فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴زخمهایکهنهکوچہدوبارهبازشد
فصلتنهايیمولايمعلی(ع)آغازشد
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه 🖤
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#آشپزباشی
🍲فرنی
آموزش درست کردن ی فرنی لذیذ با مقدار دقیق مواد ☝️🏻😋
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
.
✍طبقه ی دوم راهرو سمت راست اتاق ۱۴...
سلام
🏴 شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها رو خدمت همه ی شما بزرگواران تسلیت عرض میگویم ، لطفا در این شبهای با برکت برامون زیاد دعا بفرمایید🙏
#اتاق_۱۴ (۸)
.
.
🏜مثل هر هفته پنج شنبه شد و باید میرفتیم گاراژ ( جای که همه ی اتوبوسها از روستاها و شهرهای مختلف یه جا بودن و منتظر مسافرها میشدن)تا سوار اتوبوس بشیم
🚌 اتوبوس نیمه قراضه یکی از روستاهای اطراف با یه راننده ی خیلی مشتی ، پیرمردی که خیلی هوای ما دخترا رو داشت و نمیذاشت پسرا عرض اندام بکنند...
.
.
🎰یکی از چیزهایی که خیلی اذیتم میکرد این بود که وقتی به کوچمون نزدیک میشدم باید خیلی بلند از اون ته اتوبوس صدام رو بلند میکردم و میگفتم ببخشید همینجا پیاده میشم
وای حالا از بس گاهی همهمه بود صدام به جلو نمیرسید ، مشتی متوجه نمیشد و راهم رو دورتر میکرد ونگه نمیداشت...باز بقیه بهم کمک میکردن و میگفتن آقا نگه دار میخوان پیاده شن ، وای حالا میخواستی از ته اتوبوس بیای جلو و پیاده بشی کلی آدم به خاطرت پیاده میشدن که چی که من میخوام پیاده بشم راه باز بشه😄🙄😟
.
.
تا اینکه چون پای ثابت این اتوبوس بودم راننده ی مشتی کارم رو آسون کرد و دیگه وقتی به محل پیاده شدنم نزدیک میشدم خودش نگه میداشت 😍😎
☺️خیلی دعاش میکردم ، از قضا اون روز مثل هر هفته ساعت ۶ صبح رفتم سر راه و بعد بدو بدو کیفم و گذاشتم خوابگاه و مثل عقاب خودم رو سر کلاس رسوندم
.
.
😏تو اتوبوس چون من آخرین مسافر بودم وقت نمیشد که با بقیه صحبتی داشته باشم یا کنارشون بشینم
😶همیشه ی خدا هم میفتادم اون صندلی آخره که به پنج تا صندلی دیگه چسبیده بود و به راه پله ها وصل میشد و نزدیک در عقبی ماشین بود
☹️ شاید بیشتر اوقات که راننده یه دستی به ترمز میزد این قلبم از سینه بیرون میپرید که وای الان میخواستم بیفتم رو راه پله ها ...
.
.
😐برای همین راه ارتباطی با بقیه نداشتم ، که خبرهای دست اول بهم برسه ، و طبق معمول تو مدرسه متوجه اتفاقات دور و برم میشدم
⚡️که اون روز صبح دستی رو شونم سنگینی کرد و با صداش تمرکزم رو از رو درسم گرفت ،نگاهی بهش انداختم دیدم یکی از همکلاسیامه ، گفت شنیدی ؟
🔥گفتم چیو ! یه بادی به غبغ انداخت تا خبر داغشو بشنوم ...🤨
ادامه دارد....
خوشحال میشم نظرتون رو با من به اشتراک بذاری😍👇
https://abzarek.ir/service-p/msg/1465570
.
