eitaa logo
❤️❤️مرکز کودک هدهد فاطمی
104 دنبال‌کننده
856 عکس
483 ویدیو
6 فایل
شعبه ۱: خ ۱۷شهریور.خ آبشار . مسجد محمدیه شعبه ۲.خ ۱۷شهریور. خ عجب گل.خ جنگروی. مسجد محبین حضرت زهرا برگزاری مراسمات مذهبی ویژه نوگلان در منازل ، همایش ، فضای باز ، نمایشگاه ها و .. شماره تماس ۰۹۰۱۳۱۲۴۴۲۰ ۰۹۳۷۹۱۷۴۷۱۸ آیدی مدیر کانال @Seifi_zahrasadat
مشاهده در ایتا
دانلود
  یه بچه شیعه باید همیشه و هرروز برای فرج حضرت مهدی (عج الله)  دعا کنه. 🤲 شاید با خودمون بگیم که ما شاید یه روزایی یادمون بره برای فرج دعا کنیم. 😢🤔 یه راهکاری 😃 که می تونه به ما تو یادآوری کارامون کمک کنه اینه که با خودمون یه قرار ثابت هرروزه بذاریم🔖 مثلا می تونیم با خودمون قرار بذاریم که هرشب🌃 بریم جلوی پنجره و به آسمون ☁️ نگاه کنیم و از ته قلبمون برای ظهور سریعتر آقا دعا کنیم. 🤲 چندبار که این کارو انجام بدیم دیگه یادمون نمیره. ✅ 🤲اللهم عجل لولیک الفرج🦋🍃 ☀️💚☀️❤️☀️💚☀️❤️☀️ https://eitaa.com/hodhof
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️اگر کودکی در ریاضیات سرآمد باشد، به سه زبان تکلم کند.... یا نمرات درسی بالایی کسب کند ♻️اما نتواند هیجانات، استرس ها و تعارضاتش را مدیریت کند، یا برقراری ارتباط با دیگران را بلد نباشد، ✅حقیقتا هیچ یک از آن موفقیت ها ارزش چندانی نخواهند داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 🤔 لذت مادری یه بازی راحت و آسون و باحال آوردم براتون😍 خوب_نه_اسباب بازی -مادر و کودک - هدهدفاطمی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 https://eitaa.com/hodhof
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 💡 🤔 📚قصه امشب: 💈🔮 سنجاق قفلی نگران🔮💈 جعبه، تاریک تاریک بود. همه دور تا دور جعبه نشسته بودند. فقط سنجاق قفلی بود که دستانش را زده بود پشت کمرش و تندتند راه می‏رفت و فکر می‏کرد. سوزن ته گرد، سرش را بلند کرد و در آن تاریکی به دنبال سنجاق گشت تا او را ببیند؛ اما نتوانست و گفت: «بس کن دیگر، چقدر راه می‏روی! صدای پایت نمی‏گذارد یک دقیقه خواب‏مان ببرد.» دکمه که گوشه‏‌ی جعبه دراز کشیده بود، به زور خودش‏ را به دیوار جعبه تکیه داد و گفت: «سنجاق جان! این قدر ناراحت نباش! هر جا باشد بالاخره پیدایش می‏شود.» سنجاق ناراحت بود. کم مانده بود گریه‏ اش بگیرد. گفت: «من می‏ترسم... اگر برای برادرم اتفاقی افتاده باشد چی؟» انگشتانه که تا حالا صدای خروپفش جعبه را پر کرده بود، بالاخره تکانی به خودش داد و گفت: «چیه؟ چی شده؟» همه خندیدند؛ حتی سنجاق هم خندید. سوزن ته‏ گرد گفت: «برادر سنجاق از صبح تا حالا پیدایش نیست. سنجاق نگرانش شده!» انگشتانه خنده‏اش گرفت و گفت: «اینکه این همه ناراحتی ندارد. بالاخره می‏آید.» دکمه گفت: «آره، انگشتانه راست می‏گوید.» سنجاق نشست. خودش هم خسته شده بود. گفت: «خدا کند زود پیدایش بشود!» یک دفعه همه جا روشن شد. همه‏ی سرها به طرف در جعبه چرخید. در باز شده بود و یک دست آمده بود توی جعبه و انگار دنبال چیزی می‏گشت. همین که دست رسید بغل سنجاق، آن را برداشت. سنجاق اصلاً حوصله‏ ی کار کردن نداشت؛ اما ناچار شد. از دوستانش خداحافظی کرد و رفت. دلش می‏خواست الان فرار می‏کرد و می‏رفت توی جعبه و منتظر برادرش می‏شد. در همین فکرها بود که دید روی یک پارچه آویزان شده است. دوروبرش را نگاه کرد. از دور یک چیزی، هی بالا و پایین می‏رفت و به او نزدیک می‏شد. سنجاق چند بار نگاه کرد اما نتوانست درست ببیند. منتظر شد تا آن چیز به او نزدیک‏تر شد. تا اینکه... برق خوشحالی در چشمان سنجاق دیده شد. گفت: «سلام برادر عزیزم! کجا بودی؟ دلم خیلی برایت تنگ شده بود.» سوزن که هنوز هم روی پارچه بالا و پایین می‏رفت، گفت: «وقتی من آمدم تو خواب بودی، بیدارت نکردم.» سوزن جلوتر آمد. سنجاق دیگر تحمل نکرد پرید توی بغل سوزن و گفت: « خدا را شکر! من خیلی خوشحال هستم.» سوزن خندید و گفت: «من هم‏ همین‏طور!» آن وقت صبر کردند تا کارشان تمام شود تا بروند توی جعبه و بقیه را خوشحال کنند. 💌 https://eitaa.com/hodhof
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 🎥 ماجرای ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 https://eitaa.com/hodhof
حاج_محمود_کریمی_سلام_بانو_،_سلام_مادر(1).mp3
5.5M
💢 سلام بانو، سلام مادر 🎤کربلایی حاج محمود - کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا