هو
"کیکاوس"، به نظر ما از اینکه برای دانشمندانِ دینی صفتهای نیکی را بر میشمارد از آدمهای بسیار دانشمند و پیشقدم روزگارِ خود به شمار میرود. او جوانمردترین و بهترین دانشمندِ دینی را کسی میداند که:
- گفتار به وَرَع دارد،
- از دو رویی دور بُوَد،
- هرگز با کسی به چشم خشم ننگرد،
- پردهی کس ندرد،
- بیهوده سوگند نخورد،
- بر توده در فتوا سخت نگیرد،
- بخیلی نکند،
- زهد خویشتن بر خَلق نمایش ندهد،
- و نیکنام و معروف باشد.
- اینگونه دانشمند، اگر کسی را پند دهد باید پنهان از مردم نماید که در پیش مردم ملامت جفا باشد،
- و هرگز به خونِ خلق دلیری نکند و فتوا ندهد،
- او نباید تعصّب مذهبی داشته باشد،
- کسی را کافر نخواند زیرا کفر خلاف دین است،
- بر کتاب و دانشِ بیگانه انکار نکند که نه هر چه او نمیداند، کفر بُوَد.
✍ #قربان_واسع
📕 #آیین_جوانمردی
جوانمردی از دیدگاه "قابوسنامه"
ص۷۲
@sarire_kelk
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۲۳ مهر ۱۴۰۳
هو
گر چه در ظاهر عنان اختیارم دادهاند
حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی است!
#صائب_تبریزی
@sufianehh
۲۳ مهر ۱۴۰۳
هو
چون پرده برگشودند
خود را به ما نمودند
معشوق و عشق و عاشق
دیدیدم یک وجودند
#شاه_نعمتالله_ولی
@sufianehh
۲۳ مهر ۱۴۰۳
هو
به حضرت حق تضرع میکردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم صحبت کن.
به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی هم صحبت کنیم.
گفتم :کجاست آن ولی؟
شب دیگر دیدم که گفتند :در روم است .
چون بعد چندین مدت بدیدم ، گفتند که وقت نیست هنوز .
آلامور مرهونه باوقاتها.
#مقالات_شمس
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۲۳ مهر ۱۴۰۳
هو
أَحرُفٌ أَربَعٌ بِها هامَ قَلبي
وَتَلاشَت بِها هُمومي وَفِكري
أَلِفٌ تَأَلَّفُ الخَلائِقَ بِالصُّنْعِ
وَلامٌ عَلى المَلامَةِ تَجري
ثُمَّ لامٌ زِيادَةٌ في المَعاني
ثُمَّ هاءٌ بِها أَهيمُ وَأَدري
○ چهار حرف دلم را به عشق و جنبش واداشت
و هَمّ و غَم من بدان چهار متلاشی شد
الفی که خلایق را به صنع خود ایجاد کرد
و حرف لام که بر ملامت جاری گشت
سپس لامی که سبب افزایش معانی است
آنگاه ها که بدان سرگردان شدم!
• حسین بن منصور الحلاج
@zonnoun
۲۳ مهر ۱۴۰۳
هو
خانه ای که به ذکر خداوند آباد است نیروی جاذبه ای می یابد که فرشتگان را به سوی خود میکشاند زیرا فرشتگان با ذکر خدا ارتزاق میکنند ؛ خوراک فرشتگان ذکر است هر جا بوی خوش ذکر معنوی حق تعالی بلند شود فرشتگان را هم چون آهن ربایی به خود می کشاند؛ ذکر ملائکه را پایین میآورد و شیاطین را فراری میدهد ؛ ذکر دارای میدان جاذبه میباشد و هر ذکری به تناسب توانی که دارد در ملکوت نفوذ میکند و اهل آن را به خود مشغول میدارد. کسی که ذکر ندارد در معرض هجوم و بدخواهی شیاطین قرار میگیرد و پناه امن خود را از دست میدهد این در حالی است که میان نزول بلا و غفلت رابطه میباشد. ذکر سبب میشود باطن ذاکر قدرت جذب نیروهای غیبی به ویژه فرشتگان را در خود داشته باشد و آنان را به سوی خود بخواند. ذاکر وقتی که میخوابد در خواب خود نیز با عالم غیب متصل میشود و از پدیده های آن ؛ علم و قدرت میگیرد.
۲۴ مهر ۱۴۰۳
هو
محترما ! مقصود اصلی، حضور مسمی است.ذکر اسم، چه زبانی و چه قلبی، ذریعه و ابزار هست. بعد از حصول مقصود ،به آلات و ابزار نیازی نیست.
