eitaa logo
حوری
184 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
زن، خانواده، محیط زیست ارتباط با ادمین: @mazinani332
مشاهده در ایتا
دانلود
آینده دین و مرجعیت دینی در ایران سی‌وچند سال پیش سیاه‌مشقی با عنوان سرآغاز نواندیشی معاصر با قلم بنده چاپ شد و در آن کتاب از متفکران بزرگ جهان اسلام از جمله علی عبدالرازق مصری بحث کردم و به تفصیل، دیدگاه‌های ایشان را توضیح دادم که تفکیک دین و دولت را مطرح کردند؛ معتقد است که حتی رسول‌الله به اقتضای شرایط حکومت ایجاد کرد. عبدالرازق در این مبحث توضیح می‌دهد که تفکیک دین و دولت، هم به نفع دموکراسی است و هم پاسخگویی دولت را بیشتر و کنترل دولت را راحت‌تر می‌کند و بعلاوه منجر به حفظ اصالت دین می‌شود و نفوذ معنوی و اجتماعی دین را افزایش داده و می‌تواند موثر شود. در سی سال گذشته از نظر من این نظریه عبدالرازق در ایران نیز آزموده شد و پیمایش‌ها نشان داد که دین در ایران همچنان بخشی از فرهنگ و بخشی از جامعه است و در دل‌ها وجود دارد اما از آنجایی که تداعی سیاسی دارد (سیاست به معنای دولت) در نتیجه در ذهن و جان برخی از طیف‌های اجتماعی نفوذ خود را از دست داده و محل مناقشه شده است. بیست‌وچند سال پیش بحثی در انجمن جامعه‌شناسی داشتم و در آنجا توضیح دادم که تفکیک دین و دولت به معنای خصوصی‌سازی اسلام و دین نیست بلکه آن دین اجتماعی با تفکیک دین و دولت خوب می‌تواند کار کند؛ دینی که با نهادهای اجتماعی، علمای دین، فرهنگ‌ها و حوزه‌ها معرفی شود، بهتر می‌شود از آن مراقبت کرد و غایات آن دنبال شود. دین اهداف اجتماعی دارد که از طریق مسلمانان و علمای دینی می‌تواند دنبال شود. از نظر من آراء متأخر آیت‌الله منتظری نیز به همین سمت سوق پیدا کرد و این بسیار مهم است. ادراک‌های آیت‌الله منتظری کار کرد و شواهد و مظاهر را دید و تجربه‌ها را دید و یادگرفت. او به حقایق گشوده بود و تأمل کرد و حتی در دیدگاه‌های خود تأمل کرد و سیر الی‌الله خود را از دست نداد. او در پی حقیقت دویدن را از دست نداد و توانست از حقایق، آزادگی و عدالت دفاع کند.       ... در این جامعه دین، دینِ قبلی نیست و منابع و تعدد دیدگاه‌ها، اجتهادها، نواندیشی‌ها و گرایش‌های مختلف به وجود می‌آید و در کنار آن انواع دیگری از دین از جمله دین عامه‌پسند به وجود می‌آید. یکی از چیزهایی که در ایران در حال رشد است پدیده دین به مثابه تجربه شخصی است. اینکه فرد تجربه زیسته دینی در تجربه فردی خود داشته باشد و این مسائل در ایران در حال رشد است. البته فقه هم می‌تواند در این گرایش‌ها قرار گیرد و کمک کند. دین خصوصی در ایران در حال رشد است، به این معنی که دین بتواند به زندگی خصوصی فرد کمک کند. در واقع دین در ایران هست اما قالب‌های مختلفی دارد و تنوع‌های مختلفی پیدا کرده است. در نهایت این یکپارچه فکر کردن همه براساس دیدگاه یک نفر با توجه به مقتضیات فرهنگی ایران اجازه بروز پیدا نمی‌کند. اما متاسفانه بعد از انقلاب با توجه به دولتی شدن و عمومی شدن دین و همچنین انحصاری شدن و هژمون پیدا کردن دین بر علم و اخلاق و فرهنگ و جامعه مدنی و تفکر در نتیجه میراث معنوی در حال تخریب است. در ایران وضعیتی به وجود آورده‌ایم که خداوند در حال کسوف است و خداوند با آیاتش در جامعه تجلی پیدا نمی‌کند و صدای دین به برخی از وجدان‌ها سخت می‌رسد. تحقیقات من نشان می‌دهد که اینگونه نیست که دین در ایران رفته باشد، بلکه دین در ایران همچنان وجود دارد و در ذهن و تاریخ و فرهنگ ایرانی ثبت است اما در حال کسوف و خسوف است و ما حجاب [مانع] شدیم و شرایطی ایجاد کردیم که صدای دین به وجدان‌ها نمی‌رسد و ما باید تلاش‌هایی کنیم که حجاب‌ها [موانع] برطرف شود و همینطور به نام دین نهادهای غلط و مشکلاتی که ایجاد کردیم برطرف شود. ما چهار سناریو پیش روی دین سیاسی داریم. اگر عاملان دین خوب عمل کنند و ساختار آمادگی تحول داشته باشد، در آینده شاهد دین سفید خواهیم شد؛ دینی که مدنی و فرهنگی است و در بهبود جامعه و سعادت عمومی مشارکت می‌کند و گفت‌وگوهای آزادمنشانه خواهد داشت. اما اگر عاملان دینی خوب عمل کنند ولی ساختارهای رسمی حکومتی تحول پیدا نکند، با دین سبز مواجه خواهیم شد؛ دینی که اصلاح‌طلب و تحول‌خواه است و با وجود تحول پیدا نکردن ساختار حاکمیت همچنان به عدالت و اصلاح دعوت می‌کند و از حقوق مردم به نام دین دفاع می‌کند. اگر ساختارها بهبود پیدا کند اما عاملان دینی نتوانند کار کنند، در ایران آینده‌ای خواهیم داشت که دچار دوگانه دین و سکولاریسم خواهد شد و شاهد دین سرخی خواهیم شد که خشونتگرا است. اما اگر نه عاملان دینی خوب کار کنند و نه ساختار بهبود پیدا کند، در آینده با یک دین سیاه روبه‌رو خواهیم شد که از یک سو دین دولتی است و دین‌زدایی و دین‌گریزی رقم خواهد زد و تداعی‌کننده خشونت و ستم است و امیدوارم چنین نشود چراکه به مثابه تاراج ارزش‌ها و هویت و فرهنگ ما خواهد بود. ✍مسعود فراستخواه جامعه‌شناس متن کامل  https://telegra.ph/Farasatkhah-12-21 @hooree🌹
