برای برادرم سید محمدمهدی شفیعی
و داغی که بر دل دارد...
مردی که مژده داد سحر را
مشتاق بود صبح و سفر را...
دل برده بود از همه ی شهر
دل داده بود اهل نظر را
پروانه بود و در ره جانان
با جان خریده بود خطر را
وقت قنوت سبز دعایش
یک شهر دیده بود اثر را
سرو صبور و پر ثمر ما
بر سینه داشت زخم تبر را
وقت سحر پرید و کماکان
باور نمیکنیم خبر را
بر دوش توست... تاب بیاور
سنگینی عبای پدر را
رفت و هنوز منتظرانیم
همراه او طلوع سحر را...
#حسین_مؤدب
#آقا_سید_محسن
@hmoaddab