صبحۍکہدلم،درپۍدیدارتوباشد..
آنصُبح،دلارامترینصبحجهاناست❤️
#امام_زمان
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#ترفندهای_کاربردی
۴تا ترفند فوق خفن خونه داری یاد بگیر😍
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
.
✍طبقه ی دوم راهرو سمت راست اتاق ۱۴...
سلام
شبتون زعفرونی ☺️ ✋
تو تصویر دسته های زیبای زعفرون رو میبینید.. 😍
#اتاق_۱۴ (۷)
.
.
😥روزها میگذشت ولی این دوستی عمیق تر میشد ، رفیقم سر دوستی با عضو جدید خیلی چیزا رو از دست داد ...
رفاقت معمولی با دیگر بچه ها
آرامش
درس و موارد مهم دیگه ...
فکر میکردم رفیقم میتونه عضو جدید رو شبیه به خودش بکنه اما برعکس شده بود ...🥺
.
.
این اوضاع اسف بار تا سال سوم دبیرستانمون ادامه داشت یعنی حدود دو سال تا اینکه متاسفانه عضو جدید سر یه اشتباه از مدرسه اخراج شد ...😟
🌷وقتی که رمان شهدا رومیخوندم یه مطلبی توجهم رو جلب میکرد و اون هم دوستانی بود که مسیر شهدا رو نورانی تر میکردند ، معاشرت با افراد با تقوا که مسیرشونو مشخص تر میکردند
هرچند که در آینده این شهدا بودند که چراغ هدایت کلی انسان شدند..
.
.
🍃و وقتی فکر میکنم باعث میشه به این نکته برسم که " انتخابهای درست کاری میکنه که خدا به انسان کمک کنه و اونو به این واسطه به بالاترین نقطه برسونه "...
🌱محیط تربیتی و انتخاب درست دوست خیلی رو روند و سرنوشتمون میتونه اثر گذار باشه
.
.
⚠️پس سعی کنید کسانی رو همراه صمیمی خود کنید که بتونید تو راه درست و متعالی قدم بردارید ، کسانی باشند که به شما نیرو و قدرت راه رفتن تو مسیر الهی رو بدند، نه کسانی که باعث پسرفت اعتقادی و علمی شما بشند ...
در این بین که دوستی های افراطی به شدت در حال افزایش یافتن بود ، دوست با همجنس مخالف هم خودش رو از قافله ی چالشها عقب نگذاشت و خودش رو به اتاق ۱۴ رسوند ...☺️
خوشحال میشم نظراتتونو با من به اشتراک بذارید😍👇
https://abzarek.ir/service-p/msg/1465570
این هنرا مشتاقانه منتظرن تا شما برید سراغشون و باهاشون کلی کیف کنید و کلی پول دربیارید😍
این فرصت فوق العاده رو ازدست ندید و حتمااااا تو دوره هامون شرکت کنید😉
✨بعد یه سال کاشت ،این روزا میتونی برداشت کنی ، کاش نتیجه ی برداشتهامون زیبا باشند...
در زمینهای زعفران ...🍃
#ســــــــــــــــــــــــــــــلام_زندگی 🤚
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#آشپزباشی
اسپاگتی در چند دقیقه😊
مواد لازم :
ماکارونی ۲۵۰ گرم
پیاز ۱ عدد
فلفل دلمه ۱ عدد
گوجه فرنگی ۱ عدد
آبجوش ۶۵۰ میل
شیر ۲۰۰ میل
نمک و فلفل سیاه
جعفری خرد شده
پاپریکا
رب ۱ ق
❁🍟🥦🍔
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
دوستان داستان اتاق ۱۴ رو میتونید از پیامهای ریپلی شده ببینید 👆
خیلی خوشحال میشم نظرتونو با من به اشتراک بذارید😍🔰
https://abzarek.ir/service-p/msg/1465570
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زخمهایکهنهکوچہدوبارهبازشد
فصلتنهايیمولايمعلی(ع)آغازشد
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه 🖤
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#آشپزباشی
🍲فرنی
آموزش درست کردن ی فرنی لذیذ با مقدار دقیق مواد ☝️🏻😋
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
.
✍طبقه ی دوم راهرو سمت راست اتاق ۱۴...
سلام
🏴 شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها رو خدمت همه ی شما بزرگواران تسلیت عرض میگویم ، لطفا در این شبهای با برکت برامون زیاد دعا بفرمایید🙏
#اتاق_۱۴ (۸)
.
.
🏜مثل هر هفته پنج شنبه شد و باید میرفتیم گاراژ ( جای که همه ی اتوبوسها از روستاها و شهرهای مختلف یه جا بودن و منتظر مسافرها میشدن)تا سوار اتوبوس بشیم
🚌 اتوبوس نیمه قراضه یکی از روستاهای اطراف با یه راننده ی خیلی مشتی ، پیرمردی که خیلی هوای ما دخترا رو داشت و نمیذاشت پسرا عرض اندام بکنند...
.
.
🎰یکی از چیزهایی که خیلی اذیتم میکرد این بود که وقتی به کوچمون نزدیک میشدم باید خیلی بلند از اون ته اتوبوس صدام رو بلند میکردم و میگفتم ببخشید همینجا پیاده میشم
وای حالا از بس گاهی همهمه بود صدام به جلو نمیرسید ، مشتی متوجه نمیشد و راهم رو دورتر میکرد ونگه نمیداشت...باز بقیه بهم کمک میکردن و میگفتن آقا نگه دار میخوان پیاده شن ، وای حالا میخواستی از ته اتوبوس بیای جلو و پیاده بشی کلی آدم به خاطرت پیاده میشدن که چی که من میخوام پیاده بشم راه باز بشه😄🙄😟
.
.
تا اینکه چون پای ثابت این اتوبوس بودم راننده ی مشتی کارم رو آسون کرد و دیگه وقتی به محل پیاده شدنم نزدیک میشدم خودش نگه میداشت 😍😎
☺️خیلی دعاش میکردم ، از قضا اون روز مثل هر هفته ساعت ۶ صبح رفتم سر راه و بعد بدو بدو کیفم و گذاشتم خوابگاه و مثل عقاب خودم رو سر کلاس رسوندم
.
.
😏تو اتوبوس چون من آخرین مسافر بودم وقت نمیشد که با بقیه صحبتی داشته باشم یا کنارشون بشینم
😶همیشه ی خدا هم میفتادم اون صندلی آخره که به پنج تا صندلی دیگه چسبیده بود و به راه پله ها وصل میشد و نزدیک در عقبی ماشین بود
☹️ شاید بیشتر اوقات که راننده یه دستی به ترمز میزد این قلبم از سینه بیرون میپرید که وای الان میخواستم بیفتم رو راه پله ها ...
.