ی خانواده با کنجکاوی پرسید: "اینا تشت‌شون رو کجا گذاشتن؟!" یعنی وجود یک تشت در گوشه‌ای از خانه در نظر آن بچه عادی و حتی بدیهی بود. بعدها وقتی تابستان رسید و باران‌ها قطع شد، اعتراف کردند که یادشان رفته بود آن وضع طبیعی نیست و اعصاب‌خردکن است. یک پاییز تا بهار، یک خانواده آزار دیده بودند؛ چون عادت کرده بودند، به تحمل کردن. تحمل‌کردن اگر ته نداشته باشد، اگر برای رفع مشکل نجنگی، اگر بپذیری و بگذاری جایی سوراخی بماند که بماند، کم‌کم بی‌آنکه بفهمی فرسوده می‌شوی، بی‌آنکه بفهمی درد را، زخم را سهم خودت می‌دانی، بدیهی می‌دانی. حتی اگر مجبور به تحمل چیزی هستیم، باید آگاهانه باشد. باید بگوییم من این شرایط را، این زندگی را، این پارتنر را، این شغل را، این مکان را تحمل می‌کنم تا وقتی که‌... هر نامرادی‌ای باید ته داشته باشد؛ آدم آهن نیست که نشکند. قطب‌الدین صادقی جایی خطاب به دانشجویانش می‌گوید: "دنیا برای رنج‌هایی که شما می‌کشید ارزشی قائل نیست، بلکه برای پاسخی که به آن می‌دهید ارزش قائل است." با تحمل کردن و با سوختن و ساختن قهرمان نمی‌شویم، بلکه با گذر عاقلانه از آن‌ است که میتوانیم به خودمان افتخار کنیم. هر سوراخی، هر شکافی بالاخره یک روز باید درز گرفته شود، هر فشاری بالاخره باید برداشته شود. حکایت @hkaitb
پدرم عقیده داشت که: یک زن نیرومند، می‌تونه از یک مرد هم قوی‌تر باشه مخصوصا اگر توی دلش، عشق هم باشه! فکر می‌کنم یک زن عاشق، تقریبا نابود نشدنی باشه.. ✍جان اشتاین بک 📚 شرق بهشت حکایت @hkaitb
💠عنوان داستان : بذر گناه استادی با شاگرد خود از میان جنگلی می گذشت. استاد به شاگرد جوان دستور داد نهال نورسته و تازه بار امده ای را از میان زمین برکند. 🔹جوان دست انداخت و براحتی ان را از ریشه خارج کرد. 🔺پس از چندقدمی که گذشتند٬ به درخت بزرگی رسیدند که شاخه های فراوان داشت .استاد گفت:این درخت راهم از جای بر کن. 🔹جوان هرچه کوشید ٬نتوانست. 👤استاد گفت: بدان که تخم زشتی ها مثل کینه ٬ حسد و هرگناه دیگر هنگامی که در دل اثر گذاشت٬ مانند ان نهال نورسته است ٬ که براحتی می توانی ریشه ان را در خود برکنی٬ولی اگر آن را واگذاری٬ بزرگ و محکم شود و همچون آن درخت در اعماق جانت ریشه زند. پس هرگز نمی توانی آنرا برکنی و ازخود دور سازی. حکایت @hkaitb
مغازه که زدم اوایل اصلا مشتری نداشتم بازار خیلی کساد بود، مامانم نهار میاورد اونجا با هم میخوردیم، یبار وسایل به دست داشت میرفت مشتری اومد تو مامانمم وانمود کرد مشتریه، گفت قیمت‌هاتون خیلی منصفانه‌ست همین جنس رو من مغازه بالا قیمت گرفتم قیمتش خیلی بالاتر بود قربونت برم مامان ❤️ حکایت @hkaitb
