هو
روزی یکی صوفی از مریدان شیخ ابوسعید ابوالخیر در گذر با سگی روبرو شد و عصایش بر سگ زد و دست سگ را شکست. سگ که از کار صوفی غمگین و زار شُد، شکایت نزد ابوسعید بُرد و از ان صوفی گِلِه کرد...
شیخ صوفی را بازخواست و به او گفت: ای مرد بی وفا، آیا انسان با یک حیوان زبان بسته اینگونه رفتار میکند؟ صوفی پاسخ داد که سگ خود را به جامه من مالید و جامه ام نجس شد، از همین رو او را زدم، وگرنه که زدن من از روی بازی و سرگرمی نبود...
اما سگ آرام نگرفت و پاسخ قانعش نکرد. پس ابوسعید که نا آرامی سگ را دید به او گفت: بگو چه مجازاتی برایش می خواهی تا من همینک او را مجازات کنم که تو خشنود گردی، و خشمت را به روز قیامت مگذاری...
سگ پاسخ داد: من چون دیدم که او صوفی است و لباس مردان خدا را بر تن دارد، نزدش آمدم و به خود ترسی راه ندادم. مجازات او باید این باشد که جامه مردان را از تن او به در آوری تا دیگران نیز مانند من فریب لباسش را نخورند و از شر او در امان باشند! و بدان که با این کار خلقی را تا قیامت از دست او اسوده کرده ای....
الــهی نامه
#عطار_نیشابوری
هو
وظیفه درویش آن است
که خود را از همه کس کمتر داند،
و به چشم حقارت در هیچ کس ننگرد،
زیرا که بر گناه خود مطلع است، بر دگری نی.
تو چه دانی کاندرین بحر عمیق
سنگ ریزه قدر دارد یا عقیق
تذکره #شیخ_محمد_خبوشانی
هو
دی در صف اوباش زمانی بنشستم
قلاش و قلندر شدم و توبه شکستم
جاروب خرابات شد این خرقهٔ سالوس
از دلق برون آمدم از زرق برستم
از صومعه با میکده افتاد مرا کار
میدادم و میخوردم و بی می ننشستم
چون صومعه و میکده را اصل یکی بود
تسبیح بیفکندم و زنار ببستم
در صومعه صوفی چه شوی منکر حالم
معذور بدار ار غلطی رفت که مستم
سرمست چنانم که سر از پای ندانم
از باده که خوردم خبرم نیست که هستم
یک جرعه از آن باده اگر نوش کنی تو
عیبم نکنی باز اگر باده پرستم
اکنون که مرا کار شد از دست، چه تدبیر
تقدیر چنین بود و قضا نیست به دستم
عطار درین راه قدم زن چه زنی دم
تا چند زنی لاف که من مست الستم
#شیخ_عطار_نیشابوری
هو
نگر تا از ابلیس ایمن نباشی ،
که در هفتصد درجه در معرفت سخن گوید.
ابوالحسن خرقانی
https://t.me/sheykhekharghan
هو
از ما همه عجز و نیستی مطلوب است
هستی و توابعش ز ما منکوب است
این اوست پدید گشته در صورتِ ما
این قدرت و فعل از آن بهما منسوب است
ابو سعید ابوالخیر
هو
شیخ الاسلام (خواجه عبدالله انصاری) گفت که : « ...اصل این کار یافت است نه دریافت ...نه به کوشش یابی و طلب ، که به حرمت یابی و ادب.
نفحات الانس
#عبدالرحمن_جامی
هو ۷۸۶
رفتن بخرابات حسابی دارد
رو همره آنکه فتح بابی دارد
این درس بمستی و خرابی خوانند
نه مدرسهای و نه کتابی دارد
@Qalandariyyah | قلندریه
هو
با خلق خدا صلحی کردم
که هرگز جنگ نکردم
و با نَفس خویش جنگی کردم
که هرگز صلح نکردم
شیخ ابوالحسن خرقانی
@sheykhekharghan