eitaa logo
کانال تبلیغی حجت الاسلام حبیبی
255 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
4هزار ویدیو
30 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر چهل سال است نماز می‌خوانی و درجا می‌زنی با خودت خلوت کن! 🔰آیت‌ الله ━━━━⪻🕋⪼━━━ «» 🥀join ➣@ameyeh_sadat 🌴 🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞"اثبات خلافت بلافصل حضرت علی بعد از پیامبر از منابع اهل‌سنت در ۱۰۰ ثانیه" در گفتگوی کارشناس شیعه (آیت‌الله قزوینی) با یکی از اهلسنت ✅کارشناس شیعه: پیامبر اکرم (ص) با چه کلمه‌ای می‌بایست جانشینی، رهبری و خلافت امام علی علیه‌السلام پس از خودشان را معرفی می‌کردند که برای امت واضح باشد؟ ❌مخاطب اهلسنت: مگر پیامبر نمی‌توانست بگوید علی "خلیفه" است؟ چرا گفته ولی؟ ✅ کارشناس: اگر پیامبر گفته باشد علی پس از من "خلیفه" است حقیقت را می‌پذیرید؟ ❌مخاطب اهلسنت: بله می‌پذیرم ✅ ادامه را در فیلم ببینید👆 🔺پی‌نوشت: می‌گویید "ولی" به معنای دوست است و اینگونه تاویلش کردید. اما پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در شان حضرت علی (علیه السلام) بعنوان جانشینی، از این کلمات هم استفاده کرده اند اینها را دیگه نمی‌شود به بهانه‌های واهی تاویلش کرد کلمات (وصی، خلیفه، امام، هادی، مولا، اولی و...) دیگر باید چگونه باشد تا حقانیت علی را پذیرفت 🔺التماس تفکر بدون تعصب غدیر باشیم💚
♨️ پنج توصیهٔ کاربردی از امام هادی علیه‌السلام 🌺✨🎈 ولادت باسعادت امام هادی علیه‌السلام مبارک 🎈✨🌺 (ع)
♦️ گوشه‌ای از عظمت سپاه امام هادی عليه‌السلام در روایت آمده است: متوكل به سپاهيان خود كه تعداد آنها نود هزار سواره بود، دستور داد هر كدام توبره اسب خود را از خاک قرمز پُر كنند و همه بياورند در وسط بيابانى روى هم بریزند. این كار را كردندو یك تپه بلند شد كه نام آن را "تلّ المخالى" ناميد. 🔻متوكل بالاي تپه رفت و حضرت إمام هادى عليه‌السلام را نيز خواست و به آن حضرت گفت: شما را خواستم تا تعداد سپاه مرا مشاهده كنى. دستور داده بود سپاهيان غرق در اسلحه با خود و زره به عالی ترین صورت با‌ كمال هيبت و اهميت از كنار تپه عبور كنند . منظورش ترسانيدن كسانى بود كه احتمال مي‌داد بر او بشورند از همه بيشتر ترس از امام هادى عليه‌السلام داشت كه مبادا یكى از خویشاوندان را امر كند بر او قيام نمایند. 🔻امام ابو الحسن هادى عليه السلام فرمود: ميل دارى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟ گفت: آرى. امام علیه السلام دعایی زیر لب خواندند و به متوکل فرمودند: به آسمان خیره شو. فَإِذَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ مَلَائِکَةٌ مُدَجَّجُونَ فَغُشِیَ عَلَی الْخَلِیفَةِ 🔹ناگهان متوكل دید ميان آسمان و زمين را از مشرق تا مغرب فوج هائى از ملائکه غرق در سلاح گرفته‌اند. سرش گیج رفت و افتاد بر روى زمين و بيهوش شد. وقتى به هوش آمد،امام علیه السلام فرمود: ما در دنيا با تو سر ستيز نداریم ما مشغول به امر آخرت هستيم. از گمانى كه برایت پيدا شده نترس. 📚 الخرائج و الجرائح، ج۱ ص۴۱۴ @maghaatel