حیات‌مذهبی نسل‌زد 🔻چنانچه که پیش از این درباره تاثیر ژرف "فردشدگی" بر رویکرد اعتراضی نسل‌زد سخن گفتیم که بدان ماهیتی "عمیقا‌"مدنی و "شدیدا" غیرسیاسی می‌بخشید, درباره مذهب نیز نمی‌توان از تاثیر عمیق مقوله "فرد شدگی" چشم پوشید. 🔻 گویی "فردشدگی" زیست‌جهان جماعتی از انسان هاست که مفروض گرفتن ان به عنوان یک امر بدیهی و استعلایی جهت فهم نسل‌زد اجتناب ناپذیر است. لذا "فردشدگی" امرمذهبی در نزد نسل‌زد به تضعیف "مراجع فرافردی مذهبی" نسبت به روال سابق می‌انجامد. مصادیق این مراجع می‌تواند بسته به جغرافیای‌مذهبی از "دالای لاما","پاپ فرانسیس","مراجع تقلید شیعه" و "شیخ الازهر" متغیر باشد. با وجود تفاوت در مصادیق مراجع‌ فرافردی, نسل‌زد در اقصی نقاط این جغرافیاهای مذهبی رویکرد مشابهی نسبت به امرمذهبی اتخاذ کرده است که ان هم ناشی از خصلت‌جهانی فناوری‌های ارتباطی است که عمیقا هویت نسل‌زد از بدو تولد تاکنون با ان عجین بوده است. 🔻افزون بر تضعیف مراجع فرافردی, نسل زد قائل به برداشت شخصی از امرمذهبی و خودساخته بودن انگاره ان است. لذا برخلاف انچه که تصور می‌شود, نسل زد مطلقا مذهب‌گریز یا مذهب‌ستیز یا به مفهوم کلان‌تر معنویت‌ستیز یا معنویت‌گریز نیست. بلکه اتخاذ رویکردی شخصی و فردی برای مواجه با مذهب پیامد گریز ناپذیری دارد که ان ایجاد سلایق‌متفاوت و طیفی از مواجهات‌مختلف با امر دینی است. برای نسل‌زد مذهب گزینه‌ای اولویت‌دار و فراسوی سایر گزینه‌ها جهت پاسخ به معنویت نیست; بلکه گزینه‌ای در کنار سایر گزینه‌ها و هم‌رده با انهاست. 🔻از جهتی نسل‌زد(حداقل در ایران)  تقیدی برای خویش جهت کاربست نمادها,مضامین و چهره‌های دینی جهت بیان مطالبات‌ و صورت‌بندی اعتراضات خود نمی‌بیند. در جنبش‌هایی که نسل‌زد در انها حضور پر رنگی داشته(سال ٩٦ و ١٤٠١) , این نسل‌زد موضعی سکولار یا غیرمذهبی با دیانت اتخاذ کرده و گهگاهی به سبب تعارض مستقیم با جوانب مطلقا مذهبی حاکمیت‌دینی(مانند اعتراض به حجاب‌اجباری در سال ١٤٠١), کنشی ستیزه‌جویانه در مواجه با مراجع فرافردی یعنی روحانیت‌شیعه از خود نشان داده  که مصداق بارز ان حرکتی موسوم به "عمامه پرانی" بوده است. حتی اگر این ستیز را به تعداد انگشت شماری از افراد نسبت دهیم, فقدان سمپاتی نسل زد با روحانیت‌شیعه و بی‌تفاوتی به ان قابل تأمل است. 🔻لذا مواجه نسل‌زد با امرمذهبی به جای انکه به شکل یک خطی‌راست باشد, به شکل طیفی بوده که یک سر ان ضدیت محض با تقدیس‌ روحانیت یا حتی ضدیت با ان و استانه دیگر این طیف فردشدگی امر‌مذهبی و همسان پنداشتن رای مراجع‌ فرافردی(روحانیت) با رای شخصی بوده است که بدان نه به عنوان یک مرجع‌قدرت مشروع جهت تسخیر قدرت‌سیاسی که به چشم یک مرجع تخصصی_علمی می‌نگرد. ✍️محمدامین سلیمانی @sokhanranihaa @hooree 🌹
من در سازمان بهداشت جهانی برای همه صحبت می‌کنم، اما (در کشورم) با من مشورت نمی‌کنید؟! کمی هم آرای مخالف را گوش کنید، با ۵۰۰ انجمن‌ والدین کودکان عقب‌مانده صحبت کردید؟ طرحی به نام جوان‌سازی و صیانت از جمعیت کشور پیشنهاد کرده‌اند. به عنوان یک شهروند وقتی به این طرح نگاه می‌کنم، ایرادهای زیادی دارد. مرتب عنوان می‌کنند که برای فرزند اول این رقم را پرداخت می‌کنیم و برای فرزند دوم هم رقم دیگر؛ بحث فرزندآوری به (رقم پرداختی و) میلیون نیست. فرزند که به دنیا می‌آید فقط بحث خرج (و هزینه‌ها) نیست. آینده‌ای که پدر برای فرزند خود تصور می‌کند، (این موضوع) اهمیت دارد و باید به آن فکر کرد. چرا ترکیه که در نشیب و فراز سیاسی است، باید تبدیل به مرجعی شود که مردم کشورمان بروند در آنجا سرمایه‌گذاری کنند و خانه بخرند؟! (وقتی از رفتن جوانان صحبت می‌کنیم) بحث فرار مغزها نیست، بحث فرار ژن‌ها است. من اگر الان در این سن از مملکت بروم اتفاقی نمی‌افتد، اما وقتی یک جوان از کشور می‌رود با یک خارجی ازدواج می‌کند و بچه او آمریکایی می‌شود، ژن ایرانی را برده است. این افرادی که می‌روند، هوشمندترین افراد کشور هستند. آنها هم این افراد را غربال می‌کنند و بهترین ژن‌های ما را می‌گیرند. چرا باید کاری کنیم که این جوانان از مملکت بروند؟! آیت‌الله صافی گلپایگانی فرمودند که با دیگران باید مماشات کرد و با همه باید زندگی کرد. اگر می‌بینید عده‌ای الان با ایران مخالفت می‌کنند، فرقی هم نمی‌کند، در همان کشورهایی که بیشترین خدمت را کردیم، الان محبوبیت نداریم! چکار داریم می‌کنیم؟ کمی هم آرای مخالف را گوش کنیم. من مخالف ازدیاد جمعیت نیستم، ولی اینها راهش نیست. این کار به شکل خیلی خوبی حدود ۴۵ سال قبل شروع شد و عده‌ای به محضر امام خمینی (ره) رفتند و من هم در آن جمع بودم و تالاسمی اولین موردی بود که توانستیم اجازه سقط را دریافت کنیم. بعد این کار در دست یک نهاد بسیار کارآمد به نام پزشکی قانونی قرار گرفت؛ یعنی در این ۴۵ سال کار غلطی انجام می‌شد؟! این تعداد بچه عقب‌مانده ذهنی، از کار افتاده، نابینا، ناشنوا، می‌توانیم جلوی همه این موارد را بگیریم. کسانی که این طرح را مطرح کردند، آیا با حدود ۵۰۰ انجمن‌های والدین کودکان عقب‌مانده صحبت کردند؟! آیا با پزشکی قانونی صحبت کردند؟! آیا با امثال بنده صحبت کردند؟! چطور من در سازمان بهداشت جهانی برای همه صحبت می‌کنم، اما (در کشورم) با من مشورت نمی‌کنید تا عیب‌های آن را به شما بگویم؟! با افراد متخصص در این زمینه صحبت نکردند. اجازه هم نمیدهند که غربالگری ترویج شود! شرایط را هم برای سقط (قانونی) اینقدر سخت می‌کنند که زمان از دست برود،‌ (در نتیجه) بچه عقب‌مانده زیاد می‌شود و باید از کیسه من و شما برای آنها خرج شود. مسیر درست این است که اولاً همین کار (بحث غربالگری) بماند. در عین حال، شرایطی فراهم شود که جوانان نخبه از کشور نروند. درحال حرکت به سمت یک جمعیت پیر هستیم، درست مثل کشورهای اروپایی یا ژاپن. اینطور نیست که بگویم شرایط آلمان، آمریکا، ژاپن خیلی خوب است و شرایط ایران بد است. آنها هم اشتباهاتی می‌کنند؛ ولی من مسئول آنها که نیستم، من مسئول کشورم و خانواده خودم (مردم وطنم) هستم. 🔹 پرفسور داریوش فرهود٭ پدر علم ژنتیک ایران، ایسنا @hooree🌹
داستان فیلترینگ به کجا خواهد رسید؟ راستش من نمی‌توانم پدیده‌ها و رخدادها را غیراستراتژیک ببینم؛ انگار این نگاه برایم عادت شده است و با آن خو گرفته‌ام! به یاد دارم هنگامی که در میانه‌های دهۀ هفتاد ویدئو خریدم، همسرم برآشفت. مخصوصاً که رئیس‌جمهور وقت، سیدمحمد خاتمی، علیه آن موضع گرفته بود؛ اما به لطایف‌الحیل از این مرحله گذشتم و چند سال بعد ماهواره را روی پشت‌بام نصب کردم. غوغایی برپا شد، ولی به‌رغم تمام چالش‌های درون و بیرون خانه، درنهایت موفق شدم و سرانجامش نکو بود. این تغییر و دسترسی به منابع جهانی، باعث شد در کلاس‌ها به‌روزتر باشم و دانشجویان نتوانند به پای من برسند. حتی بسیاری از آنان از تحلیل‌ها و اطلاعات گسترده‌ای که ارائه می‌دادم، شگفت‌زده می‌شدند. تنها دلیلش این بود که من ماهواره داشتم و با جهان در ارتباط بودم، درحالی‌که آنان در زندان صداوسیما گرفتار بودند. در زمینه موبایل و اینترنت هم پیشتازی‌ام حفظ شد، البته این بار چهار فرزندم گوی سبقت را از من ربودند. همین دسترسی و اشراف به تکنولوژی جهانی به آنان کمک کرد که حدیث «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّین (دانش بجویید هرچند در چین باشد)» را سولوحۀ خود قرار دهند و هرکدام در یکی از نقاط دنیا تحصیل کنند و دانش‌آموختۀ دانشگاه‌های معتبر در رنکینگ جهانی شوند. این پیشرفت‌ها بدون هزینۀ گزاف ممکن شد، چراکه توان مالی‌اش را نداشتیم. می‌خواهم کوتاه بگویم: با دسترسی و اشراف بر جهان از طریق اینترنت، می‌توان ره صدساله را یک‌ساله پیمود. این خوان پهناور و سفرۀ شگفت و غیرقابل‌محاسبۀ جهانی که اینترنت نام دارد، همه چیز در خود دارد؛ از خوراک‌های سمی و کشنده تا مواد مینوی! اما در این میان، سال‌هاست در این دیار، تنی چند که روزگار و سیاست و قدرت به آنان اختیار تصمیم‌گیری برای میلیون‌ها شهروند را داده است، در تلاش‌اند بر دسترسی آزادانه به این سفرۀ گسترده فیلتر بگذارند و به خیال خود سدی در برابر مشاهدۀ مردم شوند. به‌ظاهر آن‌ها در هراس‌اند که چشم و گوش مردم باز شود و یا راهشان به جهنم‌ باز! می‌گویند دغدغۀ روانه‌شدن مردم به دوزخ را دارند؛ دغدغه‌ای که از اساس بی‌سرانجام است، چراکه حتی اغلب بستگان و نزدیکان این تصمیم‌گیران هم سرانجام راهی برای دورزدن فیلترها می‌یابند. به باور من، مردم دیگر برای رفع کامل یا محدود یا مرحله‌ای فیلترینگ، چشم‌انتظار رفع این ستم آشکار توسط این عقب‌ماندگان تاریخ ایران نخواهند ماند؛ زیرا به‌زودی‌، ندای هاتف غیبی و اینترنت آزاد از طریق فناوری‌های جدید مانند استارلینک در این بازار هم فراگیر خواهد شد. گفته شده است که تا امروز بیش از ۲۲ هزار خانوار در ایران از این طریق به اینترنت آزاد دسترسی پیدا کرده‌اند و باورمندم که تا ۴ دی‌ماه سال ۱۴۰۴، حداقل ۳۰ تا ۳۵ درصد خانواده‌ها به شبکۀ جهانی اینترنت ماهواره‌ای خواهند پیوست. البته دولت با توسل به قوانین سعی خواهد کرد مانع شود، اما این تلاش‌ها کمترین تأثیری بر روند نصب بشقاب‌های استارلینک  نخواهد داشت. برآوردم این است که از اسفند امسال این مساله بین‌ ملت-حکومت موجب کشمکی رقیق خواهد شد. به گمانم حتی در فضای سیاسی کنونی، فراگیرشدن اینترنت ماهواره‌ای برای مردم کم‌هزینه‌تر به نظر می آید. به قول بهبهانی‌ها: منتِ باغبو نکَش؛ یَه پیل هُدِه، گُندی بکَش. ✍یدالله کریمی پور @hooree🌹
