eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت الله العظمی جوادی آملی: شهادت اجر و مزد جهاد است. يعنی آن كس كه در راهِ احيای دين خدا و زنده كردن ارزشهای معنوی و اخلاقی و اِماته و اضمحلال ضد ارزشها قيام و اقدام می كند، از سرپل شهادت می گذرد و همراه با خيل عظيم انبيا، شهدا، صديقان و صالحان به روح و رضوان بار می‌یابد و با ديدن آن نعمت ها و نيل به آن تنعّمات آرزو می كند كه ای كاش بازماندگان من می دانستند كه خداوند با من چه كرد وچه كرامت و مقامی در انتظار من بوده است:«يا ليْت قوْمی يعلمون بما غَفَرلی ربّی وجعلنی من المكرمين»[۱] لذا هيچ گونه نگرانی و اضطرابی برای او نيست. آن كس كه به اين مقامات آشناست و از آنها خبر دارد به ما می گويد: شما نيز قبل از حركت برای زيارت سيّد و سالار شهيدان سلام الله علیه سه روز روزه بگيريد و پيش از حركت غسل كنيد و آن گاه كه به كنار فرات رسيديد غسل را تجديد كنيد و پس از باريافتن به محضر آن امام همام(سلام الله علیه) از خدا بخواهيد و آرزو كنيد كه شما نيز به چنين مقامی باريابيد: «فياليْتنى كنْتُ معكم فأفوز معكم»[۲] ای كاش من نيز با شما می بودم و همراه شما به فوز و رستگاری می رسيدم. آن كه سبقت گرفت و به كوی محبوب رفت، به بازماندگان می گويد: ای كاش می آمديد و می ديديد كه اينجا چه خبر است. چنانكه ادامه دهنده‌ی راه او، در انتظار به سر می‌برد و می گويد:ای کاش با شما می بودم. به هر صورت هر دو گروه بر سر پيمانی كه برای جهاد در راه دين و فداكاری در راه آيين الهی بسته اند صادقانه ايستادگی كرده و می كنند: «من المؤمنين رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله عليْه فمنْهم من قضی نحْبه ومنهم من ينتظر وما بدّلوا تبديلا».[۳] [۱]سوره یس آیات ۲۶و۲۷ [۲]زیارت وارث [۳]سوره احزاب آیه ۲۳ 📚حماسه و عرفان ص۲۱۳،۲۱۴ آیت الله العظمی حکایت @hkaitb
🔆ديكتاتورى ملكه روسيّه كارتين ملكه و امپراتور روسيه تزارى ، زنى بسيار سختگير و بى رحم بود، يكى از صرّافهاى او (يعنى كسى كه پولهاى انباشته شده او را تبديل به ارزهاى مختلف خارجى مى كرد) بنام سودرلاند سگى را به آن ملكه هديه نمود، كارتن آن سگ را پذيرفت و چون سودرلاند، آن را هديه نموده بود، نام آن سگ را سودرلاند گذراند. كاترين به آن سگ ، بسيار علاقمند بود، و بيشتر از فرزندش به او عشق مى ورزيد، پس از مدتى آن سگ ، خرج زياد كرد، پزشكان متخصص و متعددى براى باز گرداندن سلامتى سگ ، سعى فراوان كردند ولى نتيجه نبخشيد و سگ مرد. كاترين بسيار غمگين و افسرده شد، به رئيس پليس مسكو چنين دستور داد: پوست : سودرلاند را بيرون بياور و داخل آن پوست را پر از كاه كن تا شكل او براى ما بماند و مايه تسكين خاطر ما گردد. رئيس پليس مسكو، خيال كرد: منظور ملكه روسيه ، سودرلاند صراف پول است (نه سودرلاند سگ ) براى اجراى فرمان ملكه ، به خانه سودرلاند صراف آمد و به او گفت : من نسبت به تو ماءموريت تاءسف آورى دارم . سودلارند: آيا من مورد خشم ملكه قرار گرفته ام ؟ رئيس پليس : كاش همين بود. سودرلاند: آيا امپراطور، فرمان بازداشت مرا صادر كرده است ؟ رئيس پليس : كاش همين بود، بلكه بالاتر. سودرلاند: آيا دستور اعدام مرا صادر نموده است ؟ رئيس پليس : خيلى متاءسفم ، بلكه سخت تر. سودرلاند: آن دستور چيست ؟ رئيس پليس : امپراطور به من فرمان داده تا پوست تو را از بدنت جدا كنم و داخل آن را پر از كاه نمايم ، متاءسفم كه بايد اين فرمان را اجرا كنم . (ببين ديكتاتورى تا چه حد كه هر چه ملكه فرمان داد، فرمان داد، رئيس پليس او، بى چون و چرا بايد انجام دهد). سودرلاند، تعجّب كرد، آخر به چه جرمى بايد اين گونه شكنجه و كشته شود، از مهلتى كه به او داده شده بود استفاده كرد و عريضه اى براى ملكه نوشت و توسّط افرادى به او رسانيد، و با كمال عجز و لابه از او طلب بخشش كرد... ملكه دريافت كه رئيس پليس اشتباه كرده و بجاى سودرلاند سگ ، به دنبال سودرلاند صرّاف رفته است . رئيس را خواست و به او گفت : منظورم سگ مرده است كه نامش ‍ سودرلاند مى باشد نه سودرلاند صرّاف . اين است يك نمونه از ديكتاتورى روسيه تزارى ، و حاكمان بى رحم و مسخ شده آن ، و براستى ببينيد انسانهاى دور از مكتب انبياء و رهبران الهى ، از دست ديكتاتورهاى مادى و ضد خدا، چه ستمها ديده اند!. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
🔆نتيجه ترحم يكى از صالحان روزگار رفيقى داشت از دنيا رفت ، پس از مدتى او را در خواب ديد، پرسيد: خداوند با تو چه كرد؟ رفيق گفت : مرا در محضر الهى نگه داشتند و بشارت آمرزش به من دادند، به من از جانب خدا خطاب رسيد: آيا دانستى كه براى جه تو را آمرزيدم ؟ گفتم : به خاطر اعمال نيكم ، خطاب رسيد نه . گفتم : به خاطر اخلاصم در بندگى ؛ خطاب رسيد نه . گفتم : به خاطر فلان عمل و فلان عمل ، خطاب رسيد: نه ، به هيچيك از اينها تو را نيامرزيدم . گفتم : پس به چه سبب مرا آمرزيديد، خطاب رسيد آيا به خاطر دارى در كوچه هاى بغداد مى گذشتى گربه كوچكى را ديدى كه سرما او را عاجز كرده بود و او به سايه ديوار پناه مى برد، پس او را گرفتى و در ميان پوستين خود كه در تن داشتنى جاى دادى و او را از سرما نگه دارى نمودى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: چون به آن گربه ترحم نمودى ما هم بر تو ترحم كرديم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
🍃🍃🍃🍃 🔆رفتار شهید بروجردی با یک سرباز... خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. ‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. ‌خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و رده‌های مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی. و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟ ‌کاش می‌شد برگردیم به قبل‌تر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها.. حکایت @hkaitb
‌🔴 فــــوری 😥 مرگ خواننده جوان ، وسط اجرا خدا رحمتش کنه چه صدایی داشت🥲 ❌اگه دلشو داری بیا فیلمشو ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512 اشک همه تماشاچیا درومد 😭😭👆
🔴 ملاقات مرگبار مرد و زنی برای خوردن ناهار به یک رستوران رفتند. وقتی منتظر آماده شدن غذایشان بودند، زن پنج نوشیدنی همراه با یخ سفارش داد چون هوا بسیار گرم بود. زن چهار تا از نوشیدنی ها را یکجا سر کشید. نوشیدنی پنجم را هم کمی بعد مرد خورد. بعد از مدتی، حال مرد بد شد و از دنیا رفت. به گفته ی پزشکان هر پنج نوشیدنی سمی بودند. 🔴چطور زن زنده مانده بود ولی مرد از دنیا رفته بود؟ مشاهده جواب مشاهده جواب
💢سنگ یا طلا؟ مردی خسیس طلاهایش را در گودالی پنهان کرد و هر روز به آنها سر میزد. یک روز یکی از همسایگانش طلاها را برداشت. مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت و شروع به شیون و زاری کرد. رهگذری پرسید: چه شده؟ مرد حکایت طلاها را گفت. رهگذر گفت: این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست، تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است!🌺 حکایت @hkaitb
💢کفن کن فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن میکنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار .. حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن هم، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم.🌺 حکایت @hkaitb
✨﷽✨ 💠راهکار آیت الله بهجت ره ✍یکی از طلاب محترم نقل کردند : "روزی به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدم و عرض کردم: آیا می شود خودمان به این دستوراتی که از بزرگان رسیده و در کتاب ها نوشته شده ، مانند دستورات مرحوم بید آبادی عمل کنیم؟ آقا جواب دادند:مرحوم بید آبادی و بزرگان دیگه برای اسلام زحمات بسیار کشیدند ، ولی هر کدام از راه خاصی افراد را به سوی خدا می بردند. ولی راه من هم این است که این دستور العمل فقط در یک چیز جمع شده،در یک کلمه خیلی کوچک ، و آن "ترک گناه"است! ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده ای است، گاهی خیلی مشکل است.و تمام دستورات خودشان بعداً می آید. 🔰 ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد ، شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می آید." گاهی خود آقا می فرمودند: "خیال می کنیم خیلی چیزها گناه نیست وحال اینکه نگاه تند به مطیع،و نگاه محبت آمیز به عاصی خود گناه است که شاید ما گناه نشماریم..." ‌‌ ******** حکایت @hkaitb
هدایت شده از ملودیفای
اون چیه که مردا ندارن 😔🙁 ولی زنا دوتاشو دارن 😍🥰 عجب!! 🔰 مشاهده چیستان مشاهده چیستان https://eitaa.com/joinchat/3852927154C47e7ece56a