انسان با تفکر مثبت همیشه در حال سپاسگزاری است، خدا روشکر خوردم زمین پایم شکست، عجب وقتی آدم پایش می شکند چه قدر تجربه کسب می کند، خدارو شکر یک حکمتی بود تا من رشد کنم.... خدا رو شکر که مادر شوهر یا مادرزن غرغرو دارم....... همه ی این ها تفسیر منفی یا تفسیر مثبت است.
یکی از حاضرین: این که میگیم شاید حکمتی هست آیا درست است؟
پاسخ: حتماً، هر اتفاقی که می افتد برای رشد ما است، در عالم کائنات هیچ ذره ای بدون حساب و کتاب نیست، همه چیز به ما داده شده که ما رشد کنیم، یا قبول می کنیم و آن بسته را برمی داریم و باز می کنیم یا رد می کنیم برود. ما این اجازه ی انتخاب را داریم. چه قدر اتفاق هایی در زندگی ما افتاده که سریع گفتیم نه نه اصلاً صحبتشو نکن.
حاضرین: پس هرچیزی که به ما گفتند چشم و گوش بسته قبولش کنیم؟
من نگفتم چشم و گوش بسته قبول کنید، گفتم هر اتفاقی که می افتد برای رشد ما است و چه طوری به آن نگاه می کنیم.
داریم میریم که سوار اتوبوس شویم، راه می افتد و می رود و من جا می مانم!! "اَه عرضه نداری، یه خورده فقط یه خورده می جنبیدی و ..."
از خواب بلند می شویم می بینیم که باران می بارد اَه اَه بازم بارون، برف می بارد.....
تابستون میشه هوا گرم میشه ......
دائم در حال شکایت و تفسیر منفی هستیم چون این باورهای ما هستند و عادت کرده ایم فقط سیاهی ها را ببینیم و اصلاً فکر نمی کنیم که این اتفاق چه پیامدی برای من دارد و چه عاملی برای رشد من در این اتفاق به ظاهر کوچک هست. ما صبوری نداریم، تحمل نداریم. نسل شما نسل عجولی است و همین حالت را داریم به بچه هایمان منتقل می کنیم در صورتی که بچه ها خیلی صبور و اهل تأمل هستند. پس از اتفاقات تفسیر مثبت کنیم سیاهی ها قاب زندگی هستند. معمولاً وقتی می خواهیم یک تابلو را به دیوار بزنیم آن را قاب می کنیم و قاب ها معمولاً تیره هستند تا زیبایی داخل آن صدچندان شود. پس سیاهی ها ی زندگی قاب هستند اگر رنگ مشکی و سیاهی نباشد زیبایی و قشنگی زندگی از بین می رود. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
چهارمین علامت، انسان با تفکر مثبت، پندار، گفتار و کردار مثبت دارد و همه ی این سه با هم در هماهنگی هستند. انسان با تفکر منفی، منفی می بیند، منفی حرف می زند. البته اضافه کنم که دیدن واقعیات، ساده لوحی نیست، خوش بینی و داشتن تفکر مثبت ساده لوحی و ندیدن نکات منفی نیست بلکه دیدن آن ها و استفاده از آن ها در جهت مثبت و رشد، مهم است.
یک مصیبت، مصیبت است تعارف هم نداریم. نمی تونیم بگیم نه اصلاً مصیبت نیست اتفاق بسیار جذاب و شادی است. خیر منظور من این نیست بلکه چگونه می توانیم از هر اتفاقی در جهت رشدمان استفاده کنیم. دیدن نکات مثبت به معنی ندیدن نکات منفی نیست و اینکه بخواهیم ادعا کنیم هیچ چیز منفی در دنیا وجود ندارد و هر چه در دنیا هست خوب و عالی است، یک اشتباه بزرگ است که البته امروزه این مطلب را زیاد می شنویم. ما نکات و اتفاقات را می بینیم چه منفی و چه مثبت چون وجود دارند و واقعیت دارند اما برایش برنامه داریم و یاد می گیریم که چگونه از آن ها استفاده ی مثبت کنیم.