کنش‌گریِ زنان و درس‌هایی از جنبش ژینا مروری بر جنبش زنان در ایران از اوایل دهه ۱۳۷۰ تا کنون تحرک زنان ابتدا در قالب «محافل زنانه» در چهارچوب‌های غیررسمی که نوعی پرسش‌گری از وضعیت‌شان محسوب می‌شد آغاز شد و آرام آرام به حوزه‌های دیگری از کنش‌گری مثلاً در حوزه حقوق کودک و محیط زیست ـ که ارتباط غیرمستقیمی با مسئله زنان داشت ـ تداوم یافت. چرا که در آن زمان «مسئله زن» از زاویه نگاه رسمی هنوز تابو و غیرمجاز محسوب می‌شد، آن هم با تظاهرات گسترده زنان علیه اجباری شدنِ حجاب در ۸ مارس در همان سال اول انقلاب که نشان‌دهنده پتانسیلِ مخالفت و ایستادگی بخشی از زنان در مقابل نظم سیاسیِ تازه استقراریافته بود. به این ترتیب این بخش از زنان تلاش کردند «مسئله زن» را آرام آرام به مسئله‌ای اجتماعی تبدیل کنند. از سوی دیگر بخشی از زنان با گرایش‌های دینی هم که در دوران جنگ و در چهارچوب‌های رسمی فعال شده بودند، دیدن و کاویدن تبعیض‌ها علیه خود را آغاز کردند و از آن جایی که راه به نهادهای دولتی داشتند تلاش کردند درون همان چهارچوب به کنش‌گری بپردازند. به این ترتیب زنان در این دو سوی طیف بدون ارتباط با یکدیگر، مسئله زنان و تغییر وضعیت آنان را به‌تدریج در جامعه می‌گستراندند. این فضای زیرپوستیِ کنش‌گری و تغییرخواهیِ زنان در دو فضا و دو گفتمان متفاوت، به رشد و بالندگی خود ادامه می‌داد تا به انتخابات سال ۱۳۷۶ می‌رسیم که «اصلاحات» به افقی برای تغییر در جامعه تبدیل و اسم رمز این تغییرخواهی هم «جامعه مدنی» می‌شود. با شکل‌گیری جامعه مدنی به عنوان فضای مشترک کنش‌گری و به منظور هم‌افزایی بیش‌تر، کنش‌گرانِ دو سوی طیف به تدریج به‌نوعی به یکدیگر پیوند خوردند. در نتیجه ما با رشد انفجاری نهادها و تشکل‌های مدنی زنان با نام و موضوع زنان روبه‌رو شدیم که از دل این نهادسازی‌ها به‌تدریج حرکت‌های سازماندهی‌شده در جنبش زنان توانست شکل بگیرد. نقطه اوج این حرکت‌های «سازماندهی‌شده»ی جمعی، کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز بود. این کمپین در واقع بلوغ تشکیلاتی جنبش زنان و عصاره تلاش کل جامعه مدنی زنان تلقی می‌شد. اما متأسفانه این «افق تغییر» به تدریج از نیمه دهه ۸۰ مسدود شد. در این میان جامعه مدنی و جنبش‌های مختلف اجتماعی از جمله جنبش زنان، دانشجویان، معلمان، روزنامه‌نگاران و… از پای ننشستند و در همبستگی با یکدیگر در سال ۱۳۸۸ جنبش سبز را شکل دادند تا در برابر این انسداد سیاسی مقاومت کنند. ولی در نهایت جنبش سبز که حاصل حدود دو دهه تلاش جامعه مدنی بود سرکوب شد و نتوانست به هدف‌اش برسد. در نتیجه، آن روزنه‌ی گشوده‌شده برای تغییر نیز از افق سیاسی جامعه پَرکشید و به‌تدریج اکثر نهادهای جامعه مدنی هم به تعطیلی سوق داده شدند؛ کنش‌گران‌اش یا به زندان افتادند یا اکثراً مهاجرت کردند و بخش باقی‌مانده‌ نیز چند سالی افتان‌وخیزان تا اواسط دهه ۹۰ با همان گفتمان و استراتژی‌هایی که دیگر کارایی نداشت ادامه دادند. ولی چون در نهایت، افقِ تغییر بسته شده بود، دیگر آن گفتمان و استراتژی‌ها در عمل، کارآمدی نداشت و ناتوان از بسیج نیرو شده بود. اگر بخواهیم تفاوت میان کنش‌گری در گذشته و امروز را بررسی کنیم می‌توان گفت کنش‌گری در دهه ۷۰ و ۸۰ در جامعه مدنی، عمدتاً کنش‌گریِ جمعی، نهادمند و باواسطه بود، و زمان کافی برای آموزش و انتقال تجربه در میان کنشگران‌اش وجود داشت؛ از جمله می‌آموختند که چه‌طور برای دست‌یابی به خواسته‌های خود، استراتژی تعیین کنند، اعتمادسازی و همکاری کنند، مخاطرات را کاهش دهند و… به همین دلیل این کنش‌گری پایدارتر بود، اما طبعاً زمان‌بر و ورود به آن دشوارتر، و امکان خلاقیت‌های فردی نیز دایره‌ی محدودی داشت.   ولی امروز ما شاهد کنش‌گری فردمحور، بی‌واسطه و غیرنهادمند هستیم که نه مبتنی بر اشتراک و اجماع‌سازی بلکه مبتنی بر «تفاوت و تکثر» است. چراکه امروز در بستر تحولات داخلی و جهانی «تکثر» و «تفاوت» یکی از ارکان مهم جامعه بشری تلقی می‌شود.   ضمن این‌که در جهانِ جهانی‌شده‌ی امروز، تکثر و تفاوت، از ارکان مهم ساختار متحول جهان کنونی محسوب می‌شود. به‌ویژه که تکنولوژی‌های نوین ارتباطی (شبکه‌های اجتماعی) هم به این روند کمک می‌کنند و همه این‌ها نحوه‌ی زیست نسل جدید و البته مجموعه‌ی زیست اجتماعی‌مان را تحت تأثیر قرار داده است. به همین سبب این گونه‌ی تازه از کنش‌گری برخلاف گذشته، نه تنها مبتنی بر تفاوت و تکثر است بلکه در آن، استراتژیِ مطالبه‌محوری، جای‌اش را به استراتژی «نافرمانی مدنی» داده است. ✍نوشین احمدی خراسانی متن کامل @hooree🌹
