🏴 داغ بیتسلی
#سید_مرتضی_آوینی
داغهای همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم، چرا که ما امت آخرالزمانیم، و خمینی، این ماه بنیهاشم، میراثدار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ. در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر، در زمانه غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمیشد و هیچ منذری نمیآمد خمینی میراثدار همه انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بیتسلی.
ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که«ثقلین» را در وجود خود معنا میکرد، همه «ماتَرَک رسولالله» را، و ما میدانستیم که زمین و زمان میگردند تا انسانهایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیا گذارند. آخر آدمهایی چون او، قطب سنگ آسیاب افلاکند، مصداق حدیث «لو لاک» اند و غایتالغایات وجود... و حق است اگر با رفتن زمین از رفتن باز ماند آسمان نیز، خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریاها طغیان کنند و باران خون از آسمان ببارد و مؤمنین از شدت ماتم دقمرگ شوند، و اگر نبود آن حجت غایب، تو بدان، بیتردید که همان میشد.
ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنه بیمنتهایی که عقل راه به جایی نمیبرد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا #مقصود خمینی«ره» محقق شود، آنسان که بعد از رحلت آخرین فرستاده خدا نیز دور فلک بر جای ماند تا حقیقت وجود او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسانهایی چون او که یک فرد نیستند، یک امتاند و یک تاریخ.
...داغهای همه تاریخ را ما به یکباره دیدهایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که از دنیا رفته است، یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است، یک بار دیگر این فاطمه است و حسن است و حسین است که ما را داغدار کردهاند، یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است.
دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمیرسد، دست خمینی که میرسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این امت بیاموزد، در آینه وجود خود که اسوه مصادیق منتظران بود، و اکنون دیگر دور افلاک را مرادی نیست جز آنکه منتظر مهدی باشد.
امام «ره» به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این #بزرگترین_پیام_او_بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق #مبارزه کنیم. امام «ره» ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود که بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را به مثابه امری کاملآ شخصی بهانه واماندگی خویش میگرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما میدانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته اند.
دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که حکم بر ظاهر اشعار عرفانی میراندند و با چشمی ظاهربین چهره افیونی خویش را در آینه صیافی وجود عرفا میدیدند و حتی این اواخر، دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقل کجاندیش ماتریالیسم دیالکتیک معنا میکردند و حافظ را شرابخواره و زنبازهای از سلک خویش میگرفتند؟
آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه ارباب جور انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرتع را گرو جامی شراب مردافکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوت آن کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن » یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهاد زمانه نبود که دم از خال لب چشم بیمار و می و میخانه بتکده و رند میآلود خرقه پیر خراباتی میزد؟
امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم. با داغ جراحتی سخت بر دل و #باری سنگین بر دوش. امام رفت تا بار تکلیف ما بر گرده عقل و اختیارمان بار شود و همانسان که سنت لا یتغیر خلقت بوده است، چرخه بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که " لنبلونکم حتی نعلم المجاهدین منکم و الصابرین".
اکنون، این ماییم و امانت او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و #تلمیذ_مدرسه اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسولالله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت» انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانهای است بر این بار بشارت که خداوند اراده کرده است تا حزبالله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.
@honareheyat