5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨داستان زیبا
حکایت
@hkaitb
✨﷽✨
💠راهکار آیت الله بهجت ره
✍یکی از طلاب محترم نقل کردند : "روزی به خدمت حضرت آیه الله بهجت رسیدم و عرض کردم: آیا می شود خودمان به این دستوراتی که از بزرگان رسیده و در کتاب ها نوشته شده ، مانند دستورات مرحوم بید آبادی عمل کنیم؟
آقا جواب دادند:مرحوم بید آبادی و بزرگان دیگه برای اسلام زحمات بسیار کشیدند ، ولی هر کدام از راه خاصی افراد را به سوی خدا می بردند. ولی راه من هم این است که این دستور العمل فقط در یک چیز جمع شده،در یک کلمه خیلی کوچک ، و آن "ترک گناه"است! ولی فکر نکن ترک گناه چیز ساده ای است، گاهی خیلی مشکل است.و تمام دستورات خودشان بعداً می آید.
🔰 ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد ، شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی و عبادات دیگر خود به خود به سمت شما می آید." گاهی خود آقا می فرمودند: "خیال می کنیم خیلی چیزها گناه نیست وحال اینکه نگاه تند به مطیع،و نگاه محبت آمیز به عاصی خود گناه است که شاید ما گناه نشماریم..."
********
حکایت
@hkaitb
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
#داستان_آموزنده
🔆راه رفتن عقب جنازه
✨جنازهای را بهسوی قبرستان میبردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت آن جنازه حرکت میکردند، امّا خلیفهی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه میرفتند.
✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت میکنند! فرمود:
✨✨«آنها هم میدانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا میخواهند بدینوسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوهگر شوند.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33)
حکایت
@hkaitb
7.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺داستان طیب حاج رضایی و امام حسین ع | فهمیده باش جوان
🎥استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
💢آرامش برگ یا سنگ؟
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست .
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: ” عجیب
آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است.
به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟”
استـاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت
و گفت : به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود
را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت
و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش
داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو بــه من بگو
آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را …؟!”
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت:
“اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا
و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست!
لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد.
من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!”
استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟
اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تــاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم
هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.”
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: “شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب
می کردید یا آرامش برگ را؟”
استاد لبخندی زد و گفت : “من در تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم
در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم .
مــن آرامـش بـرگ را مــی پسندم🌺
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از طرفـداران حـامد آهنگـی
❌دخترتو شب هرجایی نزار بمونه !
چند وقت قبل خواهرمینا اومده بودن شام خونمون موقع رفتن دخترم هی اصرار کرد مامان توروخدا بزار منم با خاله اینا برم شب اونجا بخوابم پیشِ دخترش !
باباش اصلا دلش راضی نبود تا اینکه بخاطر اصرارای من و دخترم اجازه داد یه شب بمونه !
نزدیکای ساعت ۲ ، ۳ شب بود یه استرسی افتاد بجونم که نگو !
پاشدم گوشی رو بردارم یواشکی زنگ بزنم دخترم حالشو بپرسم که دیدم ۱۰ تا اس ام اس پشت هم داده مامان توروخدا بیا دنبالم !
ینی قلبم اومد تو دهنم پیامارو دیدم با هول و ولا همسرمو بیدار کردم و رفتیم در خونه ی خواهرم که دیدیم دخترمو 💔...👇
https://eitaa.com/joinchat/1644167294Ce15bb42543
واقعی و پر از تجربه 😰👆
هدایت شده از پارازیت
اگه میخای از خنده انگشتتو گاز بگیری😉
بزن رو خنده👇
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اگه کسی دور و برت نیست😐 بزن رو میمونا👇
🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒🐒
8.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢در زندگی عقاب باشیم
حکایت
@hkaitb
🌸🍃🌸🍃
ملانصرالدین وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکرد....
گفتن :
ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی...!!!
میگه :
اون خره ولی من آدمم،
من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،
بذار اون نفهمه....!!!
حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود،
اصلا ناراحت نباشید،
شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید،
بذار اون نفهمه.
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
🔆 پرهیز از جدل بیهوده، عیبجویی و طعنهزنی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین سیّما
بقیّة الله فی الارضین.
یا اَبا ذَرٍّ! لا تَکُن عَیّاباً وَ لا مَدّاحاً وَ لا طَعّاناً وَ لا مُماریاً.(۱)
یا اَبا ذَرٍّ لا تَکُن عَیّاباً
[پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به اباذر فرمود:] ای اباذر! عیبجوی این و آن نباش! عیّاب یعنی کثیر التّعییب؛ که مدام انسان این و آن را تعییب کند، عیب این را بگیرد، عیب آن را بگیرد، عیب آن [دیگری] را بگیرد. بعضیها این جور هستند دیگر؛ مرتّباً در فکر این هستند که یک عیبی از کسی پیدا کنند و آن را ذکر کنند؛ گاهی واقعی، گاهی هم عیبجوییهای غیر واقعی. پس «عیّاب» یعنی عیبجو.
