eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
586 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
3.6هزار ویدیو
176 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ آماده سازی فضای مدرسه جهت ایام سوگواری فاطمیه به همت فرمانده و شورای واحد مقاومت مطهره دبیرستان برهنه پوشان 🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب ┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓ 🆔@hoozekoosar ┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴استوری🥀 🧕تهیه کننده: فاطمه ربانی ✅ کاری: از دانش آموز فعال طرح شهید بهنام محمدی 🔴 دبیرستان شهید رجایی -حضرت-فاطمه زهرا (سلام الله علیها) 🥀تسلیت باد🥀 🔹بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب ┏⊰🌸🌸⊱━━━─━━┓ 🆔@hoozekoosar ┗━━─━━━⊰🌸🌸⊱┛
بصیرت فاطمه سلام الله علیها برای دفاع از امامت جان فدا کرد . و علی علیه السلام غیرت الله،اسدالله ، یدالله ، خیبرشکن بخاطر جامعه مسلمین ، بخاطر برگ برنده دست دشمن ندادن ۲۵ سال سکوت کردند! نمیدانم اگر درآن روزها بودیم بر امام خویش خرده میگرفتیم که از چه نشسته ای و حق نمی ستانی؟ بصیرت اینجاست که به آدمی کمک میکند تا فتنه را بشناسیم و به فرموده مولا : چنان شتر دوساله نه بگذارید بدوشند نه سواری بدهید ..
🌷شش توصیه از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای عاقبت بخیری
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زهرا در آتش بود حیدر داشت می سوخت......اگر دوست داری اشکی ازت جاری بشه در ایام فاطمیه...این شعر خوانی را تا آخر همراهی کن.
🖤این‌روز‌ها‌زیاد‌بگویید «السلام‌علیک‌یا‌امیر‌المومنین» زیرا‌که‌کسی‌در مدینه‌یادش‌نمیکند‌ 🖤این‌روزها‌علی‌(علیه‌السلام)از‌همیشه‌تنها‌تراست.... چه‌سری‌است‌درمصائب‌این‌خانواده‌... امروز‌علی‌تنها،فرداحسن‌و‌حسین... واینجاست‌که‌میتوان‌گفت: همه‌چیز‌از‌شهادت مادر‌شروع‌شد😭🤧 اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ السِّرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک
🔥نشرحداکثری🔥 ❤️پروفایلا یک رنگ بشه واسه امام زمان❤️ 👋همه باهم در شب یلدا دعای فرج میخوانیم🤲 🌺هی میگی چجوری 🌺براامام زمان کارکنم؟!🙃 بیاتوی این دو✌️روز هرچی میتونی این عکسو نشر بده🌈
توبه رضا این داستان بخونی اندازه صدتا مجلس، معارف داره...خلاصه زهرایی میشی...حتما در یک جای خلوت و با توجه بخون اگر هم در جمه میخونی قول بده خودت را رها کنی و بغضت را نگه نداری 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 https://chat.whatsapp.com/FgkeWd6OpBPHQlqcPgwnYu آماده‌ای بریم.... يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، اونجا شده بود خونه گناه و معصيت...دیگه توضیحش باخودتون.... شب عاشورا بودهرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در دسترس نبودند نه نماز، نه هیئت، نه پیراهن مشکی هيچي ميگفتم اينارو همش آخوندا درآوردند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟ گشتي بزنم تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، خانم چادري وسنگینی بود کنارخیابون منتظرتاکسی بود خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم یه دفعه یه فکری مثل برق توذهنم جرقه زد بله شیطان خوب بلده کجاواردبشه ازچندتاخیابون عبورکردم ورسیدم به میدون ورفتم سمت خونه مجردیمون خانمه که دید مسیری که اون گفته بودنمیرم گفت نگهدارومنم سرعتوبیشترکردموهرچی جیغ ودادمیزدتوجه نمیکردم شانس آوردم درهای ماشین قفل مرکزی داشت وگرنه خودشومینداخت پایین خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا کن گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره خانومه که دیگه امیدی به نجات نداشت با گريه گفتش که: خجالت بکش من اولاد زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم، من داشتم ميرفتم مجلس عزای سیداشهداعزیز فاطمه گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز ميشناسم: جواني، جواني کردن اينارو هم هيچ حاليم نيست من اینقدرغرق تواین کاراشدم مطمئنم جهنم ميرم پس دیگه آب که ازسرگذشت چه یک وجب چه صدوجب خانمه که ازترس صداش میلرزید باهمون صدای لرزان گفت: تو ازخداوعذاب جهنم نمیترسی درسته ولی لات که هستي، غيرت لاتي داري يا نه؟من شنیدم لاتهااهل لوتی گری ومردونگی هستن _ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي کن به حرمت مادرم زهرای مظلومه گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت ميخواد بکن آقامن که شهوت جلوچشاموگرفته بود هیچی حالیم نمیشداماباشنیدن کلمه زهرای مظلومه که باصدای لرزان وهمراه باگریه اون زن همراه بود تنم لرزید آقایه لحظه بدنم یخ کرد غيرتي شدم لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين حضرت زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست بره پياده اش کردم از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، ورفت اومدم تو خونه و حالا ضد حال خورديم و حالم خوب نبودداشتم حرفهای خانومه روکه مثل پتک توسرم میخوردتوذهنم مرورمیکردم تو راه که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه اما داشت به من ميگفت ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني، آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ازدست ما ميگيره، اينارو ميگفت منم رانندگي ميکردم.... واردخونه شدم ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند هیئت تو خانواده مون فقط لات من بودم تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را نشون ميده صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چفیه هاي قرمز، يه مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو خاکها ميکشوندند من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم یازهرای مظلومه دست منو بگير یازهرا يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم. کسي تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم توسروصورت خودم میزدم گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم چون کسي نبودیه حس عجیبی بهم دست داده بودکه توی همه عمرم تجربه نکرده بودم احساس میکردم سبک شدم احساس میکردم تازه متولدشدم.... نیمه شب بود، باصدای بازشدن قفل در ازخواب بیدارشدم همون پای تلویزیون خوابم برده بودپدر و مادرم از حسينيه آمدند تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد (اسمم رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان حالت خوبه؟چراچشمات قرمزه چراصورتت قرمزشده گفتم چیزی نیست گفت ص