مادرم اما از تباری خانه به دوش بود؛ پدربزرگم می گفت: آن روزها ما کولی های خانه به دوشی بودیم که قحطی و بیماری، زمینگیرمان کرد و به اینجا آمدیم.
نمی دانم این دو طایفه چگونه به هم مربوط شده بودند، فقط می دانم که داداش برات با دختر داییم ششمین نسلی بودند که پسرعمه ها از تبار پدری با دخترداییِ تبار مادری ازدواج کرده بودند .
عمه ای که مادر من باشد و برادرش که دایی ام بود.
این روایت می تواند تمام زندگی یک نفر باشد، به همین کوتاهی و می تواند آغازی باشد برای این کتاب، پس چنین باشد.
شروع ماجرا
از وقتی که در مدت کوتاهی به شدت وزن کم کردم در کنار لاغر شدنم، موهای سرم شروع به ریختن کرد. تردیدِ داشتن یک بیماری آزارم می داد؛ برای همین به اصرار بچه ها و با مشورت پزشک تصمیم گرفتم که برای چکاپ کامل و بررسیهای لازم، در بیمارستان بستری شوم. این حقیقت، غیر قابل انکار بود که با این سبک روزه گرفتنِ من چنین خواهد شد. در ماه رمضان فقط سحری می خوردم و برای افطار میل چندانی به خوردن نداشتم، اما باز هم شک، خوره روحم شده بود .تردیدِ داشتن یک بیماری صعب العلاج یا شاید لاعلاج ذهنم را مشغول کرده بود. علی الخصوص که در ماه رمضان، بسیار به مقوله مرگ و مُردن فکر میکردم. به زندگی پس از مرگ، رفتن در گور و تاریکی آنجا، تصوراتی که شاید به ذهن بیمار هرکسی نرسد. از وقتی که سرگذشت علامه طبرسی را خواندم، فکر زنده شدن در گور بسیار مراعصبی می کرد. وقتی خواندم که علامه طبرسی پس از تدفین، زنده شده و با خودش نذر و نیت کرده که چنانچه نجات یابد، تفسیر قرآن بنویسد و بعد کفن دزدی، قبرش را کنده و سبب نجاتش شده، همیشه فکر می کردم بیخود نبود او شده بود علامه طبرسی مؤلف مجمع البیان! با آن همه سعه صدر و شکیبایی و ایمان، او کجا و منِ روسیاه به درگاه خدا کجا!؟
پس از طی مراحل بستری و رفتن به اتاق تعیین شده، آنقدر ذهنم درگیر و مشغول خودم بود که دلم نمی خواست حتی یک کلمه با کسی حرف بزنم. اصلاً شاید بیمارستان و آزمایشات بهانه ای شده بود برای اینکه تنها باشم، تنهای تنها؛ تا مرور کنم از سر تا تهِ عمری که گذراندم. احساس می کردم که به پایان راه رسیده ام و باید قبل از اینکه پایم به دادگاه عدل الهی برسد، خودم را محاکمه کنم. (به حسابمان رسیدگی کنیم، قبل از آنکه به حساب ما رسیدگی کنند)
هدایت شده از بعد از انقلاب
«هَپی
نیــو یِـــر...»
این
صدای «بابادوئل» است
که سوار بر تانک مرکاوا
با انبوهی از جعبههای مهمات
از کوچهپسکوچههای غزه
و اطراف
بیمارستان #کمال_عدوان
عبور میکند
و کودکان را
به جشن بمبهای فسفری
و ضیافت تیر و ترکش
دعوت میکند.
سال نو؛
حال نو؛
و غسّــال نو!
رسانهها
دروغ میگویند؛
با این حجم از آتش
هیچ کودکی
در سرما
یخ نخواهد زد!
کاجهای کریسمس را
با چاشنیهای انفجاری
تزیین کنید،
و به کودکان بگویید
«قایمموشک»
بازی قشنگیست؛
بچهها
در چادر آوارگان
«قایم» میشوند،
و پهپادها
-سُکسُک-
با «موشک»
به سقف چادر میکوبند.