🖊 چگونه بی‌آنکه باورهای دیگر را محترم بشماریم با آنها مدارا کنیم؟ یا باید به عقایدی که با آن‌ها مخالف هستیم احترام بگذاریم و یا آن‌ها را تحمل کنیم؟ درباره هر عقیده‌ای بحث‌های گوناگون وجود دارد، اما در زمینه همه مباحث این سوال مطرح می‌شود که ما چگونه باید مفاهیم “مدارا” و “احترام” را درک کنیم، مفاهیمی که در همه گفتگوهای مربوط به آزادی بیان و جنگ‌ها و درگیری‌های فرهنگی طرح می‌شوند. مدارا یا تحمل مفهومی است که سابقه طولانی و معانی متعدد لغزنده‌ای دارد. از بحث‌های شکل‌گرفته در قرن هفدهم درباره آزادی مذهبی تا گفتگوهای اخیر درباره مهاجرت و مهاجران، معنای اصلی مدارا، تمایل به پذیرش باورها و اعمالی است که شاید با آن مخالف باشیم، اما می‌دانیم که برای دیگران اهمیت دارد. این باورها ممکن است شامل اعمال مذهبی گروهی اقلیت یا اعتقاد به باورها و آیین‌های خلاف اجماع جمعی باشد. اما امروزه بسیاری مدارا را نه تمایل به پذیرش همه دیدگاه‌ها فارغ از توهین آمیز بودن یا نبودن، بلکه به معنای مهار و جلوگیری از نشر باورهایی می‌دانند که ممکن است برای گروه دیگری توهین آمیز باشد و موجب بروز خشونت شود. چنین معنایی از مدارا در دیدگاه کسانی می‌توان دید که مثلا موافق جلوگیری از چاپ کارکاتور پیامبر اسلام در مجله شارلی ابدو یا موافق تعلیق توییتری سلیل تریپاتی، روزنامه‌نگار هندی هستند که ملی‌گرایی هندو را در شعری به چالش کشیده‌است. در این چهارچوب، مدارا مفهومی است برای دفاع و حمایت از کسانی که به باورهای آنها توهین می‌شود و مجوزی است برای منع انتشار ایده افرادی که نوعی از بی‌احترامی به عقاید دیگران را شامل می‌شود. مفهوم “احترام” پیچیده‌تر و چندوجهی تر از مفهوم “مدارا” است. احترام در اصل با احساسی از برتری بخشی به دیگری همراه است. این مفهوم همچنین با درجه‌ای از ارزش‌گذاری همراه است، یعنی افراد به کسی یا عملی احترام می‌گذارند که برای آن ارزش قائلند. معنای دیگر احترام که در جوامع مدرن و برابری‌طلب مورد استفاده قرار گرفته‌است، از این قرار است: همه افراد را انسان در نظر گرفتن و اذعان به اینکه همه انسان‌ها در جامعه اخلاقی جایگاهی برابر دارند. در چنین دیدگاهی، احترام و مدرا مفاهیمی مکمل یکدیگرهستند. مدارا به معنی تحمل همه ایده‌ها و نه لزوما احترام به آنها است. در حالی‌که احترام به معنی ارزش قائل‌شدن برای افراد در جایگاه برابر و فارغ از دین، فرهنگ، نژاد و جنسیت آنها است، اما نه لزوما ارزش قائل شدن برای دیدگاه‌ها و اعمال آنان. چنین تعریفی از احترام همچون تعریف مدارا در طول زمان تغییر پیدا کرده‌است و اکنون بسیاری معتقدند که نه فقط به افراد بلکه به باورهای آنها احترام گذاشت. بایخو پارک، فیلسوف سیاسی می‌گوید: “از آنجا که انسان‌ها از لحاظ فرهنگی همدیگر را احاطه کرده‌اند، احترام برابر به افراد، احترام به فرهنگ و شیوه زندگی آنها را در پی دارد.” اما آمیختگی مردم با فرهنگ و اعتقادات آنها حرکتی خطرناک است، مانند آنچه نژادپرستان انجام می‌دهند. تشخیص تمایز بین مردم و ایده‌هایشان برای برخورد برابر با آنها در عین به چالش کشیدن باورها و ایده‌های آنها ضروری است. به همین دلیل است که در دانشگاه کمبریج پروپوزال‌هایی که احترام به همه ایده‌ها را توصیه می‌کنند، رد می‌شود و معیار تحمل همه باورها است نه احترام به آنها. پس بدین‌ترتیب می‌توان چیزی را تحمل کرد، در عین اینکه آن را به چالش کشید. در نتیجه، جامعه‌ای که بر ارزش‌های مدارا و احترام استوار شود، جامعه‌ای برابرتر و در راستای پیشبرد حقوق اقلیت خواهد بود. ✍️ کنعان ملک (مترجم: نفیسه نیک‌بخت) @sokhanranihaa @hooree🌹
‍ مسئله زن 🔹شاید بتوان گفت که مسئله زن و ابعاد حیات اجتماعی و سیاسی او یکی از محوری‌ترین مسائل جامعه ایران است. 🔹به احتمال فراوان اگر در گذشته و تا ۱۴۰۰سال پیش از مردم می‌پرسیدیم که به نظر شما ارث میان مرد و زن چگونه تقسیم شود، اکثریت قاطع همان نسبت دو به یک را می‌گفتند. چون وضعیت زن در ساختار قدرت و نقش اقتصادی او چنین نظری را مطلوب می‌نمود. ولی سال گذشته در زمان وزارت فرهنگ دولت آقای رئیسی پیمایشی که درباره ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان انجام شد، حاکی از موافقت بیش از ۷۷درصدی مردم با برابری ارث برای زن و مرد بود. 🔹آیا این به منزله عبور آنها از شریعت است؟ قطعاً، خیر؛ چون بسیاری از آنان ملتزم به شرع هستند، ولی می‌بینند که نقش زنان در حال تغییر است. 🔹ما نمی‌توانیم ازیک‌سو شاهد افزایش و سبقت کمی و کیفی دختران دانشجو از پسران باشیم و از سوی دیگر، همچنان نظام حقوقی خانواده را براساس گذشته تعریف و تعیین کنیم. 🔹خانواده‌ای که بنیان آن بر حرکت به‌سوی برابری و مشارکت هرچه بیشتر همه اعضای خانواده بنا نهاده شده؛ هر گونه مخالفت با این روند موجب اخلال در امر نهاد خانواده می‌شود و جدایی و طلاق را زیادتر می‌کند. 🔹انقلاب تابوهای زیادی را درباره زنان و جایگاه آنان شکست و موجب شد که حتی دختران روستایی و طبقات پایین هم برخلاف پیش از انقلاب برای تحصیل و ارتقای جایگاه خود درس بخوانند و وارد دانشگاه‌ها شوند؛ امری که پیش از انقلاب مطلقاً عمومیت نداشت، ولی به موازات این تحولات، اکنون پس از گذشت ۴۵سال است که می‌بینیم حضور زنان در کابینه پذیرفته شده است. 🔹مسئله زن یکی از اَبَرچالش‌های موجود جامعه ایران است که به‌جای تفاهم و گفت‌وگو از طریق تقابل پیش می‌رود و عوارض این نحوه پیشبرد امور بسیار بیشتر از اصلاحات تفاهمی و وفاقی است. 📌ادامه مطلب در سایت هم‌میهن آنلاین @hammihanonline @hooree🌹
