eitaa logo
«ما و دوران جدید عالم»|محمدامین حیدری
534 دنبال‌کننده
890 عکس
370 ویدیو
7 فایل
«ما و دوران جدید عالم» تلاشی است برای بازخوانی جامعه، تاریخ و جغرافیای مقاومت؛محل تماشای دگرگونی یک جهان، از نگاه انسانی که با انقلاب برخاسته و در پی فهم و ساختِ دوران تازه‌ای‌ست که با خون و فکر، در جغرافیای مقاومت در حال طلوع است برای شنیدن👈 @alamdar69
مشاهده در ایتا
دانلود
همان مرد مسجد ابوذر... آقای امام جمعه @hojre_name
هدایت شده از m.a.h.345
اجتماع بزرگ نوجوانان نصر✊ 🙋‍♂به میزبانی ۳۱۳ دانش آموز مساجد منطقه باهنر 🔹با حضور حجت الاسلام و المسلمین حامد امامی نژاد از تهران 🔸کربلایی مجتبی مهدی پور 🔹مجری گری برادر انجیلی 🔸گروه سرود پسران زیتون 🔹گروه سرود دختران زینبی 🔻و حضور قاریان و مداحان نوجوان به همراه حضور و دعوت از خانواده های محترم شهدا🥀 جوایز نفیس🎁 برپایی خیمه مقاومت و جمع آوری کمک های مردمی به مردم لبنان ⛺️ و برنامه های متنوع دیگر از جمله خیمه بازی و نقاشی کودکان، فوتبال دستی و... ⏳زمان: شنبه ۱۴ مهر ماه ، ساعت ۱۹ 🏷 آدرس: باهنر ، بلوار معلم ، پارک سه راه نگهبانی 📍مسجد امام حسین(ع) باهنر_کوی ایثار 🌐 @ImamHusein_Mosque
چقدر خبر رفتن شما سخت بود چقدر درد و زجر در این مدت کشیدم، چقدر پیر شدم و در هم شکستم.... صبح پیروزی نزدیک است و چقدر دوباره دیدن شما برایم مسرت بخش خواهد بود @hojre_name
4.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گرم است به هم پشت رقیبان پی قتلم ای عشق دل افروز دل من به تو گرم است 📌 @hojre_name
در این زمانه‌ی بدنامِ ناجوانمردی به نامِ نامی مردان روزگار بایست...! •| سجاد سامانی @hojre_name
روزهای جنگی-۱۳ از کوی دانشگاه تا بیروت ۱۹مهر: در اتاق ایرانی‌ها، نشستیم به قلیان‌کشی که دکتر مهاجرانی سررسید! او هم دست کمی از اینها ندارد! پیرمرد از خیابان‌های لندن پاشده آمده در خرابه‌های بیروت، روایت مقاومت بنویسد! بسته گز از کیف درآورد: «از لندن آوردم! شنیدم چنین جمع ایرانی در اینجا جمع شده‌، آمدم حرف‌هایتان را بشنوم.» هرکسی قصه آمدنش را گفت. سیدداوود خواست ۱۸تیر و دهه۷۰ را بکشد وسط، سیدکمیل درگوشی اشاره کرد: «دکتر الان خودیِ و انقلابی. باید جذب شود!» من دکتر را انداختم به خاطره‌گویی. از نامه معروف آقای‌خامنه‌ای به او در سال۶۹ پرسیدم: «جنگ تمام‌شده بود، بوش‌پدر به ایران پیام مذاکره داده بود. من مقاله‌‌ای با تیتر «مذاکره مستقیم» نوشتم. حرفی از رابطه نزدم. آیت‌الله خامنه‌ای در نمازجمعه نسبت به رابطه با آمریکا واکنش نشان داد. ناگهان موجی از توهین و تکفیر علیه‌ام براه افتاد. میدان‌دار هم مهدی نصیری سردبیر کیهان بود. از بیت رهبری زنگ زدند گفتتد آقا بین دونماز نامه‌ای در حمایت از شما نوشته. آقا بزرگوارانه بخاطر توهین‌های سایرین از من عذرخواهی کردند.» دنیا چرخش‌ها دارد! حالا مهاجرانی در خرابه‌های بیروت فریاد مقاومت سر می‌دهد و نصیری رابطه که هیچ، می‌گوید باید تسلیم شویم! حرف بچه‌ها به زدن و نزدن موشک‌ها رسید، دکتر گفت رهبری در نمازجمعه حرف آخر را زد: «نه تعلل می‌کنیم نه شتاب‌زده.» بحث رسید به جلیلی-قالیباف. دکتر گفت «الان وقت این حرف‌ها نیست. بچسبید به مقاومت.» این جنگ عجیب ما را دور هم جمع کرده... @javadmogoei
یکی از بچه‌های حزب‌الله بعد از ۴ ماه از جبهه جنوب مرخصی گرفته اومده خونه، مادرش جلوی در بهش گفت سید حسن شهید شده تو برای چی اومدی خونه؟ برگرد برو. در این عقیده، شکست معنا ندارد. 🔆 43 ➕️ @yaminpour
‍ 🔻سکانس پایانی قهرمان عبدالحمید بیات: 🔹️آن‌طور که دشمن گفته و تصاویر نشان می‌دهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما این‌گونه بوده: پیرمرد، تنها بود و بی‌کس و البته شجاع و نترس. جوان‌های دشمن محاصره‌اش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد. فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پله‌ها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بی‌رمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک این‌ها را عقب راند. 🔹️شکستگی استخوان‌ها و خون‌ریزی‌، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهره‌اش را با چفیه‌ای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد. 🔹️تک‌تیرانداز دشمن به پیشانی‌اش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خون‌ریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته. در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند. یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعای‌ش به شهادت رسیده است. 🔹️فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونل‌ها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است. 🔹️عجب دکوراسیون عجیبی برای پایان‌بندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا...حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانه‌ای از خوشحالی در آن‌ها نیست؛ چهره‌های‌شان بهت‌زده است. 🔹 شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیم‌ها، گلستان است و خوشا به حال اینان. 🔹️همیشه، خورشید در سپیده‌دم خود، از میان خون برمی‌خیزد. آنان که سرخی شفق را می‌بینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند. @hojre_name