ناصح
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_پنجم : وَ الْخَامِسَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ أَن
🌸#فضائل_امیرالمومنین
✅#فضیلت_ششم :
وَ السَّادِسَةُ أَنِّي كُنْتُ آخِرَ النَّاسِ عَهْداً بِرَسُولِ اللَّهِ وَ دَلَّيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ .
من آخرین کسی بودم که از پیامبر جدا شدم و او را در قبر قرار دادم.
✅ عائشه نقل میکند :
در آخرین لحظات عمر پیامبر حضرت فرمودند: حبیبم را نزد من بیاوردید.
من (عائشه) ابو بکر را طلبیدم ، پیامبر به او نگاهی کردند و سرشان را روی بستر گذاشتند و مجدد فرمودند : حبیبم را نزد من بیاورید!
عمر را خواندند ، پیامبر نگاهی به او انداختند و فرمودند : حبیبم را نزدم بیاورید!
عائشه میگوید:
گفتم : وای بر شما ، به خدا جز علی کس دیگری را نمیخواهد!
وقتی علی آمد پیامبر او را به سینه ی خود چسباند و دستش در گردن علی بود تا درگذشت.
⚪ مناقب آل ابی طالب ، ج ۱ ،ص ۲۳۶
◀ این روایت در کتب اهل سنت مثل الولایه (طبری) ، الصحیح (دارَقُطنی) و فضائل (سمعانی) آمده است.
🌸#فضائل_امیرالمومنین
✅#فضیلت_ششم :
وَ السَّادِسَةُ أَنِّي كُنْتُ آخِرَ النَّاسِ عَهْداً بِرَسُولِ اللَّهِ وَ دَلَّيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ .
من آخرین کسی بودم که از پیامبر جدا شدم و او را در قبر قرار دادم.
✅ عائشه نقل میکند :
در آخرین لحظات عمر پیامبر حضرت فرمودند: حبیبم را نزد من بیاوردید.
من (عائشه) ابو بکر را طلبیدم ، پیامبر به او نگاهی کردند و سرشان را روی بستر گذاشتند و مجدد فرمودند : حبیبم را نزد من بیاورید!
عمر را خواندند ، پیامبر نگاهی به او انداختند و فرمودند : حبیبم را نزدم بیاورید!
عائشه میگوید:
گفتم : وای بر شما ، به خدا جز علی کس دیگری را نمیخواهد!
وقتی علی آمد پیامبر او را به سینه ی خود چسباند و دستش در گردن علی بود تا درگذشت.
⚪ مناقب آل ابی طالب ، ج ۱ ،ص ۲۳۶
◀ این روایت در کتب اهل سنت مثل الولایه (طبری) ، الصحیح (دارَقُطنی) و فضائل (سمعانی) آمده است.
ناصح
🌸#فضائل_امیرالمومنین ✅#فضیلت_پنجم : وَ الْخَامِسَةُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ أَن
🌸#فضائل_امیرالمومنین
✅#فضیلت_ششم :
وَ السَّادِسَةُ أَنِّي كُنْتُ آخِرَ النَّاسِ عَهْداً بِرَسُولِ اللَّهِ وَ دَلَّيْتُهُ فِي حُفْرَتِهِ .
من آخرین کسی بودم که از پیامبر جدا شدم و او را در قبر قرار دادم.
✅ عائشه نقل میکند :
در آخرین لحظات عمر پیامبر حضرت فرمودند: حبیبم را نزد من بیاوردید.
من (عائشه) ابو بکر را طلبیدم ، پیامبر به او نگاهی کردند و سرشان را روی بستر گذاشتند و مجدد فرمودند : حبیبم را نزد من بیاورید!
عمر را خواندند ، پیامبر نگاهی به او انداختند و فرمودند : حبیبم را نزدم بیاورید!
عائشه میگوید:
گفتم : وای بر شما ، به خدا جز علی کس دیگری را نمیخواهد!
وقتی علی آمد پیامبر او را به سینه ی خود چسباند و دستش در گردن علی بود تا درگذشت.
⚪ مناقب آل ابی طالب ، ج ۱ ،ص ۲۳۶
◀ این روایت در کتب اهل سنت مثل الولایه (طبری) ، الصحیح (دارَقُطنی) و فضائل (سمعانی) آمده است.