ازدواج کمتر، طلاق بیشتر؛ زنگ خطر برای خانواده‌های ایرانی! 🔹کاهش ۴۲ درصدی ازدواج: از سال ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۲، تعداد ازدواج‌ها از ۸۲۹ هزار به ۴۸۱ هزار کاهش یافته است؛ یعنی افتی ۴۲ درصدی طی ۱۱ سال! 🔹افزایش ۳۴ درصدی طلاق: در همین دوره، طلاق‌ها از ۱۵۰ هزار به ۲۰۲ هزار رسیده‌اند؛ یعنی رشد ۳۴ درصدی در آمار طلاق. 🔹نسبت ازدواج به طلاق؛ یک سقوط نگران‌کننده: در سال ۱۳۹۱، به ازای هر ۵.۵ ازدواج، یک طلاق ثبت می‌شد، اما در سال ۱۴۰۲ این نسبت به ۲.۴ ازدواج در برابر هر طلاق رسیده است. 🔹بیشترین کاهش ازدواج: بین سال‌های ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۶، ازدواج‌ها بیش از ۲۰۰ هزار مورد کاهش یافتند، که افتی چشمگیر محسوب می‌شود. 🔹بیشترین رشد طلاق: سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰، بیشترین افزایش طلاق را نشان می‌دهند و در سال ۱۴۰۰ تعداد طلاق‌ها از مرز ۲۰۰ هزار عبور کرد. منبع: مرکز آمار ایران @kherad_jensi @hooree🌹
در ستایشِ  «شادی» شاد بودن و شادی کردن حق طبیعی و  مسلّم هر انسانی است که در این جهان زیست می کند. شادی، حالتی روانی است که طی آن فرد احساس خوشی و  زنده دلی  می کند و تمام جسم و روان فرد به جنب و جوش در می آیند و نوعی انرژی بخشی مثبت و امیدوارانه را تجربه می کند. مارتین سلیگمن از بنیانگذاران روان شناسی مثبت گرا ، شادی  را عبارت از عواطف و فعالیت های مثبت تعبیر می کند. گفتن ندارد که پدیدۀ شادی همانند بسیاری از پدیده های انسانی و اجتماعی ابعاد و زوایای پیچیده ای داشته و ضمن این که از سویی عوامل گوناگونی بر روی بروز و ظهور شادی اثرگذاری دارند.  اما جالب است که از سوی دیگر شادی بر روی سایر پدیده های انسانی و اجتماعی نیز اثرگذار است. لذا واکاوی ابعاد گوناگون این پدیده مجال و فرصتی بسیار می طلبد که طبیعتاً در این نوشتار کوتاه نمی گنجد. یکی از دلایل مهمی که موضوع شادی مورد توجه بررسی در نوشتار حاضر  قرار گرفت این است که این جهان به خودیِ خود جهانی سرشار از درد و رنج هایی است که همگان را دچار تلخ کامی و غم  می کند لذا یکی از کوشش های افراد، گروه ها، سازمان ها، دولت ها و همه و همه باید این باشد که شادی را جستجو کنند و آن را در بین مردم و جامعه تکثیر و ترویج کنند. شادی و شادکامی آدمی را سرزنده و امیدوار نگاه می دارد و او را برای مقابله  و مبارزه با انواع درد و رنج های این جهانی آماده می سازد. شادی یکی از ضروری ترین نیازهای انسان برای زیستنِ  با کیفیت و ارزشمند  در این جهان است. شادی،  زمینه های درست و دقیق  اندیشیدن، تندرستی و سلامتی جسم و روان، آگاهی یافتن، منطقی بودن، آرامش داشتن، مداراگری، دوستی، عشق ورزی، پیوندجویی، تعاملات مثبت و سازنده، کنشگری فعال، مفید بودن، خوب بودن، ارزشمند زیستن و اخلاقی زیستن را فراهم می سازد. انسان های شاد سرمایه های ضروری برای رشد و پرورش انسان های سالم و در نهایت جامعۀ سالم هستند. از آن جا که بین انسان و جامعه همواره  رابطه‌ای دوجانبه  و متقابل برقرار است، لذا انسان سالم جامعۀ سالم را می سازد  و متقابلاً جامعۀ سالم انسان سالم را پرورش می دهد. تمام پژوهش های علمی در رشته های گوناگون پزشکی، زیست شناسی،  روان شناسی، انسان شناسی و جامعه شناسی به خوبی نشان می دهند که شادی نتایج کاملاً مثبت بر جسم و روان فرد از یک سو و بر روی جوامع و گروه های اجتماعی از سوی دیگر دارد. دانشمندان دریافته‌اند که شادی و خوشحالی سبب تقویت سیستم دفاعی بدن و همچنین سیستم عصبی انسان می‌شود. افرادی که در معیارهای شادکامی نمرۀ  بالا می آورند، عموماً  افرادی شاد، خوشبین و سالم بوده  و از این که وجود دارند راضی هستند، زندگی را با ارزش می دانند و با جهان در صلح و تفاهم هستند. برعکس، افرادی  که نمرۀ شادی شان  کم می شود از نظر شخصیت بدبین، غمگین و مأیوس بوده و با جهان در تضاد هستند. افراد شاد، احساس امنیت بیش تری می کنند، آسان تر تصمیم می گیرند، روحیۀ  مشارکتی بیش تری دارند و نسبت به کسانی که با آنها زندگی می کنند، بیش تر احساس رضایت می کنند و  سلامت جسمانی و روانی آن ها بیشتر است، طول عمر بیشتری دارند و از نظر شغلی و اجتماعی، موفقیت های بیش تری کسب می کنند.  شادی را  معمولاً به سه بُعد احساسی، شناختی و اجتماعی تقسیم کرده و اتفاق نظر بر این است که این تقسیم بندی جامعیت دارد. هر کدام از این ابعاد دارای مؤلفه هایی هستند. 1. بُعد احساسی شامل: احساس خوشحالی، امیدواری نسبت به آینده، خوش بینی به وقایع اطراف، دلگرم بودن به زندگی؛  2.