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
حال چگونه از "دیدن" برای کار با کودک استفاده کنیم یعنی وارد بحث دانایی و روش می شویم. در بچه هایتان چه می بینید؟ داشته ها یا نداشته هایتان؟ گفتیم شخصیت یعنی تفسیر خودپنداره. خودپنداره یعنی تصوری که ما از خودمان داریم. این تصور از خود در کودک، حاصل رفتار او و واکنش والدین است. والدین برای کودک بیشترین اهمیت را دارند. کودک یک کاری را انجام می دهد، والدین یک واکنشی نشان می دهند، این واکنش مثبت است یا منفی، احساس خوشایند به کودک می دهد یا احساس ناخوشایند؟
هر زمان که کودک تأیید می شود واحساس خوشایند و واکنش مثبت می گیرد، به خودش یک امتیاز مثبت می دهد و هر وقت که واکنش منفی دریافت می کند، به خودش یک امتیاز منفی می دهد. این امتیازهای مثبت و منفی تشکیل یک تابلوی امتیاز برای کودک را می دهند که در تمام مدت شبانه روز و تمام عمر در حال کار است و کودک هرچند وقت یک بار به آن نگاه می کند، اگر مثبت ها بیشتر باشد نتیجه می گیرد که «من بچه ی خوبی هستم» و اگر امتیازهای منفی بیشتر باشند نتیجه می گیرد که «من بچه ی بدی هستم». تفاوت شخصیت کودک از این جا می آید. چه نگاهی به کودکتان می کنید؟
ما برپایه ی تفکر منفی که داریم سعی می کنیم در انسان ها و در کودکمان، نکات منفی اش را بگیریم و واکنش نشان دهیم تا این کار منفی را کنار بگذارد. پس ما بر پایه ی تفکر منفی رفتار می کنیم. به همین دلیل همیشه مراقب هستیم که کودکمان کار بد نکند. اگر کار بد کرد مچش را بگیریم که تذکر بدهیم و دائم در حال مچ گیری هستیم. این شکل را که من اسمش راچراغ راهنمای رفتار کودک گذاشته ام. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
در نظر بگیرید بچه از صبح که از خواب بلند می شود تا شب که می خوابد، کارهای مختلفی انجام می دهد، دست و صورت می شوید، صبحانه می خورد، بازی می کند، غر می زند، خرابکاری می کند و غیره تا آخر شب فرض می کنیم 100 تا کار مختلف انجام می دهد. از این کارها 50 تا کار بچه خوب است و در منطقه ی سبز است یعنی کودک کارش را درست انجام می دهد؛ وقتی کودک کار خوب می کند واکنش شما چیه؟
یا هیچ واکنشی نشان نمی دهیم. حالا 45 کار کودک خیلی بد نیست خیلی خوب هم نیست، در منطقه ی زرد است، این کارها ضد ارزش ها نیستند، در حد سهل انگاری، بی دقتی، بی توجهی و فراموشی و غیره هستند. چون ما می خواهیم فرزندمان بی نقص بار بیاید، دائم نگاه می کنیم که کجا خطا می کند، تذکر بدهیم و یک زخم زبون هم بزنیم که به غیرتش بربخورد بلکه آدم شود. 5تا کار هم در منطقه ی قرمز هستند چون عبور از ارزش ها است.
زندگی باید نظام ارزشی داشته باشد. تا ارزش های ما در زندگی برای ما شفاف نباشند، مهارت ها به درد نمی خورند.
زندگی بدون نظام ارزشی به هیچ دردی نمی خورد. کودکی که در فضایی رشد می کند که نظام ارزشی ندارد، درست و سالم رشد نمی کند. پس ارزش های زندگی تان را بشناسید و مشخص کنید چون زندگی بدون چهارچوب ارزشی، ارزش زندگی کردن ندارد. بچه ها باید ارزش ها را یاد بگیرند. ما در زندگی خط قرمزها داریم. از خط قرمز اگر رد شوی تنبیه می شوی، واکنش می بینی چون پای ارزش درمیان است. ما سر ارزش با بچه ها معامله نمی کنیم، ثابت و پررنگ ولی بدون خشونت جلوی او می ایستیم.
