#دلنوشته
خبر داریم که قافله عشق به راه افتاده است و به زودی به کرببلا میرسند، اما بگذاریم مروری داشته بشیم بر اتفاقاتی که توی سال اخیر بر ما گذشت؛ ما در این یک سال درد کرببلا را حس کردیم. اتفاقاتی که در کرببلا افتاد را با پوست و گوشتمان لمس کردیم. ناله هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی مظلوم را و...
در فلسطین شرمندگی پدر از بدون فرزند به خانه برگشتن را دیدیم، اربا اربا شدن جوان در مقابل پدر را دیدیم، کمر خم کردن پدر را در مقابل دختر دیدیم و...
درد شهادت سفیرمان را چشیدیم و با تنمان شهادت مسلم بن عقیل زمانه را حس کردیم آن زمانی که شهید زاهدی را در سوریه ترور کردند و چه اندوه بزرگی بر ما وارد شد که مظلومانه و ناجوانمردانه به شهادت رساندن اورا
اما دردی که مرا حداقل، میسوزاند درد گم کردن امام خود بود. شبی که خبر سقوط بالگرد رئیس جمهور به گوشمان رسید و سراسیمه در دل هایمان دنبالش بودیم. شبی که تا صبح فقط از خود خدا اورا میخواستیم و نگرانش بودیم.
سقوط بالگرد مرا به یاد دو اتفاق میندازد، یک آنکه چقدر دردناک است که بدانی پیکر رئیس جمهورت، امامت، پیشوایت و آن که انتخاب کرده اییم یک روز تمام به خاک افتاده بود و چه درد دلها که از این موضوع کشیدیم. اینجا هم با گوشت و پوستمان به خاک افتادن اماممان را درک کردیم هم گم کردن اورا
بله، درد غیبت امام زمان هم چشیدیم و چه مظلوم است امام ما...
من در این یک سال فهمیدم قصه کرببلا، قصه ظهور و منتظر بودن و از این قبیل را تا الان بهعنوان یک آرمان باور داشتم ولی اتفاقات دور و بر باعث شد کامل درکش کنم. انشاالله
و اما فهمیدم برای یک اتفاقی مثل حماسه کرببلا که 1400 سال است هرروز بیرق وفاداری را بالاتر میبرد، باید خون ها ریخته شود.
ما در وهله ایی از تاریخ ایستاده اییم که توفیقش را نه قبلی هایمان داشتند نه بعدی هایمان پس بیاییم قدر بدانیم و برای فرج امام زمانمان دعا کنیم. قلبیی دعا کنیم و از او بخواهیم به دادمان برسد. 🖤
اللهم عجل لولیک الصاحب العصر الزمان ✨ ☘️