وسط فیلم دیدنی یوسف میخواستم متنامو بنویسم خیلی سخت بود😄
اما خودمونیم هااا دمش گرم ، روح آقای سلحشور شاد عجب فیلمی رو ساخته که هرچی پخش میشه مثل بار اول میخکوب پاش میشینی ، هر چی از اون طرف جومونگ پخش میشه و ملت رومیخ کوب میکنه تولیدای داخلی با کیفتمون هم کم نمیاره 😉
تازه ما هم همین اثر رو داخل کشورای دیگه میبینیم که در حال تکرار پخش این سریال هستن😍
گاهی اوقات با ایجاد یه خلاقیت میشه به زیبایی هر چه تمام از یه هنری که آموزش دیدی استفاده کنی🤩
شرکت در این دوره ی کاربردی رو از دست نده و حتماااا این دوره رو خریداری کن 😍
اطلاعات دوره ی نقاشی روی پارچه👇
https://eitaa.com/honarkade_shamim_baran/10632
ادمین ثبت نام 👇
@A_shahmohammadi
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
هنگام دفن تو علی با خویش میگفت
رفتی ولی پایان نمییابد شروعت...
#فاطمیه🖤
#ایام_فاطمیه 🖤
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنرمندانه_خاص
#ترفندهای_کاربردی
#شیکپوشی
بند هودی اینطور ببند❗️😍👌
___________
☔️هنرکده شمیم باران
https://eitaa.com/joinchat/1805451316Cd14018aac3
.
✍طبقه ی دوم راهرو سمت راست اتاق ۱۴...
سلام ،شبتون نورانی و سرشار از آرامش و یاد خدا🍃🌷
#اتاق_۱۴ (۹)
.
.
🔥منتظر بودم که خبر داغشو بشنوم ، توی خوابگاه خیلی خبر و شایعه بود و خب بچه ها به شایعه ها پر و بال میدادند ...
😶🌫گفت شنیدی امروز که می آمدیم خوابگاه رو دست پسره اسم فلانی حک شده بوده...
😵💫اون موقع ها ته خلاقیت پسری که میخواست درخواست دوستی بده به دختر مورد علاقش این بود که اسمشو رو دستش مینوشت ...
.
.
😮💨البته ته این چالش خطرناک بین بچه های خوابگاه عموما به همین جا بسنده میشد و شروعی برای طرفین نمیداشت
🤗چون افرادی که درگیر همچنین رابطه ای میشدن بسیاااار انگشت شمار بودن
یعنی بسیاااار سخیف بود که دختری درگیر همچنین مسئله ای بشه 🤭🤐
.
.
🥴خلاصه دست آخر بهش گفتم تموم شد ؟ !!گفت باور نمیکنی حرفامو!! ، بریم از فلانی بپرسیم که چه خبره...
😑یه نگاهی بهش انداختم و سرم رو بردم رو کتابم ، دوباره بهم گفت! نمیای بریم ببینیم چه خبره ...
🙄گفتم نه برام مهم نیست ، چون میدونم فلانی اهل این رابطه ها نیست حالا اگه پسره این کار رو کرده و خواسته به قول امروزیا به دختره نخ بده میدونم این رفیقمون اهل این مسخره بازیا نیست و مطمئنم این اتفاق از طرفش هرگز نمی افته چون کاملا میشناسمش ..
.
.
😈حالا اینکه اون پسره خواسته با آبروی دوستمون بازی کنه و هویتشو لکه دار کنه دست خودرفیقم بود که چطوری باهاش برخورد بکنه ...
😏وقتی دید از من چیزی در نمیاد راهش و کشید و رفت ، کلاس درس که تموم شد رفتم خوابگاه ، وقتی رو تختم نشستم دیدم بحثش تو خوابگاه داغه و بچه ها دارند راجع بهش صحبت میکنند که خودش از راه رسید...
.
.
☺️وقتی اومد بچه ها راجع به دغدغه ها و نگرانی هایی که در این مورد داشتند رو باهاش درمیون گذاشتند
😉گاهی بچه های اتاق ۱۴ یه خصلتای خوبی رو از خودشون نشون میدادند و اون هم این بود خیلی زود شایعه ها رو قبول نمیکردند به همدیگه تا جایی که میشد اعتماد میکردیم
✅ و اگه دوستمون با همچنین موضوع نگران کننده ای روبرو میشد با هم برای حل و فصل کردنش صحبت میکردیم
وقتی اتفاقی مثل این موضوع رخ میداد با هم راجع بهش صحبت میکردیم و به هم راهکار میدادیم مگه اینکه مثل قضیه اون عضو جدید موضوع برای بعضیا جدی نباشه و قرار بر سکوت بکنیم ...❌
.