♦️ حکایت غلامانی که با مشاهدهٔ امام هادی عليه‌السلام‌ به سجده افتادند... شخصی به نام «بَلطون» گوید: من یكی از دربانان متوكّل بودم، روزی پنجاه غلام از ناحيه خزر به او هدیه شد، او به من دستور داد تا آنها را تحویل گرفته و با آنان به نيكویی رفتار نمایم. یك سال از این ماجرا گذشت، روزی من در دربار متوكّل بودم كه ناگاه امام هادی عليه‌السلام وارد شد، وقتی حضرت در جایگاه خود نشست، متوكّل به من دستور داد كه غلامان را وارد مجلس نمایم. من دستور او را اجرا نمودم. فلمّا بَصَروا بأبي الحسَن عليه‌السلام سَجَدوا له بِأجمَعِهم، 🔻وقتی آنان وارد شده و چشمشان به امام هادی عليه السلام افتاد ،همگی به سجده افتادند. چون متوكّل این صحنه را دید، نتوانست خود را كنترل كند و از ناراحتی خود را كشان كشان حركت داد و پشت پرده پنهان شد. آنگاه امام هادی علیه.السلام از دربار خارج شد . وقتی متوكّل متوجّه شد كه امام عليه‌السّلام مجلس را ترک فرمود، از پشت پرده بيرون آمد و گفت: وای بر تو ای بلطون ! این چه رفتاری بود كه غلامان انجام دادند؟ گفتم: سوگند به خدا! من نمی‌دانم؟ گفت: از آنان بپرس. من از غالمان پرسيدم: این چه كاری بود كه كردید؟ گفتند: این آقایی كه در اینجا حضور داشت، هر سال نزد ما می آید و ده روز كنار ما می‌ماند و دین را برای ما عرضه می‌كند، او جانشين پيامبر مسلمانان است‌. وقتی متوكّل از این جریان با خبر شد، دستور داد همه غلامان را از دم تيغ گذرانده و به قتل برسانم. من نيز فرمان او را اطاعت كرده و همه آنها را كشتم. 🔻شامگاهان خدمت امام هادی عليه‌السلام شرفياب شدم، دیدم خادمش كنار درب ایستاده و به من نگاه می‌كند، وقتی مرا شناخت گفت: وارد شو! من وارد شدم، دیدم امام هادی عليه‌السلام نشسته، رو به من كرد و فرمود‌: ای بلطون! با آن غلامان چه كردند؟ عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! سوگند به خدا! همه آنها را كشتند. حضرت فرمود: همه آنها را كشتند؟ عرض كردم: آری، سوگند به خدا! حضرت فرمود: أتحبُّ أنْ تَراهُم؟ 🔹آیا دوست داری آنها را ببينی؟ عرض كردم: آری، ای فرزند رسول خدا! امام هادی عليه‌السلام با دست مباركش اشاره فرمود كه: پشت پرده وارد شو! فدَخلتُ فإذاً أنا بِالقومِ قُعودٌ و بينَ أيديهم فاكهةٌ يأكلون. 🔻من وارد شدم، ناگاه دیدم همه آن غلامان نشسته‌اند و در برابر آنان ميوه‌هایی است كه مشغول خوردن آنها هستند. 📚الثاقب فی المناقب ، ص۵۲۹ @maghaatel
