eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 .
🌺🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 🍃 زنده شدن یک خانم توسط ایت الله قاضی ✍️مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی که از آخرین شاگردان آقای قاضی محسوب می شود، جریانی نقل می کند که خود شاهد و ناظر آن بود. وی می گوید : خانم یکی از علمای آن زمان که در فقه و اصول، شاگردان زیادی داشت مریض شد و روز به روز حالش بدتر می شد، تا این که یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند که امروز و فردا است که آن خانم از دنیا برود، آن فقیه، سراسیمه نزد آقای قاضی آمد، آقای قاضی فرمود: خانم چطور است؟ آن عالم، گریه کرد و گفت: آقا دارد از دستم می رود. اگر امروز او بمیرند فردا هم من می میرم. این زن و مرد، سی و هفت سال با هم زندگی می کردند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود که به صورت کسی نگاه نمی‌کرد، همینطور که سرش پایین بود تند تند دعا می‌خواند و چشم‌هایش نیز بسته بود. بعد دستش را بلند کرده و چشمانش را پاک کرد و گفت: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را به شما برگرداند. او هم به آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و می‌دانست هر چه بگوید حق است. زمانی که آن عالم به خانه اش بر می‌گردد، می‌بیند خانمش که او را صبح به سمت قبله دراز کرده بودند و هیچ حرفی نمی‌زد، خوب و سر حال است و آن خانم به آقا می‌گوید: از شما ممنونم که پیش آقای قاضی رفتید، من همان موقع از دنیا رفته بودم، چند دقیقه‌ای بود که قالب، تهی کرده بودم، من را تا آسمان چهارم بردند و آن جا صدایی شنیدم که آقای قاضی با احترام، درخواست تمدید حیات ایشان را کرده و همان موقع مرا برگرداندند. . 📚 منبع : کتاب عطش قسمت مصاحبه با مرحوم آیت الله سید عباس کاشانی 🍃 🌺🍃 حکایت @hkaitb
🔆شکایت همسایه شخصى آمد حضور رسول اكرم و از همسايه اش شكايت كرد كه مرا اذيت مى كند و از من سلب آسايش كرده . رسول اكرم فرمود:((تحمل كن و سر و صدا عليه همسايه ات راه نينداز، بلكه روش خود را تغيير دهد)) بعد از چندى دو مرتبه آمد و شكايت كرد. اين دفعه نيز رسول اكرم فرمود:((تحمل كن )) براى سومين بار آمد و گفت : يا رسول اللّه ! اين همسايه من ، دست از روش خويش ‍ بر نمى دارد و همان طور موجبات ناراحتى من و خانواده ام را فراهم مى سازد. اين دفعه رسول اكرم به او فرمود: ((روز جمعه كه رسيد، برو اسباب و اثاث خودت را بيرون بياور و سر راه مردم كه مى آيند و مى روند و مى بينند بگذار، مردم از تو خواهند پرسيد كه چرا اثاثت را اينجا ريخته اى ؟ بگو از دست همسايه بد و شكايت او را به همه مردم بگو)). شاكى همين كار را كرد. همسايه موذى كه خيال مى كرد پيغمبر براى هميشه دستور تحمل و بردبارى مى دهد، نمى دانست آنجا كه پاى دفع ظلم و دفاع از حقوق به ميان بيايد، اسلام حيثيت و احترامى براى متجاوز قائل نيست . لهذا همينكه از موضوع اطلاع يافت ، به التماس افتاد و خواهش كرد كه آن مرد، اثاث خود را برگرداند به منزل . و در همان وقت متعهد شد كه ديگر به هيچ نحو موجبات آزار همسايه خود را فراهم نسازد. اصول كافى ، ج 2 (باب حق الجوار) ص 668 حکایت @hkaitb
💥داستانی واقعی و قابل تامل💥 ☀️در یکی از روزهاﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ . 🍃ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ .... 🌙ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : 🌹ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ . 🍃 ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ با کمال تعجب و هاج و واج ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ که شفا یافته وهمگان با تعجب شفای فرزند زن را میبینند و زنﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪکه خواب واقعی بوده ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ. 💥ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣیگردند که در ابتدای جاﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟ 🌿ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ ؟ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ... حکایت @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را شوخی گرفتیم! 🔹استاد عالی حکایت @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌👆👆 🍃🌸حرمتها که شکسته شد دیگر نمیتوانی دل شکسته را احیا کنی آنچه در دستت بود، امانتی پنهان بود حراج شد ... انچه نباید بگویی گفته شد ! فاجعه را یک عذر خواهی درست نمیکند حرف، حرف ویران کردن دل است نه دیواری خراب کنی از نو بسازی دلی که ویران کردی قصری بود که خود ساکن آن بودی .. راستی حالا که خود را بی خانه کردی با آوارگیت چه میکنی شاید به خرابه های جا مانده از دیگران پناه میبری ...!🌸🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 🎙 حکایت @hkaitb