تا وقتی مجردی درک نمیکنی میری دستشویی تمیزه یعنی چی هر وعده میشینی سر سفره غذاتو بدون زحمت میارن جلوت یعنی چی تصور روشنی از اینکه گرد و خاک رو وسایل بشینه باید تمیز بشه نداری نمیدونی لباسات کی شسته میشن کی مرتب میشن نمیدونی بیرون میری چه استرسی میکشن تا برگردی خیلی چیزارو تا مجردی درک نمیکنی وقتی ازدواج میکنی می بینی تک تک دقایقی که نفس کشیدیم برای والدینمون زحمت بوده تازه اون گیر دادنا و استرساشونو درک میکنی راستش آدمیزاد غالباً دیر میفهمه دیر قدر میدونه و برای همین وقتی ازدواج میکنیم بیشتر به والدین وابسته میشیم احترام میذاریم خیلی شنیدم خانما به همسرشون میگن تا مجرد بودی حسابشون نمیکردی رو نمیدادن بهت متاهل شدی تازه عزیز شدن برات!؟ دقیقاً این حرف درسته چون تازه فهمیده برای اینکه قد بکشه برای اینکه سفره‌شون پهن باشه پدر و مادرش چقدر اذیت شدن قدر بدونید قبل از اینکه دیر بشه حکایت @hkaitb
هر موقع ميدیدمش خنده روی لبش بود يه روز بهش گفتم خوشبحالت... یه دلِ بی غم اگه تو اين دنيا باشه دلِ توعه آخه مگه تو قاطیِ این آدما زندگی نميکنی؟! بگو ببينم....تا حالا طعم درد رو چشيدی؟ دلت شکسته، بغض کردی ؟ غصه خوردی؟! تا حالا زمين خوردی کسی نباشه دستتو بگیره؟! نامردی در حقت کردن؟! اصلا عاشق شدی بعد ولت کنه بِره دنيا رو سرت خراب شه؟!! يه نگاه بهم کرد و خنديد گفتم لعنتی جواب سوال منو بده باز که ميخندی...! زل زد تو چشمامو گفت تجربه‌ی تلخ و شکست و بغض و درد و همه ی اینايی که گفتی رو.... همه دارن، منتها يکی فريادشون می زنه یکی قايمشون می کنه يکی پک به پک دودشون می کنه یکی شب به شب شعرشون ميکنه يکی باهاشون کنار میاد یکی زير هجومشون له میشه ... اما امان از دلِ اونی که تصميم گرفته فقط بهشون بخنده... امان از دل اون... حکایت @hkaitb
نوشته بود : مامان‌بزرگم یه بار یه حرفی زد خیلی ساله که توی ذهنمه و بهش فکر می‌کنم به مازندرانی گفت : یه دردایی دَره که نتوندی باری ولی چِشِه سو رِه گَنه ... یعنی: یه دردایی هست که نمیشه گفت، ولی سوی چشم رو می‌گیرن ... حکایت @hkaitb
ازم پرسید آسیب های بچگی خودشون رو چجوری توی بزرگسالی نشون میدن؟! گفتم" یادته می‌شنیدی اگه فلان کارو نکنی دیگه دوست ندارم؟! الان به رابطه‌ت نگاه کن براش هرکاری بخواد میکنی تا دوست داشته باشه و نیازهای خودت رو نمی بینی" یادته بابا/مامان می گفت باید بیست بشیا دختر/پسر من نباید از بقیه عقب تر باشه الان شدی یه کمال‌گرا که تن و بدنش میلرزه بخواد کاری رو شروع کنه چون می‌ترسه از بقیه عقب بیفته دقت کردی با اینکه الان بزرگ شدی اما هنوزم وقتی کسی اذیتت میکنه جای اینکه ازش دور بشی سعی میکنی راضیش کنی باهات خوب رفتار کنه؟! به صدای درونی خودت توجه کن سرزنشت میکنه یا حمایت؟ این همون صدای والدینته که توی بچگی باهات با این لحن حرف زدن اگه پسر/دختر بدی باشی دیگه مامانت نیستم و تو الان داری تموم تلاشت رو می‌کنی تا همه رو از خودت راضی نگه داری برو حوصله بازی باهات رو ندارم تبدیل شدی به بزرگسالی که می ترسه با بقیه درددل کنه چون بازی زبون کودکیت بود حکایت @hkaitb
