هو
و گفت: در سرای دنیا زیر خاربُنی با خداوند زندگانی کردن از آن دوست تر دارم که در بهشت زیر درخت طوبی که ازو من خبری ندارم.
شیخ ابوالحسن خرقانی(ره)
هو
«کوه را به موی کشیدن آسان تر از آنک از خود به خود بیرون آمدن.»
«هیچ تکلّف تو را بیش از تو بی تو نیست، چون به خویشتن مشغول گشتی از او باز ماندی.»
«بندۀ آنی که در بند آنی»
«این کار به سر نشنو تا خواجه به در نشنو»
«زندان مرد بودِ مرد است»
«پنداشت و منی تو حجاب است از میان برگیر به خدای رسیدی»
«هرچه نه خدای را نه چیز و هرکه نه خدای را نه کس»
💠اسرار التوحید
هو
کار نه به کثرت است و نه به نمایش ، کار به صفوت (اخلاص) است ، بی آلایش.
مفتاح الجنات
شیخ احمد جام نامقی (ره)
هدایت شده از جٰامِعُ الْأَسْرار
﷽
🔷طالب صادق ضایع نمی شود.
📜حق_تعالی و تقدس_هر طالبی را که صادق باشد ضایع نگذارد یا حضرت خضر پیغمبر را بفرستد تا او را فایده دهد یا از جنیان یکی قرین او گرداند تا او را راه بنماید، یا مردی را از آدمیان_که این راه رفته باشد و بدان سر منزل رسیده و این آب زندگانی چشیده_به سر وقت او فرستد تا او را تربیت فرماید.
📘مصنفات سمنانی، سلوة العاشقین و سکتة المشتاقین،بند۲، ص278
👤علاءالدوله سمنانی قدس الله سره العزیز
@JAMEOLASRAR110
هدایت شده از مَشارِقُ الأَنْوار
﷽ا
تصوف بمثال گوهریست در قعر محیطی که عمق آن باندازهٔ عمر آدمیست و بدیهی است که چنین گوهری را بمحض ادعا و تصور بدست نتوان آورد:
«بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول»
و تحصیلش را شرایطی گفته اند که بآن شروط هم عمل کردن باز بی تأییدات الهی و عنایات ازلی نشود.
از آنجمله گذشتن از جان و مال و مرادات است و این اصل اعظم است و بسیار دیده شده که از جان هم گذشتند و باین مقصود پی نبردند و بساحل این بحر مردند.
📗اسرار المعارف و میزان المعرفه، ص۷ و۸ باکمی تلخیص
✍ صفی علیشاه قدس سره
•❈•══════┅┅
@An_Noor128
اَسرارُ الْحِکَم
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
كانال دیگر بنده:
جامع الاسرار: @JAMEOLASRAR110
https://eitaa.com/ASRAOLHEKAM
هو
شبلی گوید : درویشی دریای بلاست و بلاهای وی جمله عزّ است .
کشف المحجوب شیخ علی هجویری (ره)
شبلی گفت : شرط ذکر نسیان است و همه عالم اندر ذکر مانده .
کشف المحجوب شیخ علی هجویری (ره)
بدان که معرفت نور است و شرح دل است و به کسب بنده نیست . معرفت عطائی است از حق سبحانه و تعالی.
شیخ احمد جام نامقی (ره) انس التابعین
هو
ابن خفیف شیرازی
شنیده بودم که دو استاد بزرگ در مصر بسر می برند. پس شتاب کردم تا به فیض حضور نائل گردم. وقتی رسیدم آن دو مرشد بزرگ را در حال مراقبه دیدم.
سه بار سلام کردم. اما پاسخی نشنیدم. من نیز با ایشان چهار روز به مراقبه گذراندم. هر روز عاجزانه تقاضا میکردم تا با من سخنی بگویند. من که چنین راه طولانی را برای دیدارشان پشت سر گذارده بودم.
سرانجام او که جوان تر بود چشمهایش را گشود و گفت؛
ابن خفیف، زندگی بس کوتاه است. از همانقدر که باقی مانده توشه برگیر تا وجود را عمیقتر کنی. وقت خود را با احوالپرسی و تعارف تلف مکن.
از او خواستم تا به اندرزی دلم آرام کند. گفت؛ در حضور کسانی باش که تو را به یاد خالقت اندازند. کسانی که از معرفت و شناخت سخن نمی گویند، بلکه خود عین آنند.
این بگفت و بار دیگر به مراقبه مشغول شد.
آری وقت تنگ است. پس بگذار موسیقی آغاز گردد.
هو
هان و هان هُشدار بر نآری دَمی
اوّلاً بَرجِه، طلب کن مَحرّمی
#مولانا
بهوش و آگاه باش، مبادا بیمحابا حرفی بزنی؛ بکوش قبل از آن فرد رازدار و مورد اعتمادی پیدا کنی.
(پیش هر کس نمیتوان هر چیزی را بیان کرد)
@sarire_kelk