بُعد شناختی شامل: احساس رضایت از وضعیت کنونی در قیاس با گذشته و وضعیت ایده آل، احساس رضایت از بخش های مختلف زندگی مانند شغل، تحصیل، خانواده و 3.بُعد اجتماعی شامل: تمایل به داشتن روابط اجتماعی با دیگران، مشارکت در فعالیت های اجتماعی، شوخ طبعی. عوامل درونی و بیرونی فراوانی بر روی شادی انسان تأثیرگذار اَند از نوع شخصیت گرفته تا چگونگی تربیت انسان، نوع نگاه انسان به خود و جهانی که در  آن زیست می کند، میزان خویشتن شناسی، فرهنگ، جامعه، اقتصاد و سیاست. داشتن ثروت کافی، شغل مناسب، شریک زندگی خوب، دوستان خوب، فراغت و تفریح مطلوب، مسافرت، ورزش منظم، فرهنگ کارآمد، جامعۀ سالم و بهنجار، اقتصاد قوی و کارآمد، سیاست عقلانی و منطقی همگی از جمله عواملی اَند که به سهم خود در شاد نگه داشتن افراد جامعه تأثیرگذاری دارند. هرچقدر موانع ایجاد شادی در بین شهروندان جامعه کم تر شود بدون تردید زمینه های شاد بودن شان فراهم خواهد شد. به هر بهانه ای ضرورت دارد که شهروند ان را شاد نگاه داشت و "سیاستِ  شادکامیِ  شهروندان"  باید در هستۀ مرکزی سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های جامعه وجود داشته باشد. ✍محمدباقر تاج الدین @hooree 🌹
زنان در دنیای دیجیتال؛ قدرتی که در شبکه‌های اجتماعی احیا می‌شود سمانه کوهستانی٭ قدرت در دنیای امروز دیگر به شکلی که در گذشته می‌شناختیم، توزیع نمی‌شود. در گذشته، افرادی که در راس هرم قدرت ایستاده بودند، تصمیم می‌گرفتند و بقیه باید می‌پذیرفتند. اما امروز، قدرت به جایی منتقل شده که هیچ‌کس نمی‌تواند آن را به راحتی در دست بگیرد یا از آن محافظت کند. امروز قدرت در دست کسانی است که می‌توانند بر توجه دیگران تسلط پیدا کنند و سکان توجه مردم را در دست گیرند؛ کسانی که می‌دانند چگونه ذهن‌ها و قلب‌ها را با پستی ساده یا هشتگی جنجالی با خود همراه و همدل کنند. جنبش‌هایی مانند و که از بستر شبکه‌های اجتماعی برخاستند، نمونه‌های بارزی از این تغییرات هستند. این جنبش‌ها به زنان این امکان را داده که تجربیات خود را با دیگران در میان بگذارند و نه تنها در سطح فردی، بلکه در مقیاس جهانی صدای خود را به گوش دیگران برسانند. در اینجا، گویی شبکه‌های اجتماعی به ابزاری برای بازپس‌گیری قدرت تبدیل شده‌اند. زنانی که تا پیش از این در فضای واقعی، یا به دلیل سنت‌ها و ساختارهای فرهنگی و یا محدودیت‌های اجتماعی، از بیان تجربیات خود محروم بودند، هم اکنون در فضای دیجیتال به جمعی بزرگ و بی‌مرز متصل شده‌اند که همه با هم از یکدیگر حمایت می‌کنند. ... سخن کوتاه آنکه، شبکه‌های اجتماعی نه تنها ابزاری برای ایجاد دگرگونی های اجتماعی محسوب می شوند، بلکه فرصتی برای بازتعریف خود و هویت‌های فردی و جمعی زنان فراهم می‌آورند. این فضاها امکان تعامل و همبستگی را فراهم می‌کنند، اما برای آنکه حقیقتاً به ابزاری برای تغییرات ساختاری تبدیل شوند، باید تهدیدات دیجیتال و چالش‌های دسترسی به آن‌ها را جدی گرفت. در غیر این صورت، شبکه‌های اجتماعی فقط به یک «آینه» تبدیل خواهند شد که در آن هیچ چیزی جز بازتاب واقعی نابرابری‌ها مشاهده نخواهد شد. ✍سمانه کوهستانی*دانش آموخته دکتری جامعه شناسی فرهنگی Instant View @hooree🌹
خودمراقبتی من این شکلی است در بیست سالگی از بدنم می ترسیدم. با اینکه الان در عکسها می بینم چه پوست و چشم براق و صافی داشته ام و چقدر موهایم پرپشت بودند (به قول گیلک ها موهایم شلال داشت). اول به خاطر نظرات ملت فکر می کردم چاق و زمختم. ورزش حرفه ای شروع کردم، پانزده کیلو وزن کم کردم و دو سایز رفتم پایین و کل لباسهایم را دادم خیریه. بعد دوباره طبق ادامه کامنت ها فکر می کردم چقدر لاغرم. گودی کمرم کم است و بدون هیچ انحنا زنانه دارم ادای خوش تیپ ها را در می‌آورم. الان که لیزر و فلان روتین شده. بیست و پنج سال پیش میرفتم یک جای بسیار پنهان گرانی پوستم را قلفتی برایم بکند که یک پرز رویش نباشد! ژنتیک از سمت خانواده پدری، موهایم زود خاکستری می شد. برای آن چقدر غصه می‌خوردم. یک خال عمیق داشتم روی گونه که دوستش نداشتم. هیچ کس نگفته بود چه خال قشنگی. والدینم را با خودم بردم جراحی. خال را برداشتند بدون کوچک ترین اسکار پوست. کل جماعت فعال شدند: حیف خال قشنگت! رژیم های عجیب می‌گرفتم. یک دوست پسری می‌گفت چقدر لاغری. یک دوست دختری می‌گفت چقدر هنوز چاقی. من هم مثل پیرمرد و نوه و خرشان، برای هر نظر رسید مهر زده تحویل میدادم و میرفتم تا ته ماجرا.... الان می بینم اینها که به من کامنت می دادند و من تند تند در افق میرفتم‌ که اصلاح کنم خودم را، چقدر خودشان با معیار همان موقع هم داغان بودند و من انگار کور، صرفا سراپا شنوا و پذیرا بودم. بعد درس خواندم. یاد گرفتم. تکامل بدن و کارکرد سلولها و توازن هورمون ها و اثرات محیط روی بدن را نه فقط در کتابها خواندم که در آزمایشگاه تحقیق کردم. در حد وسع خودم چیزهایی فهمیدم. همین شد در دوره سی و الان چهل سالگی، این شر و ورها را رها کردم. نه پول به پزشکی دادم برای ژل و بوتاکس که بگویم با اینکه چهل سالگی را رد کردم هنوز بیست ساله ام، نه بدنم را چون کیسه پول دادم دست جراح برایم کوتاه و بلند کند. این بدن برای جلب رضایت مشتری ساخته نشده، قرار است مرا حمل کند و مرا تحمل کند و برای من کار کند. ورزش درست و روتین می کنم به خاطر ادامه دادن‌حیات چون تصمیمم تا حالا بر این بوده که دخل خودم را با دست خودم نیاورم و بسپارمش به روال طبیعت. گاهی هم عصرها یا صبح زود  می دوم بخاطر هورمونهای شادی چون بهشان نیازمندم برای ادامه دادن این چرندی که بهم تحمیل شده. ویتامین طبیعی می خورم چون هنوز مزه ها را می فهمم و بدنم هنوز هوشمند است و خودش به من می‌گوید نیاز به آهن سیب دارد یا ویتامین ث پرتقال یا ویتامین ک کاهو. دلم می خواهد بچه ام روز فارغ التحصیلی یا تولد هجده سالگی یا شاید روزی برای زایمانش مرا کنار خودش داشته باشد. برای آن روز، لازم نیست چروک های صورتم را مثل خاکروبه جارو شده زیر فرش ببرم پشت شقیقه درحالی که به خاطر خنگی علم راهی برای چروک گردنم نباشد و پنهانش کنم زیر یک یقه اسکی با گردنبند. لازم ندارم به رهگذر و دوست و دشمن نشان بدهم به خدا هنوز جوانم. لازم دارم ولی نشان بدهم که در دنیای اخبار به روزم، در این سن چند تا چیز حالیم شده، عطر خوب را می شناسم و رنگ ها را بلدم و می‌دانم چه فرم لباسی به من میآید. به خودم می رسم و پاکیزه و چابکم و از همه مهم تر، کامنت و نظر ناخواسته و آدم بی ملاحظه و بی ادب و روان ستمگر و روح آسیب دیده بیمار را نه تنها دیگر نمی‌پذیرم و رسید بهش نمی دهم، بلکه خودم را از مهلکه اش می رهانم. خود مراقبتی من این شکلی است. @November25th. https://t.me/Hrman11 @hooree🌹
🔻برگی از تاریخ معاصر ایران داستان حرام و حلال تماس تصویری حتما یادتان هست زمانی اپراتور نسل سوم به نام رایتل خیلی تلاش کرد تا تماس تصویری را در کشور راه‌اندازی کند. اما هر چه بیشتر تلاش کرد، کمتر به نتیجه رسید. دلیل آن هم چیزی نبود جز نظر چند آیه‌الله که تماس تصویری را حرام می‌دانستند. این موضوع به سالهای ۹۰ و ۹۱ باز می‌گردد. در سال ۹۱ شورای عالی فضای مجازی به دستور رهبری تشکیل شد. طرح اپراتور سوم همراه اول به این شورا فرستاده شد، این شورا هر وقت به نوعی آن را پشت گوش انداخت، تا اینکه واتس‌اپ اعلام کرد که امکان تماس تصویری با تلفن همراه دایر شده است‌. با مخالفتهای شورای عالی مجازی رایتل که یک اپراتور داخلی بود ورشکسته شد. اما پس از آن که واتس‌اپ در این مورد پا به عرصه گذاشت تماس تصویری با تلفن همراه حلال! شد. درست ۱۰ سال بعد یعنی سال ۱۴۰۱. اما مخالفت با تماس تصویری ریشه در کجاها داشت؟ ریشه اصلی آن در مخالفتهای شرعی و مذهبی بود. (مثل موضوعات دیگری چون حرام بودن آب لوله‌کشی، حمام بی‌خزینه، وجود قانون اساسی، تاسیس مدرسه دخترانه و صدها موضوع دیگر...) داستان از این قرار بود که در اول اسفند سال ۱۳۹۱ چهار مرجع تقلید در فتواهایی جداگانه‌ای مخالفت خود را با تماس تصویری با تلفن همراه که آن زمان قرار بود توسط رایتل راه‌اندازی شود، اعلام کردند: ایه‌الله مکارم شیرازی در فتوای خود مفاسد تصویری خدمت رایتل را بیشتر از فوائد آن دانست و تماس تصویری را «منشاء مفاسد جدیدی در جامعه» توصیف کرد. نظر آیت الله علوی گرگانی: تماس تصویری می‌تواند عفت عمومی جامعه و نظم حاکم بر آن را خدشه‌دار و خانواده‌ها را به ورطه نابودی اخلاقی و بنیانی بکشد. نظر آیت الله سبحانی: «قرار گرفتن چنین گوشی‌های موبایلی در دست جوانان اعم از دختر و پسر مفاسد زیادی دارد، باید از خرید و فروش آن جلوگیری شود و نباید دولت چنین امکاناتی در اختیار مردم قرار دهد. آیت الله نوری همدانی نیز تماس تصویری با رایتل را موجب از هم گسستن اساس خانواده‌ها» و تهدید «عفت عمومی» دانست. اما این فتواها زیاد دوام نیاورد. چرا که توسعه و پیشرفت علم و تکنولوژی منتظر فتوای چند آیه‌الله نمی‌ماند. وقتی واتس‌اپ امکان تماس تصویری را برای جهانیان فراهم کرد‌ عملا فتواهای علما زیر سایه این نرم‌افزار قرار گرفت و مردم توانستند با یکدیگر تماس تصویری بگیرند‌. به جز ایه‌الله‌ها، برخی نمایندگان مجلس نهم نیز مخالف این طرح بودند، به طوری که برخی از آنها اعلام کرده بودند که اپراتور همراه اول رایتل حق ندارد این طرح را به مجلس ارائه کند. یک دهه مخالفت با تماس تصویری با رایتل موجب ورشکسته شدن این پیام رسان داخلی شد و ضرر اصلی آن هم متوجه کارگران شد. چرا که رایتل توسط تامین اجتماعی پشتیبانی می‌شد و سود آن هم برای کارگران بود. اما ممنوعیت آن تمام منافعی که می‌توانست به رونق زندگی کارگران بیانجامد را از بین برد. (حق‌الناس) ✍خدیجه گلین مقدم @hooree🌹