🌷 شهیدانه
✬ ناهار خونه پدرش بودیم .
↫ همه دور تا دور سفره نشسته بودم و مشغول غذا خوردن.
✬ رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم.
↫ چند دقیقه طول کشید.
✩ تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده
↫ تا من برگردم و با هم شروع کنیم .
✬ این قدر کارش برام زیبا بود
✩ که تا الان تو ذهنم مونده.
📚یادگاران ص11
#شهید_مهدی_زین_الدین