یاد یه خاطره ای افتادم سه روز از مراسم بابا گذشته بود همه نشسته بودیم یهو دیدیم پیام اومد برای گوشیش رفتم خوندم که نوشته بود: بابا من دارم میام برام پول بزن! مارو میگی! تعجب! این کیه دیگه؟ مامانم هی میپرسید کیه؟! چی باید میگفتم؟! در نهایت گوشیو دادم بهش تا پیامو بخونه، حالا مگه میشد بگیریش:)) وای امیر یه زن دیگم داشتی این چه کاری بود کردی از این حرفا در اخر داداشم گوشیو گرفت زنگ زد به اون شماره پشت خط یکی از کارگراش بود میشناختیمش اعتیاد داشت بابام برده‌ بودش کمپ که ترک کنه دوره‌اش تموم شده بود پول نداشت برگرده.. بعد رفتنش ما میفهمیدیم چیکارا میکرده! حکایت @hkaitb
یاد یه خاطره ای افتادم سه روز از مراسم بابا گذشته بود همه نشسته بودیم یهو دیدیم پیام اومد برای گوشیش رفتم خوندم که نوشته بود: بابا من دارم میام برام پول بزن! مارو میگی! تعجب! این کیه دیگه؟ مامانم هی میپرسید کیه؟! چی باید میگفتم؟! در نهایت گوشیو دادم بهش تا پیامو بخونه، حالا مگه میشد بگیریش:)) وای امیر یه زن دیگم داشتی این چه کاری بود کردی از این حرفا در اخر داداشم گوشیو گرفت زنگ زد به اون شماره پشت خط یکی از کارگراش بود میشناختیمش اعتیاد داشت بابام برده‌ بودش کمپ که ترک کنه دوره‌اش تموم شده بود پول نداشت برگرده.. بعد رفتنش ما میفهمیدیم چیکارا میکرده! حکایت @hkaitb
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 .
دکترم بهم گفت باید چکاپ بشی و بعداز گرفتن نتیجه آزمایش و سی تی اسکن قبل از نشون دادن به دکترم باهزار بدبختی ازطریق گوگل ترجمه ش کردم و فهمیدم کلیه مشکل بزرگ داره،ازهمون لحظه احساس کلیه درد اومدسراغم جوری که توخواب هم دردداشتم،بعد ک نتیجه رو به دکترنشون دادم کلیه ها سالم و کمی روده مشکوک به توده بود ک بازهم احساس دردهایی توی شکم اومد سراغم خواستم فقط اینو بگم که قدرت تلقین رو دست کم نگیرید،من هیچ کدوم از دردها و مشکلارو نداشتم وخداروشکر سالمم حکایت @hkaitb
🔆مشکل مهم يك بنده خدائى مى گويد دو مرتبه مشكل مهمى براى من پيدا شد و با زيارت عاشورا بر طرف شد، توسل اول : براى حقير سه مشكل مهم پيدا شده بود كه سخت مرا نارحت كرده بود. 1 مبلغ دويست هزار تومان بابت خريد منزل بدهكار بودم كه نزديك نه سال طول كشيده شده بود و قدرت پرداخت آن را نداشتم . 2 گرفتارى سخت ديگرى كه از بيان آن معذورم . 3 از جهت امر معاش سخت در مضيقه بودم . اين سه گرفتارى عرصه را بر من تنگ كرده بود، بعد از توسل به بى بى فاطمه معصومه عليهاالسلام به خاطرم رسيد كه چهل روز زيارت عاشورا را بخوانم و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون هديه نمايم كه آن حضرت نزد فرزندشان آقا امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف شفاعت نموده كه اين سه گرفتارى بر طرف شود. توسل را به اين طريق شروع كردم : بعد از نماز صبح هر روز زيارت امين اللّه به قصد زيارت اميرالمؤ منين علیه السلام و سپس زيارت عاشورا با صد لعن و صد سلام و سجده و دو ركعت نماز و بعد از آن دعاى معروف علقمه ، روز بيست و هفتم ، گرفتارى دوم به گونه اى خارق العاده بر طرف شد، روز سى و هشتم شخصى از دوستان كه اجمالا از بدهكارى بنده خبر داشت پس از احوال پرسى ، بدون مقدمه مبلغ دويست هزار تومان كه مطابق با بدهكارى حقير بود به اينجانب داد و گفت : اين پول مال شما است بابت بدهكارى منزل ، بعد از اتمام چهل روز امر معاش به اندازه كفايت به گونه اى كه در مضيقه نباشم حل شد و الحمد للّه تا اين ساعت به مشكلى از جهت معاش برخورد نكردم . 📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده حکایت @hkaitb
🔆امام حسين عليه السّلام در شب جمعه اى كه ((مرحوم آيت الله امامى )) رحمت حق را لبيك گفته بودند، جنازه ايشان در ((مسجد حاج محمد جعفر آباده اى بود كه صبح جمعه تشييع شد. يكى ازفضلا متدين و علاقمند، در عالم رويا ديده بود كه ((مرحوم آيت الله امامى )) در كنار آقائى بسيار نورانى ، در اتومبيلى نشسته اند و اشاره فرمودند بيا، وقتى نزديك شده بود، ((آيت الله امامى )) فرموده بودند. ((ما كه در كشتى امام حسين عليه السلام سوار شديم و رفتيم )). 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده حکایت @hkaitb
آیت الله العظمی جوادی آملی: چند نکته درباره اشک فشانی بر ماتم سید الشهداء سلام الله علیه: ۱.گریستن بر سالار شهیدان سلام الله علیه عبادت است و ثواب های فراوانی دارد. ۲.این اشك در حالی که کاری عاطفی است، خردمندانه و نسبت به برخی از دلباختگان عاشقانه است و بر اثر آن گرایش و محبتی میان گریه کننده و شهدای کربلا پیدا میشود که این گرایش، مقدمه و زمینه زنده نگه داشتن سیرهٔ آنان مانند شجاعت و شهادت طلبی است... ۳.گریه بر شهید به سود جامعه است و خود شهید از آن بی‌نیاز است. ۴.زمان رقّت قلب،هنگام باز شدن درهای رحمت خداست و چون دل در مصیبت سالار شهیدان سلام الله علیه زودتر می‌شکند، از این فرصت باید بیشترین بهره را به دست آورد و در آن هنگام فورا از خدا چیزی خواست. کوثر کربلا ص۲۱۴،۲۱۵ آیت الله العظمی حکایت @hkaitb
🔆توسعه رزق و روزى عالم جليل و زاهد مسلم حاج آقاى شيخ عبد الجواد حائرى مازندرانى فرمود روزى كسى آمد خدمت خلد مكان شيخ الطايفه زين العابدين مازندرانى قدّس اللّه سره العالى شكايت از تنگى معاش خود كرده شيخ به او فرمود برو حرم حضرت اباعبداللّه علیه السلام زيارت عاشورا بخوان رزق و روزى به توخواهد رسيداگرنرسيد بيا نزد من ، من خواهم داد. آن بنده خدا رفت بعد از زمانى آمد خدمت آقا، آقا فرمود چه كاركردى ؟ گفت در حرم مشغول خواندن زيارت عاشورا بودم كسى آمد و وجهى به من داد و در توسعه قرارگرفتم . 📚تذكرة الزائرين ناقل زيارت عاشورا و آثار شگفت : 19. حکایت @hkaitb
