به نام آنکه جان را فکرت آموخت
امروز،در روز دحوالارض مهمان بودم بر سفرهء حکمت الهی در بهشت زهرا
مراسم خاکسپاری خانمی، موءمنه،از آن خانمهایی که به معنای اخص کلمه خانم بودو مداح ازسجایای اخلاقی ایشان میگفت وگوشه ای هم زد به آن بانوی بزرگ دو عالم که با درد دربستر بود وغریبانه به خاک سپرده شد.
کمی دور وبرم را نگاه کردم،ماشاءالله ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، دختر خانمها وداماد،آقا پسرها وعروس خانمها،خواهرزاده ها و....نوه ها ونتیجه ها،همه غمگین وعزادار حضور داشتند، اینجا بود که به یاد غریبی مادرم در هنگام تدفین افتادم که دختران وعروس خانم،متحدا،کناری ایستاده بودند ومنتظر لحظهء رفتن ودهان بیخ گوش هم میگفتند، نوه ها،بودند؟نه نبودند!!پسران که در وادی حق همراه پدر،ورود مادر شان را نظاره میکردند،نوه ونتیجه،اصلا وابدا.
چه غریب بودی مادرم،انگار مداح روضهء غریبی را برای من وتو میخواند.
این احساس چه بود که به سراغم آمده بود؟
روح همهء رفتگان به آستان دوست،شاد وخرم
#فاتحه_مع_الصلوات
#خاطره
#درددل
#غربت
#مادرانه
#دخترانه
#همدلی
#عزاداری
@hksami