ارزش ها آموختنی نیستند بلکه کودک از اول زندگی خود بخود آن ها را از ما فرامی گیرد. پس اول باید خود ما به عنوان والدین ارزش های خود را بشناسیم و اجرا کنیم. وقتی پدر و مادری عصبانی می شوند، هرچه بد و بیراه از دهانشان بیرون می آید و می گویند،چگونه می توانند به فرزندشان بگویند: «عزیزم حرف بد نزن. زشته» پدر و مادر و در کل هر آدمی حق دارد که عصبانی شود یا دعوا کند اما می توانند خیلی موءدب و بدون حرف زشت این کار را کنند. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
اگر کودک از خط قرمز خارج شود، باید واکنش نشان بدهیم اما بدون خشونت. کودک آخر شب با خودش حساب می کند، "درست مثل خود ما بزرگترها" که این حساب و کتاب را آخر شب با خودمان می کنیم که این مهمترین شخصیت های زندگی من یعنی پدر و مادرم به خصوص مادر، 50 تا از کارهای منو خیلی ندیدند پس حساب نیست اما 45 دفعه خیلی ناراحتشون کردم، مامان یه چیزهایی گفت، بابا دعوا کرد، وای من این دوتا رو خیلی اذیت کردم. 5 بار هم که آخ آخ صدای مامانمو درآوردم بدجوری اذیتشون کردم، من از صبح تا شب فقط این هارو اذیت می کنم وای «من خیلی بچه ی بدی هستم».
خوب بچه ی بد چی کار می کنه؟ معلومه کار بد می کنه، از خودش ناامیده، دائم این درک را از خودش دارد که من بدم، یکی از علامت هایش هم عذرخواهی زیاد است. بچه در اثر واکنش های تند والدین برای آن 45 کار، این درک را از خودش پیدا می کند که من اصلاً اضافه هستم، این ها من رو نمی خوان چون من بچه ی بدی هستم. حالا این حالت غیر از آن بی شعورها و نفهم ها است که به بچه می گوییم و این قضاوت خود بچه است که من از صبح که بلند میشم هی مادر از دست من جیغ زد و هی حرص خورد، من بمیرم که این خدای من این همه چیز من از دست من اینقدر اذیت نشه!!
کودک از بدو تولد این تحلیل های احساسی را دارد، این تحلیل ها اصلاً عقلانی نیستند بلکه کاملاً احساسی هستند. کودک از بدو تولد این درک را از خودش دارد که من بدم، هی جام رو خیس می کنم، گریه می کنم و ... تو خوبی که به من می رسی و تر و خشکم می کنی. « من بدم – تو خوبی » حالت اول در تحلیل رفتار متقابل است. مرحله ی احساس گناه است. کودک با احساس گناه به دنیا می آید، من بدم چون فقط تو را اذیت می کنم. کودک که پی پی می کنه چه جوری او را می شوئید؟ اگر با احساس بد این کار را بکنید، اّه ه ه از صبح تا حالا این دهمین باره چه خبرته!!! کودک با خودش این درک را پیدا می کند که "آخ من کیف کردم پی پی کردم ولی تو منو شستی زجر کشیدی" درک تو خوبی، من بدم از نوزادی می آید. (ادامه دارد....)
#شخصیت {قسمت56}
[مباحث کودک متعادل]
@hkorshidmehr
پدر و مادرهایی که عصبی هستند و خشونت دارند و بچه را اذیت می کنند، بچه این درک را پیدا می کند که: "من که بد بودم ولی حالا تو هم بدی. تو هم منو اذیت می کنی." این حالت وقتی ادامه پیدا می کند وقتی کودک راه افتاد دچار حالت لجبازی می شود و می گردد تا یک چیزی پیدا کند و مادرش را بچزاند و حرص دهد، بعد کودک دوباره من بدم اش تقویت می شود و دچار احساس گناه می شود و وارد یک چرخه ی مخرب می شود. پس این حالت « من بدم – تو بدی » است.