بدین خاطر ، اَشغال اصلی(اشغال ؛جمع شغل هست بمعنای ورد و وظیفه)باید همراه با مراقبه باشد. وآن ذات مقدسه بی چون وبی چگون ومنزه از نشانه های نقص و زوال ومتصف به غایت جاه وجلال را با آن عظمت وجلالش باید همیشه نصب العین و مدنظر داشت و دوام حضور را حاصل نمود؛ منظره ی"والذین هم علی صلاتهم دائمون" برپا شود؛
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشی
شاید که نگاهی کند، آگاه نباشی
ذکر زبانی یا قلبی اگر به منظور کمک واعانت به این امر باشد ،چه خوبست . در صورتی که معاون ومددکار باشد بکنید. و گر نه فقط در مراقبه و توجه الی الذات، هر چقدر ممکن شد، وقت صرف کنید؛ در حال راه رفتن و ایستادن ونشستن ،هر چقدر شما دوام توجه به ذات و حضور را می توانید حاصل کنید ، آن را نعمت عظمی دانسته و برای آن کوشش نمایید.
الله تعالی مددکار شما باشد؛ آمین والسلام.
ننگ اسلاف حسین احمد غفرله
____
📚جلد دوم مکتوبات شیخ الاسلام قطب العالم والارشاد والتکوین شیخ العرب والعجم جامع ووارث فیوض امدادی و قاسمی ورشیدی ومحمودی فخر الاماثل حضرت مولانا سیدحسین احمد مدنی قدس الله اسرارهم.
۲۴ مهر ۱۴۰۳
هو
دوش چه خوردهای دلا؟ راست بگو؛ نهان مکن
چون خمُشانِ بیگنه روی بر آسمان مکن
بادهی خاص خوردهای، نقل خلاص خوردهای
بوی شراب میزند... خربزه در دهان مکن!
روزِ الست جانِ تو خورد مِیای ز خوانِ تو خواجهی لامکان تویی؛ بندگیِ مکان مکن
دوش شراب ریختی، وز بَرِ ما گریختی
بارِ دگر گرفتمت؛ بارِ دگر چُنان مکن
من همگی توراستم؛ مستِ میِ وفاستم
با تو چو تیرِ راستم؛ تیرِ مرا کمان مکن!
ای دلِ پارهپارهام، دیدنِ اوست چارهام!
اوست پناه و پُشتِ من؛ تکیه بر این جهان مکن
ای همهخلق نای تو، پُر شده از نوای تو
گر نه سماعبارهای، دست به نای جان مکن
نَفخِ نَفَختُ کردهای، در همه در دمیدهای
چون دمِ توست جانِ نِی، بینِیِ ما فغان مکن
کارِ دلم به جان رسد، کارد به استخوان رسد ناله کنم؛ بگویَدَم دم مزن و بیان مکن
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو
گرگ تویی، شبان منام، خویش چو من شبان مکن
هر بُنِ بامداد تو جانبِ ما کشی سبو
کای تو بدیده روی من، روی به این و آن مکن
شیر چشید موسی از مادرِ خویش ناشتا
گفت که مادرت منام؛ میل به دایگان مکن
باده بنوش، مات شو! جملهی تن، حیات شو! بادهی چون عقیق بین؛ یادِ عقیقِ کان مکن!
بادهی عام از بُرون، بادهی عارف از درون
بوی دهان بیان کند... تو، بهزبان، بیان مکن
از تَبَریز، شمسِ دین میرسَدَم چو ماهِ نو
چشم سوی چراغ کن، سوی چراغدان مکن
https://t.me/lam_mim_books/706
۲۴ مهر ۱۴۰۳
هو
کسی از شبلی پرسید: زکات دویست دینار چند دینار است؟ گفت: از آن خود میپرسی یا از آن من؟ گفت: مگر زکات دادن من و تو فرق دارد؟ گفت: اگر تو دهی زکات آن پنج دینار است و اگر من دهم همه دویست دینار است!
آنها که زکات دادند گویند: بار خدایا به آنچه ما دادیم از ما راضی و خشنود هستی؟ ولی آنها که تمام مال را دادند خداوند به آنان میگوید از این انفاق که کردی از ما راضی هستی؟ ببین تفاوت میان دو رضایت از کجا است تا به کجا!
برگرفته از کشف الاسرار خواجه_عبدالله_انصاری
۲۴ مهر ۱۴۰۳