وَ لا مَدّاحاً
نقطهی مقابلش هم این است: مدّاحِ این و آن نباش! همین طور مدام تعریفهای زیادی، بیش از حد؛ این هم مَنهی است در این روایت. مدح زیادی هم همین جور است، حالا یک وقت انسان منصفانه در مقامی که لازم است تمجیدی از کسی میکند، امّا اینکه همین طور مدام مدح یکی را بکند یا مدح همه را بکند یا مبالغهآمیز دربارهی کسی حرف بزند و مدح بکند، ممنوع است؛ بخصوص مدح صاحبان قدرت و ثروت که عیب آن و زشتی آن خیلی بیشتر هم هست.
وَ لا طَعّاناً
طعنهزن به این و آن [نباش]. طعنهزنی غیر از عیبجویی است. کارهای افراد را طعنه میزند، یک چیزی را در یک کسی مستمسک قرار میدهد. میبینیم دیگر این روزها طعنه زدن به این و آن متأسّفانه رایج است بخصوص در این مطبوعات و روزنامهها و مانند اینها. یک کسی یک حرفی زده که مثلاً یک خردهای به نظر مبالغهآمیز میآید؛ این را به یک شکلی، [مثلاً] مسخرهآمیز تیتر کنند در روزنامه و بزرگ کنند. «طعّان» این است.
وَ لَا مُمَارِیا
و اهل جدل هم نباش. «ممارات» یعنی مجادله کردن، مباحثههای بیخودی؛ سر یک چیزی کوچکی یا بحث علمی یا بحث غیر علمی مدام سر و کله زدن و مدام بحث کردن و مدام استدلال کردن و مانند اینها. خب همهی حرفهای دنیا را میشود یک دلیلی برایش ذکر کرد، و بر همهی دلیلهای دنیا هم میشود یک اشکالی ــ وارد یا ناوارد ــ وارد کرد؛ این [یکی] به آن اشکال کند، آن به این اشکال کند؛ تمامشدنی نیست. ۱۳۸۵/۰۸/۱۵
شرح حدیث اخلاقی در ابتدای درس خارج فقه مقام معظم رهبری
...........................................
۱ ) مكارم الأخلاق، ص: ۴۶۷؛ أعلام الدين في صفات المؤمنين، ص: ۱۹۸؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج۷۴، ص: ۸۵؛
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆اعتماد مردم، گنجینه گرانبهای روحانیت
دیروز سری به گلزار شهدای علی بن جعفر (علیه السلام) در قم، زدم. غروب بود و اذان مغرب نزدیک. در حال وضو گرفتن بودم که جوانی با ظاهری نه چندان مذهبی، دو ساک نسبتاً بزرگ و سنگین را به من سپرد و با لحنی ملتمسانه گفت: "حاج آقا میشه چند دقیقه مراقب اینها باشید تا من به دستشویی بروم و برگردم؟"
گفتم: باشه!
او که رفت در ذهنم پرسیدم: "چرا از بین این همه آدم، مرا انتخاب کرد؟"
هیچ آشنایی با او نداشتم و حتی ظاهر مذهبی من هم دلیلی برای این اعتماد نبود. افراد دیگری هم با ظاهری مذهبی در حال وضو گرفتن بودند. بیشک، اعتماد او به لباس روحانیت بود که او را به سوی من رهنمون کرد.
متأسفانه، عملکرد نادرست برخی از روحانیون در کنار تبلیغات مغرضانه دشمنان، باعث خدشهدار شدن اعتماد بخشی از مردم به روحانیت شده است.
با این وجود، کماکان بخش زیادی از مردم به روحانیت اعتماد دارند و آنها را امین خود میدانند. این اعتماد، گنجینهای گرانبهاست که روحانیت باید با تمام توان در حفظ و افزایش آن بکوشد.
همچنین باید تلاش مضاعفی برای ترمیم اعتماد آسیبدیده در میان بخشهایی از جامعه به کار گیرد.
مردم ایران، بیتردید مردمی نجیب، فهمیده و دوستداشتنی هستند. همانطور که امام خمینی (ره) فرمودند، مردم ایران از مردم زمان پیامبر و صدر اسلام نیز برترند.
روحانیت با حفظ تقوا، صداقت، مردمداری، سادهزیستی و دوری از تجملگرایی، قدرت طلبی و با همدلی و همراهی با مردم، میتواند بار دیگر اعتماد کامل آنان را جلب و در مسیر ساختن جامعهای آرمانی، نقشی شایسته ایفا کند.
حکایت
@hkaitb