حالت دیگر اگر خشونت ها از یک حدی بگذرند حالت « من خوبم – تو بدی » به وجود می آید. زمانی که خشونت ها با رفتار بچه در هماهنگی نیست. این حالت بیشتر در مناطق حاشیه و محروم و کودک آزاری و تنبیه های شدید بدنی و ..... به وجود می آید و از عوامل ایجاد درک مظلوم است. این حالت خطرناک است درک مظلوم هم اگر به این حد برسد خطرناک است و زیر بنای جرم و جنایت است. تمام مجرمین این زیربنا را دارند و می خواهند انتقام بگیرند.
بهترین حالت، « من خوبم – تو خوبی» است.
چه جوری به فرزندمان نگاه می کنیم؟ به عنوان یک مجرم بالفطره، "این بچه ذاتش خرابه، ولش کنم زندگی را بهم ریخته" "باز تو چی کار کردی؟؟؟" "نیم ساعته صداش در نمیاد حتماً یه جایی داره خرابکاری می کنه، امکان نداره این ساکت باشه" وقتی با نگاه خرابکار به فرزندمان نگاه می کنیم، او هم خرابکار بار می آید. عکس این حالت هم صادق است مثل: "این بچه ی من اونقدر ساکته اصلاً جنب نمی خوره" خب بنده ی خدا اگر بچه هم بخواد که یک تکانی بخوره دیگه با این حرف ها از جایش تکان نمی خوره؛ چون این جوری دیده شده، خودش نیست. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
کارهای نه چندان بد بچه ها را نبینید. این قدر اصرار نکنید که اشتباه بچه ها را ببینید. اجازه بدید که اشتباه کنند. مگر خود ما اشتباه نمی کنیم؟ یکی از بزرگترین مسائل جوانان امروز این است که به خودشان اجازه ی اشتباه نمی دهند و با کوچکترین اشتباه داغون می شوند. همه ی ما اشتباه می کنیم اما مهم واکنش بعد از انجام آن است. بعد از هر اشتباه چه بلایی سر خودتان می آورید؟چون به شما اجازه ی اشتباه کردن داده نشده ولی شما به بچه هایتان اجازه ی اشتباه بدهید، حتی بارها و حتی نبینید.
کودک سهل انگاری می کند کمی تأمل کنیم، سریع نیش نزنیم. ما دائماً نگران این هستیم که نکنه بچه عادت کنه چون می خواهیم یک موجود بی عیب و نقص تربیت کنیم. مگر همه ی ما و شما بی عیب و نقص هستیم؟ مشکل از این جا شروع می شود که ما بهترین را می خواهیم، فرزند ما نباید کوچکترین اشتباهی بکند.
چرا از عادت شدن می ترسیم؟ چون ما یک پیش فرض هایی کاملاً ذهنی برای خودمان می گذاریم که بعد این پیش فرض ها مانع می شوند که عامل شویم. دائم در حال این پرسش هستیم که "اگر این کارها رو کردم و او بدعادت شد، بعدش چی؟" تا به حال یک نفر را ندیدم که بیاید و بگوید: کارهایی که توی کلاس گفتید را انجام دادم و بچه ام به آن ها عادت کرد. در جلسه ای مادری تعریف می کرد، روزی که برای مشاوره پیش سلطانی آمدم زندگی ام جهنم بود چون از پی پی بچه بدم می آمد و من و فرزندم به خاطر نظافت تحت فشار بودیم، تنها چیزی که من از سلطانی یاد گرفتم این بود که بابا پی پی چیز خیلی بدی نیست و حتی میشه با آن بازی کرد، از وقتی این مسئله را رها کردم زندگیم بهشت شد حالا هم فرزندم هرکاری می کنه با خودم می گم از پی پی که بدتر نیست بذار بکنه! خب بچه ام هم حالش خوب است. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
۹۵ درصد از کارهای بچه ها در منطقه سبز و زرد است
منطقه سبز کارهای خوب
منطقه زرد کارهای نه خوب نه بد و بدون خطر
مثلا بازی با وسایل خونه، خرابکاری ، بازی با غذا و...
کارهای منطقه ی زرد را نبینید ولی کارهای قرمز را ببینید چون ارزش ها شوخی بردار نیستند و بدون خشونت واکنش نشان دهید.