🔆اعرابى و رسول اكرم عربى بيابانى و وحشى ، وارد مدينه شد و يكسره به مسجد آمد تا مگر از رسول خدا سيم و زرى بگيرد. هنگامى وارد شد كه رسول اكرم در ميان انبوه اصحاب و ياران خود بود. حاجت خويش را اظهار كرد و عطايى خواست . رسول اكرم چيزى به او داد، ولى او قانع نشد و آن را كم شمرد، به علاوه سخن درشت و ناهموارى بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا جسارت كرد. اصحاب و ياران ،سخت در خشم شدند و چيزى نمانده بود كه آزارى به او برسانند، ولى رسول خدا مانع شد. رسول اكرم بعدا اعرابى را با خود به خانه برد و مقدار ديگرى به او كمك كرد، ضمنا اعرابى از نزديك مشاهده كرد كه وضع رسول اكرم به وضع رؤ سا و حكامى كه تا كنون ديده شباهت ندارد و زر و خواسته اى در آنجا جمع نشده . اعرابى اظهار رضايت كرد و كلمه اى تشكرآميز بر زبان راند. در اين وقت رسول اكرم به او فرمود:((تو ديروز سخن درشت و ناهموارى بر زبان راندى كه موجب خشم اصحاب و يارن من شد. من مى ترسم از ناحيه آنها به تو گزندى برسد، ولى اكنون در حضور من اين جمله تشكرآميز را گفتى ، آيا ممكن است همين جمله را در حضور جمعيت بگويى تا خشم و ناراحتى كه آنان نسبت به تو دارند از بين برود؟)) اعرابى گفت :مانعى ندارد روز ديگر اعرابى به مسجد آمد، در حالى كه همه جمع بودند، رسول اكرم روبه جمعيت كرد و فرمود:اين مرد اظهار مى دارد كه از ما راضى شده آيا چنين است ؟ اعرابى گفت :((چنين است )) و همان جمله تشكرآميز كه در خلوت گفته بود تكرار كرد. اصحاب و ياران رسول خدا خنديدند. در اين هنگام رسول خدا رو به جمعيت كرد و فرمود: ((مثل من و اين گونه افراد، مثل همان مردى است كه شترش رميده بود و فرار مى كرد، مردم به خيال اينكه به صاحب شتر كمك بدهند فرياد كردند و به دنبال شتر دويدند. آن شتر بيشتر رَم كرد و فرارى تر شد. صاحب شتر، مردم را بانگ زد و گفت : خواهش مى كنم كسى به شتر من كارى نداشته باشد، من خودم بهتر مى دانم كه از چه راه شتر خويش را رام كنم )). همينكه مردم را از تعقيب بازداشت ، رفت و يك مشت علف برداشت وآرام آرام از جلو شتر بيرون آمد، بدون آنكه نعره اى بزند و فريادى بكشد و بدود، تدريجا در حالى كه علف را نشان مى داد جلو آمد. بعد با كمال سهولت ، مهار شتر خويش را در دست گرفت و روان شد. اگر ديروز من شما را آزاد گذاشته بودم ، حتما اين اعرابى بدبخت به دست شما كشته شده بود و در چه حالى بدى كشته شده بود، در حال كفر و بت پرستى ولى مانع دخالت شما شدم و خودم با نرمى و ملايمت او را رام كردم  📚كحل البصر، ص 70. حکایت @hkaitb
ناب و زیبا 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃 روزی بطلمیوس (فیلسوف یونانی) گفت: سه چیز از لوازم نـادانی است اول، خود را بی عیب دانسـتن و این نهایت جهل است؛ زیرا دانا می داند کمال از آن خداست و عصـمت از آن پیامبران و باقی آدمیان از عیب خالی نیسـتند. دوم، میان نفع و ضرر خود تفاوت نگذارد. سوم، بر قوت و دانش خود اعتماد کند. 🍃 🌸🍃 حکایت @hkaitb
⚠️دختر قلاده به گردن در مترو تهران 🚫ببین چه وضع افتضاحی داره 🤦‍♂ 👇 دیدنش به آدمای حساس توصیه نمیشه 👇❌❌ دیدن فیلم دیدن فیلم باورش یکم سخته 🤦‍♂👆
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🍃 ✍️مسـافري به خانه یکی از ثروتمنـدان رفت و از او خواست که چنـد روز مهمانش باشـد. ثروتمنـد گفت: خانه من، مهمان خانه مسافران نیست. مسافر به او گفت: من از تو سه پرسـش دارم. خواهش می کنم پاسخ آنها را بده. ثروتمند گفت: بپرس. او گفت: چه کسـی پیش از تو در این خانه بود و زنـدگی می کرد؟ ثروتمنـد پاسخ داد: پدرم. دوباره پرسـید: پیش از پدرت چه کسـی در این ساختمان زنـدگی می کرد؟ ثروتمنـد پاسـخ داد: جدم. باز پرسـید: پس از تو چه کسـی در این ساختمان زنـدگی می کنـد؟ ثروتمنـد پاسـخ داد: اگر خـدا بخواهـد، فرزندم. مسافر گفت: بنابراین، شـما مهمان و مسافر هستی و این خـانه، منزل غریبـان و مسـافران است و چون من هم غریب و هم مسـافر هسـتم، حق مهمـانی در این ساختمان را دارم. صاحب خـانه از این گفتـار تحت تـأثیر قرار گرفت و از خـوش کلامی مسـافر، خـوش حـال گردیـد و چنـد روز او را نزد خود مهمـان کرد 🍃 🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 حکایت @hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میلـاد تستـر معروف به ایتــا پیوستتت ؛ با 3M عضــــو 😭🔥⏬ ،، ' LINK : •• https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be با 70کیلو پنیر پیتزا چیکارکرد🗿💦🍕... HErE : °° https://eitaa.com/joinchat/1555628865C1ad4d392be هرروز کلـی چالش خفن و سرگـرم کننده میذاره که دهنت باهاشون اب میفته :))) 😮‍💨💕
4_5877367542883816940.mp3
3.24M
اقا دیروز تو اسنپپ طرف انقدر خفن و بروز بودددد🥺🎧 نگم براتون اصلا دلم میخاست تا آخر دنیا مسافرش باشم😌🥺 آخر دلم طاقت نیورد ازش پرسیدم آقا پلی لیست مداحیات از کجا دان کردی بهم ایدی این کانالو داد👇🏾😍😍 👈 💽 دانلود مداحی