💐🍀💐🍀💐🍀ماجرای عجیب مرد مسیحی و خبر دادن امام از فرزند شیعه اوبا تصویر کتاب💐🍀💐🍀💐🍀 نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 393 هبة الله موصلی روایت می‌کند مردی نصرانی که از دیار ربیعه و اصلاً از اهالی «کفر توثا» (یکی از قریه‌های فلسطین) بود، به شغل کتابت (نویسندگی) اشتغال داشت و به نام «یوسف بن یعقوب» خوانده می‌شد، بین او و پدرم رابطه دوستی بود، روزی این کاتب نصرانی، نزد پدرم آمد، گفتم: برای چه به اینجا آمده‌ای؟ گفت: «به حضور متوکل (خلیفه وقت) دعوت شده‌ام ولی نمی‌دانم برای چه احضار شده‌ام و از من چه می‌خواهد؟ و من سلامتی خود را از خداوند به صد دینار خریده‌ام و آن صد دینار را برداشته‌ام تا به امام هادی علیه‌السلام بدهم.» پدرم گفت: در این مورد، موفق شده‌ای. آن مرد نصرانی نزد متوکل رفت و پس از اندک مدتی، نزد ما آمد در حالی که شاد و خوشحال بود، پدرم به او گفت: «ماجرای خود را به من بگو.» او گفت: «به شهر سامرا رفتم، که قبلاً هرگز به این شهر نرفته بودم، به خانه‌ای وارد شدم، با خود گفتم بهتر این است که نخست قبل از آنکه کسی مرا بشناسد که به سامرا آمده‌ام، این صد دینار را به امام هادی علیه‌السلام برسانم، بعد نزد متوکل بروم، در آنجا دانستم که متوکل، امام هادی را از سوار شدن (و بجایی رفتن) قدغن کرده و او خانه‌نشین است، با خود گفتم: چه کنم، من یک نفر نصرانی هستم، اگر خانه‌ی ابن‌الرضا (امام هادی علیه‌السلام) را بپرسم، ایمن نیستم که این خبر زودتر به گوش متوکل برسد و بر بیچارگیی که در آن هستم، افزوده گردد. ساعتی در این باره فکر کردم، به نظرم آمد که سوار بر الاغم شوم و در شهر بروم و از مرکب خود جلوگیری نکنم، تا هر کجا که خواست برود، شاید خانه‌ی آن حضرت را بشناسم، بی‌آنکه از کسی بپرسم، آن صد دینار را در کاغذی نهاده و به جیبم گذاشتم و سوار بر الاغم شدم، آن الاغ از خیابانها و بازارها، خود به خود عبور می‌کرد، تا اینکه به در خانه‌ای رسید و در همانجا ایستاد، هر چه کوشیدم تا از آنجا حرکت کند، حرکت نکرد، به غلام خود گفتم: «بپرس که این خانه‌ی کیست؟» او پرسید، جواب دادند: خانه‌ی ابن‌الرضا (امام هادی علیه‌السلام) است. گفتم: الله اکبر، دلیلی است کافی، ناگاه خدمتکار سیاه چهره‌ای از آن خانه بیرون آمد و گفت: «تو یوسف بن یعقوب هستی؟» گفتم: آری. گفت: وارد خانه شو، من وارد خانه شدم، او مرا در دالان خانه نشاند و سپس به اندرون رفت، با خود گفتم این دلیل دیگری بر مقصود است، از کجا این غلام می‌دانست که من یوسف بن یعقوب هستم، با اینکه من هرگز به این شهر نیامده‌ام و کسی مرا در این شهر نمی‌شناسد، بار دیگر خدمتکار آمد و گفت: «آن صد دینار را که در کاغذ پیچیده‌ای و به همراه داری بده»، آن را دادم و با خود گفتم: این دلیل سوم است بر مقصود. سپس آن خدمتکار نزد من آمد و گفت: وارد خانه شو! من به خانه‌ی ابن‌الرضا علیه‌السلام وارد شدم، دیدم آن حضرت تنها در خانه‌ی خود نشسته است، تا مرا دید به من فرمود: «ای یوسف آیا وقت آن نرسیده تا رستگار شوی؟» گفتم: «ای مولای من! دلیلها و نشانه‌هایی (بر صدق شما و اسلام) برای من آشکار گردید، که برای هدایت و رستگاری من کفایت می‌کند.» فرمود: «هیهات! تو