کودک خودش را بررسی می کند 50 تا کار کردم در منطقه ی سبز، عجب مامان و بابا کیف کردند و ذوق کردند، من اون هارو خوشحال کردم، این جا است که عزت نفس می آید.
منطقه ی زرد را هم که کسی ندید پس ولش کن؛ 5 تا هم که آخ آخ خیلی ناجور بود اما بیشتر وقت ها من مامان و بابا رو خوشحال کردم پس من بچه ی خوبی هستم، و بچه خوب میره دنبال کارهایی که والدینش را خوشحال کند. کار بچه ها مثل شاخه ی گل است ما شاخه ی گل را تزئین نشده به کسی نمی دهیم.
کار بچه ها را بگیرید، تزئینش کنید و روبان ببندید و به خودشان برگردانید. بعد خودشان برای گرفتن این گل های قشنگ سعی می کنند که دائم به شما شاخه گل بدهند و گل تزئین شده بگیرند که به این ترتیب در یک چرخه ی مثبت می افتید. پس این چگونه دیدن بچه ها است که به آن ها یاد می دهد بعداً چگونه دیده شوند و چگونه جلب نظر کنند. (ادامه دارد)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
آیا شما قادر به هدایت جت بوئینگ 747 هستید؟ آیا قادر به جراحی قلب باز هستید؟ آیا شما می توانید یک کتاب فلسفه ی ژاپنی را به فارسی ترجمه کنید؟ سه تا سوال از شما کردم سه تا "نه نمی توانم" از شما گرفتم. در این مبحث با این جواب ها خیلی کار داریم.
حال می رویم سر اصل مطلب، یک مفهوم دیگر شخصیت، رشد اجتماعی و اعتماد به نفس و عزت نفس است. در این مبحث می خواهیم اعتماد به نفس و عزت نفس را تمرین کنیم. پس وقتی می گوییم شخصیت مطلوب یعنی کسی که اعتماد به نفس و عزت نفس بالایی دارد. و وقتی می گوییم شخصیت نامطلوب یعنی کسی که اعتماد به نفس و عزت نفس پایین یا متزلزلی دارد. این دو عبارت خیلی برای شما آشناست و تقریباً با هر مادری صحبت می کنم گله دارد که اعتماد به نفس فرزندم پایین است و می خواهم که بالا برود.
اولین جلسه کودک آرزوها را به یاد دارید؟ بیشترین ویژگی هایی که شمردید بیشتر روی اعتماد به نفس تأکید داشتید و کمتر کسی به ویژگی های عزت نفس اصرار می کند. زیربنای شخصیت اعتماد به نفس و عزت نفس است. اعتماد به نفس در حوزه ی مهارت ها است. اعتماد به نفس یعنی دیدن توانایی ها و اعتماد به توانایی ها. عزت نفس در حوزه ی ارزش ها است، یعنی دیدن منزلت، مقام و جایگاه انسان در هستی. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr
دوران کودکی دورانی است که ما به بچه هایمان یاد می دهیم که چگونه عزت را انتخاب کنند نه ذلت را و حاصل این کار عزت نفس است. در زمینه ی عزت نفس بسیار کتاب داریم اما یادتان باشد که این کتاب ها عزت نفس ایجاد نمی کنند این کتاب ها روش را به ما نشان می دهند و این خود ما هستیم که باید عمیقاً روی عزت نفس کار کنیم و آن را به دست آوریم.
ما در یادگیری با دو مسئله مواجه هستیم:
1- باید برویم و تحقیق کنیم و وقت بگذاریم و به دست آوریم
2- نه تحقیق کنیم و وقت نگذاریم و فقط تقلید کنیم و کلید بگیریم.
امکان ندارد عزت نفس را با کتاب بخواهید در بچه هایتان بسازید؛ عزت نفس برپایه ی اعتقادات و ایمان و تحقیق خود فرد به وجود می آید. این طور نیست که من به شما کلید و راه حل بدهم و چندتا کتاب معرفی کنم بعد شما مطمئن شوید که بچه هایتان عزت نفس پیدا کردند. برای به دست آوردن عزت نفس باید به آن برسیم، ایمان آوریم و به آن معتقد شویم بعد روش های به دست آوردن اعتماد به نفس را می توانیم در حیطه ی اهمیت و مهارت به دست آوریم.