🍃جزای اعمال🍃 🔸یکی از اصحاب موسی بن جعفر علیهما السلام به آن حضرت عرض کرد: یک نفر کافر است و از برخی از مسائل غیبی خبر می‌دهد. امام کاظم علیه السلام او را احضار نمود و فرمود: تو چگونه از غیب خبر می‌دهی؟ او گفت: من با خواسته نفس خود مخالفت می‌کنم از این رو می‌توانم از غیب خبر بدهم. امام علیه السلام فرمود: آیا نفس تو مایل است که مسلمان شوی؟ عرض کرد: مایل نیستم که مسلمان شوم. امام علیه السلام فرمود: با نفس خود مخالفت کن و مسلمان شو. پس او پذیرفت و مسلمان شد. چون روز دیگر نزد امام علیه السلام آمد و امام از او سؤالات غیبی نمود نتوانست پاسخ بدهد. پس گفت: تعجّب است که قبل از مسلمان شدن قدرت بر غیب گویی داشتم و اکنون که مسلمان شده‌ام از آن عاجز مانده ام؟! امام علیه السلام به او فرمود: هنگامی که تو کافر بودی پاداش مجاهده و مخالفت با نفس تو در دنیا داده می‌شد، و پاداش آخرتی نداشتی و لکن اکنون که مسلمان هستی قابلیّت پاداش آخرتی پیدا کردی و خداوند پاداش مجاهده با نفس را در آخرت به تو خواهد داد و این پاداش برای تو بهتر و فروان تر می‌باشد. [۱] مؤلّف گوید: کافر چون نمی تواند قصد قربت کند و عمل خود را برای خدا انجام بدهد، پاداشی در آخرت نخواهد داشت چرا که خداوند می‌فرماید: ﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا﴾ [۲] از سویی خداوند پاداش هیچ عمل کننده ای که خدمت و احسانی به مردم نموده باشد را ضایع نخواهد نمود و اگر او مؤمن نباشد خداوند پاداش او را در دنیا قرار خواهد داد چنان که می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا} [۱]: . چهل حکایت: ص۶۵. [۲]: . آخر سوره کهف. حکایت @hkaitb
✨﴾﷽﴿✨ اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً .
🔆زيارت عاشورا در آفتاب يكى از فاميلهاى نزديك آقا سيّد زين العابدين ابرقوئى سخت دچار دل درد مى شود تا حدّى كه خون از گلوى او بيرون مى آيد، دكترها ماءيوس شده و دستور حركت به تهران و عمل جراحى را دادند، خبر را به آقا سيّد زين العابدين رساندند و درخواست دعا و توسل نمودند، ايشان به فرزندان خود دستور دادند وضوء بگيرند و در ميان آفتاب مشغول زيارت عاشورا بشوند، و شفاى او را بخواهند و خود ايشان هم مشغول مى شوند، پس از ساعتى ناگهان از اطاق خود بيرون آمده و گفتند شفا حاصل شد، برخيز و مژده دهيد به مادرتان كه خداوند برادرت را شفا داد.(1) يكى از علماء اصفهان كه از ملازمين ايشان بودند گفتند آقاى سيّد زين العابدين ختم زيارت عاشورا برداشته بودند براى كمالات نفسانى و رسيدن به درجه يقين ، بدين جهت آن حالات براى ايشان پيدا شده بود. شرح حال سيد زين العابدين ابر قوئى طباطبائى مؤ لف كتاب ولاية المتقين .(2) 1- آثار، ص 48. 2- آثار، ص 30. حکایت @hkaitb
یه روز یکی از بچه ها گفت: عمه‌ی من خوب شانس داره شوهرش مُرد یه دیه قلمبه گیرش اومد پسرش تصادف کرد یه دیه خوب گیرش اومد و چند مثال دیگه زد بهش گفتم دور از جون پدرت دوست داری بابات بمیره به تو دیه بدن؟ یا برادرت طوریش بشه بهت دیه بدن؟ گفت خدانکنه گفتم چرا برای تو رنجه ولی برای اون شانسه؟ لال شد. حکایت @hkaitb