اسلام را نمی‌پذیری، ولی به زودی پسرت فلانی مسلمان می‌شود و از شیعیان ما می‌گردد، ای یوسف! گروهی گمان می‌کنند که دوستی ما سودی به حال امثال شما ندارد، ولی آنها دروغ گفتند، سوگند به خدا دوستی ما، به حال امثال تو (که نصرانی هستی) نیز سودبخش است، برو دنبال آن کاری که برای آن آمده‌ای، زیرا آنچه را دوست داری، به زودی خواهی دید و به زودی دارای پسر مبارک خواهی شد. آن مرد نصرانی می‌گوید: نزد متوکل رفتم، و به تمام مقاصدم رسیدم و بازگشتم. هبة الله می‌گوید: من بعد از مرگ همین نصرانی، با پسرش دیدار کردم، دیدم مسلمان است و در مذهب تشیع، استوار و محکم می‌باشد، او به من خبر داد که پدرش بر همان دین نصرانیت مرد، ولی خودش بعد از مرگ پدر، مسلمان شده است و پیوسته می‌گفت: انا بشارة مولای: «من بشارت مولای خود (امام هادی علیه‌السلام) هستم.» [~hr~]نگاهی بر زندگی امام هادی؛ محمد محمدی اشتهاردی؛ نشر مطهر چاپ دوم بهار 1377. منبع :الخرائج: جلد ۱ ، صفحه ۳۹۶.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🏞 💢 همه‌ی دار و ندارِ من ✳️ در میان این همه عبارات درربار امام هادی علیه السلام در زیارت غدیریه چند جمله وجود دارد که جا دارد وصیت کنیم موقع تلقین برایمان بخوانند. یک مورد همان‌جایی است که امام هادی علیه السلام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کند: 🔸 «مَولایَ...أنتَ العُدَّةُ لِلمَعادِ» مولای من ! تو تمامِ دار و ندار من ...تو تمام سرمایه‌ی من در روز قیامت هستی... 📌 برگرفته از برنامه ماه من سال 99 - سحر سیزدهم
🌺 سفارش به اطعام نیازمندان در عید غدیر حضرت علیه‌السلام به واسطۀ پدران بزرگوارشان از صلوات‌الله‌علیهم‌أجمعین روایت فرمودند: 🍃 «در روز غدیر، در خوردنی‌های خود به قدر توانایى و استطاعت‌تان، ضعفا و نیازمندان شیعه را با خود همسان سازید؛ چرا که انفاق نمودن یک درهم در این روز، با دویست هزار درهم (در روزهای دیگر) برابری می‌کند؛ و زيادتر از این ثواب نیز از جانب خدای تعالی امکان دارد!» 💠 «عَنْ‏ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه‌السلام عَنْ‏ آبَائِه‏ علیهم‌السلام عَنْ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام قال فی فضائل یوم الغدیر: ... وَ سَاوُوا بِكُم ضُعَفَاءَكُم فِي مَآكِلِكُم وَ مَا تَنَالُهُ القُدرَةُ مِنِ استِطَاعَتِكُم عَلَى حَسَبِ إِمكَانِكُمْ، فَالدِّرهَمُ فِيهِ بِمِائَتَي أَلْفِ دِرهَمٍ، وَ المَزِيدُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ.» 📚 مصباح المتهجّد (شیخ‌طوسی)، ص۷۵۷ بحار الانوار (علامه‌مجلسی)، ج۹۴، ص۱۱۷ 🌿 دعوت به مشارکت در اطعام غدیر 👈 درگاه مشارکت در اطعام غدیر (هزینۀ اطعام هر نفر ۷۰ هزار تومان) @Hedayatgary
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به اندازه یک پلک به هم زدن!!!! بسیار زیباست و اثر گذار 🥰 ⬅️ حتما ببینید و نشر دهید.👌👌