حاضرین: باورها در کجای این ساختار قرار می گیرند؟ پاسخ: باورها در سه حیطه ی بالای ساختار هستند. در کل نظام باورها از حیطه ی اهمیت به بالا است و عزت نفس هم در باورهای ما است. ما اصلاً باور نداریم که عزت نفس داریم. چه قدر عبارت من بدبخت هستم را می گوییم؟ چه قدر بارها و بارها خودمان را در بن بست دیده ایم؟ چه قدر دچار این حالت شده ایم که اصلاً چرا من بدنیا آمده ام؟ من به چه دردی می خورم؟ و هیچ وقت نتوانستیم به این شکل نگاه کنیم که من بدنیا آمده ام چون مأموریت دارم. می توانم مأموریتم را نبینم و اجرا نکنم و سقوط کنم به مراحل پایین ساختار و مخروط؛ و می توانم مأموریتم را ببینم و بالا بروم به سمت اصل و عزت نفس.
عزت نفس یعنی من وظیفه ای دارم، من انتخاب شده ام، آمده ام و کاری باید انجام بدهم؛ می توانم انجام ندهم؛ حالا وقتی وارد مبحث مسئولیت شدیم می بینیم که از کودکی این حالت چگونه به وجود می آید. ما راجع به روش به دست آوردن عزت نفس صحبت می کنیم اما باور آن باید در خود شما به وجود آید. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل]
@hkorshidmehr
وارد موضوع #اعتماد_به_نفس می شویم که در حوزه ی مهارت ها است و توانایی ها را می شناسد. به یاد دارید که گفتیم خودپنداره ی واقعی چگونه شکل می گیرد. خودپنداره ی واقعی، اعتماد به نفس واقعی می آورد. اعتماد به نفس واقعی یعنی دیدن توانایی ها و تقویت حیطه ی اهمیت (مهارت ها) . اعتماد به این که من می توانم یاد بگیرم. من همیشه تأکید کرده ام که کار یا عمل را از وجود جدا کنید چه در مورد کودک و چه در مورد خودتان یا دیگران.
اعتماد به نفس و عزت نفس مربوط به وجود است، توانایی است. کار را بلد هستم یا نیستم؛ می توانم یاد بگیریم. بنابراین کسی که اعتماد به نفس دارد قدرت این را دارد که کار را از وجود خودش جدا کند یعنی اگر مرتکب اشتباهی شد وجود و شخصیت خودش را زیر سوال نبرد با درک مسئول مسئله را بررسی کند بها پرداخت کند و جبران کند یا اگر کاری را بلد نیست باز وجود خودش را زیر سوال نبرد مثلاً خودش را بی عرضه یا ناتوان تلقی نکند بلکه زمان بگذارد و به دنبال یاد گیری آن برود.
بچه ها کاملاً به صورت فطری این قدرت را دارند که کار را از وجود جدا کنند. مادری اذعان می کرد که دائم به کودکش می گوید نمی تونی!! ولی کودک پافشاری می کند که می تونم خوب هم می تونم، بلد نیستم اما می تونم!!!! کودک، کار را از وجود جدا می کند. گاهی که من با بچه ها درگیر می شوم اخم می کنم و محکم میگم برو کنار، قاطعیت را نشان می دهم؛ کودک یک کمی از من بدش می آید و اخم می کنه و میره اما یک کم بعد که حالش خوب میشه میاد و می بینه که من باهاش مشکلی ندارم. بچه ها دید عمیقی دارند در صورتی که بزرگترها دید سطحی دارند.