🔸خواص عاشورایی: حَجّاج بن مَسروق جُعْفى 💠حجّاج بن مسروق از شیعیان مشهور امیرمومنان ع است. او يكى از ياران باوفاى سيّد الشهدا ع است كه در عاشورا ، به شرف شهادت ، نائل آمد. وی مردی کثیرالصلوة و کثیرالصوم، قاری و حافظ قرآن بود. وى ، همان كسى است كه امام حسين عليه السلام ، او را نزد عبيد اللّه بن حُرّ جُعْفى فرستاد تا از او بخواهد كه به يارى امام بيايد ،اما اوامتناع کرد. 🔹در جريان برخورد سپاه حُرّ بن يزيد با امام ع ، به دستور امام عليه السلام ، اذان ظهر را گفت و منابع ، او را به عنوان مؤذّن حسين عليه السلام معرّفى كرده اند. ♦️حجاج در روز عاشورا وارد میدان شد و دلاورانه جنگید و به قولی بیست و پنج تن را به هلاکت رساند. سرانجام خودش نیز به افتخار شهادت نایل شد. حکایت @hkaitb
🔖 پیامبر اکرم صلوات الله: همانا مَثل خاندان من در میان شما به کشتی نوح میماند که هر که بر آن سوار شد نجات یابد و هر که از آن باز ماند غرق شود. .
🔆علم کیمیا آقاى شيخ محمّد سمامى حائرى مى نويسند: مرحوم سيّد موسى سبط الشيخ براى حقير در نجف اشرف نقل نمودند شخصى جهت قرار گرفتن علم كيميا، متوسل به حضرت سيد الشهداء علیه السلام گرديد و سه سال پيوسته زيارت عاشورا معروفه و غير معروفه را در ساعت و جاى معين در حرم مطهر سيد الشهداء علیه السلام خواند پس از سه سال حضرت را در خواب مى بيند حضرت از او مى پرسند براى چه اين قدر توسل پيدا مى كنى و چه مى خواهى ؟ عرض مى كند: علم كيمياء را طالبم ، حضرت مى فرمايند: اين علم بدرد تونمى خورد، عرض مى كند: من طالب اين علم هستم . حضرت مى فرمايد: صبحها مرد نابينائى در كنار قبر حبيب بن مظاهر اسدى مى ايستد او داراى اين علم است . اين شخص از خواب بيدار شده فورا بطرف حرم حركت كرده و منتظر باز شدن حرم مى شود مى بيند اين آقا فقيرى است و مردم به او كمك مى كنند، پيش اورفته و خواسته خود را بيان مى كند و اوّل انكار، بعد از ماءيوس شدن از او به توسل خود ادامه مى دهد، در مرتبه دوّم حضرت در خواب مى فرمايند: خواسته تو پيش همان شخص است ... بالاخره در مرتبه سوّم حضرت همان شخص را معرّفى مى نمايد و مى فرمايند ديگر مرا در خواب نخواهى ديد. بعد از بيدار شدن و اصرار و پافشارى به آن شخص او را همراه خود مى برد به مقبره ابن ابى فهد حلّى و چند نوع دارو به او مى دهد و دستورات لازم را داده و مى گويد من طالب علم كيمياى ولايت اهل بيت عليهم السلام هستم و احتياجى به اين داروها ندارم ، آن شخص مى گويد براى مطلب بيشتر سه روزديگر مراجعه كن ، روز سوم كه مراجعت مى كند متوجه مى شود آن شخص فوت نموده و تمام اثاث ولوازمش را از اطاق خارج كردند و دور ريخته اند. 📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده حکایت @hkaitb