بچهها
یکییکی
میسوزند
و بازی
تا سوختن آخرین نفر
ادامه خواهد یافت!
در غزه
هیچکس
از سرما
نخواهد لرزید؛
صهیونیستها
همه جا را
به آتش کشیدهاند.
(این بند را
ندیده بگیرید:)
امیدوارم
آقای عراقچی
امسال هم
سال نو مسیحی را
به وندی شرمن یهودی
تبریک نگفته باشد!
بگذریم...
مصرف را
#دو_درجه_کمتر کنید؛
اما
تورم
و نرخ ارز
و سود دلاریفروشها را
نه!
تنها
پولدارها
حق دارند که زندگی کنند.
دوره،
دورهی دور دور کردن
و استخرهای روباز است!
ریالی بخرید
دلاری سود کنید
و خلقالله را
بفرستید دنبال نخود سیاه یارانهی پنهان!
عیب
از «دلار» است؟
یا «دولا راست» شدن اقتصادخواندهها
پای #مکتب_گرانکن
و شوکدرمانی؟!
آآآی مجلس شورای اسلامی
آدم باش
و عامل نابسامانی ارز را
(همتی کرده)
رسوایش کنید!
میگویم
حالا که
سرعت اینترنت
دم به دم
پایین میآید،
و نرخ ارز
هی بالاتر میرود
بهتر نیست
که جای وزیر ارتباطات
و اقتصاد را
عوض کنید؟!
مردم دو دستهاند:
«غنینژاد»ها
و مستضعفین!
(یادتان نرفته است
که جنگ ما
جنگ فقر و غناست؟!)
کاش
وحید جلیلی
نامهای سرگشاده
به دبیر ستاد تحول صدا و سیما
مینوشت
و نقدی بر
تبلیغات وحشی شهر فرش
و سرای ویرانی
-که دهان مردم را
فرش کردهاند-
منتشر میکرد!
ما
تحت سلطهی رسانهایم
و کودکان غزه
دارند
از سردی نگاه روزگار
یخ میزنند
و میمیرند.
ما
چرا نمیمیریم؟!
#مصعب_یحیایی
@badazenghelab
13.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدئو را همه میتوانند تا آخر ببینند🤲
✍محمدعلی رامین
@maramin
30.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا اصطلاح #سرطان_اصلاحات رایج شده؟
سرطان نوعی بیماری است که به صورت توده های بیمار در نقاط مختلف بدن تشکیل میشود و تفاوتش با دیگر غده ها،ریشه دواندن و سرایت به دیگر اعضاء میباشد.
از سیاست،به اقتصاد
از اقتصاد،به فرهنگ
ریشه ها در تمام ابعاد گسترده شده است.
برای رفع این بیماری،علاوه بر جراحی و خارج کردن آن توده و ریشه هایش ،باید جهت جلوگیری از رشد مجدد سلولهای باقیمانده از ریشه ها،بدن را به وسیلهء سموم درمانی،مسموم کرد.
برای ریشه کن کردن ریشه های سرطان اصلاحات،سمی،مثل اصولگرایان وارد میدان شدند که خود باعث مسمومیت شدید و از کار افتادگی اقتصاد ایران شدند.
چه باید کرد؟
چه تدبیری بیندیشیم؟
برای دفع سرطان و سم واردشده،چاره چیست؟
آیا باید مردم شریف ایران یک انقلاب اسلامی دیگر کرده و اصلاحطلب و اصولگرا را ،مثل محمدرضا منزوی و از دایرهء سیاست ایران خارج کند؟
سوء استفاده از این مبارزات را چه کنیم؟
#سیدمحمدخاتمی
#حسن_روحانی
#اسحاق_جهانگیری
#بیژن_زنگنه
#ولی_الله_سیف
#هاشمی_رفسنجانی
#من_مسئولم
ما همه مسئولیم