کودک، درون من را می تواند ببیند و حس کند و وقتی به من نگاه می کند می داند که من از درون مشکلی با او ندارم یعنی با وجود او مشکلی ندارم بلکه با کارش مشکل دارم. می داند که این اخم ابروی من اصلاً از درون من نمی آید و بعد ها حتی برایم شیرینی هم می آورند و بوسم هم می کنند چون دقیقاً قدرت تفکیک دارند که من با وجودش مشکلی ندارم خیلی هم دوستش دارم و حتی برایشان این دوگانگی پیش می آید که این سلطانی که منو دوست داره و با من مسئله ای نداره پس چرا اخم می کنه! در حالیکه والدین به خاطر کارِ بچه، وجود او را زیر سوال می برند. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل]
@hkorshidmehr
حالت دیگر اعتماد به نفس، اعتماد به نفس واقعی مخرب است. که در امتداد عزت نفس نیست. این شخص اعتماد به نفس دارد، خودش هم قبول دارد ولی عزت نفس ندارد. مجرمین جزو این دسته هستند. دیدید چه قدر راحت دست به جرم و جنایت می زنند. چه قدر راحت از دیوار مردم بالا می روند و اگر جلویشان را بگیرید می گویند که داریم اثاث کشی می کنیم. یا کلاهبردارها چه قدر محکم و مقتدر و با اعتماد به نفس کامل نقشه می کشند و اجرا می کنند ولی در درونشان عزت نفس ندارند.
اعتماد به نفس بدون عزت نفس خیلی خیلی خطرناک است. یکی از تفاوت های اصلی روش های تربیتی سنتی اصیل با روش های مدرن در این است که در روش های سنتی اصیل توانایی و بلد بودن را به همه کس نمی دادند مگر این که مطمئن باشند که عزت نفس دارد. بسیاری از علوم امروز که به عنوان علوم تجربی آفت جان بشر شده، در روزگار قدیم هم بوده و علمای ما امثال ابوعلی سینا، رازی، ابوریحان بیرونی و دیگران به این علوم رسیده بودند اما چون اهلش را پیدا نکرده بودند یعنی کسی که عزت نفس واقعی داشته باشد و در مسیر باشد، آن علوم را با خودشان به گور بردند و فقط اشاره های کوچکی در متون گذاشته اند که امروز وقتی این متون را تفسیر می کنیم به عمق شان پی می بریم؛ مثل گلشن راز شبستری که کتاب خیلی کوچکی است ولی یک دنیا جامعه شناسی و روش شناسی و غیره در آن هست. این علما می دانستند که علم را باید به دست اهلش سپرد. یعنی اعتمادبه نفس را به کسی می خواستند بدهند که عزت نفس داشته باشد و اگر پیدا نمی کردند، نمی دادند حتی به بچه های خودشان و آن علم هم از دست می رفت. چون در فرهنگ سنتی ما عزت نفس شناخته شده و مهم بود.
اما در عصرحاضر می بینیم که به کمک علم و توسط علم چه فجایعی اتفاق می افتد. این فجایع به دست دانشمندانی است که عزت نفس ندارند و فقط اعتماد به نفس و استعداد دارند و یادگیری بالایی دارند اما عزت نفس ندارند که آموخته هایشان را هدایت و کنترل کنند. علامه طباطبایی محفلی داشتند به نام اصحاب چهارشنبه و روزهای چهارشنبه بعدازظهر در اتاقی جمع می شدند و خدمتکارشان را توی کوچه زیرپنجره می گذاشتند که کسی گوش نایستد و آن چه که می دانستند فقط به چند نفر منتقل می کردند و هیچ زمان دانسته هایشان را عمومی نکردند.
این تفاوت سنت شرق با سنت غرب است. در غرب همه چیز را آشکار می کنند و در اختیار همه قرار می دهند؛ ما هم از این وضعیت طرفداری می کنیم و اسمش را گسترش علم و دانایی می گذاریم و اصلاً عزت نفس و تزکیه نفس را نمی بینیم. نص صریح قرآن است که می فرمایند: « و یُزَکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه» اگر تزکیه نشویم کتاب و حکمت نباید یاد بگیریم و گرنه هم به خودمان آسیب می زنیم هم به دیگران آسیب خواهیم زد. بحث عزت نفس بحث بسیار بالایی است در فرهنگ و سنت ما وجود دارد و به امید خدا می خواهیم روی آن کار کنیم تا فرزندانمان را با عزت نفس بارآوریم بعد با اعتماد به نفس. (ادامه دارد...)
#شخصیت
[مباحث کودک متعادل ]
@hkorshidmehr