پنجاهویکمین کتاب ۱۴۰۱
#یک_روز_قشنگ_بارانی
#اریک_امانوئل_اشمیت
#نشر_قطره
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یادداشتم برای کتاب #یک_روز_قشنگ_بارانی نوشتهٔ #اریک_امانوئل_اشمیت و ترجمهٔ #شهلا_حائری
برای ضمیمهٔ جمعهٔ روزنامه ایران؛
مورخ ۳۰ دی ۱۴۰۱
#یک_روز_قشنگ_بارانی
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
#نشر_قطره
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یادداشتم برای کتاب #یک_روز_قشنگ_بارانی نوشتهٔ #اریک_امانوئل_اشمیت و ترجمهٔ #شهلا_حائری
برای ضمیمهٔ جمعهٔ روزنامه ایران؛
مورخ ۳۰ دی ۱۴۰۱
ارکسترِ موسیقیِ شاد و رقصآور، در اعماقِ انسان!
به احتمال زیاد، فیلم سینمایی تایتانیک را دیده باشید یا از ماجرای آن باخبر باشید. کشتیِ بزرگ تایتانیک در حال غرقشدن است و گروهی از مردان نوازنده به رهبری والاس هارتلی، برای آرامش مردمی که در حال غرقشدن هستند، شروع به نواختن میکنند؛ و البته در نهایت خودشان هم غرق میشوند. برخلاف مردانِ نوازندۀ تایتانیک، در مجموعه داستانِ «یک روز قشنگ بارانی» با زنانی روبرو هستیم که هرکدام در نقشِ یکی از اعضای گروه نوازندهای هستند که نه تنها قرار نیست غرق بشوند، که دیگران را هم از غرق شدن، نجات میدهند. جایی از سومین داستانِ این مجموعه داستان میخوانیم که: «اُدِت از یک موهبت بزرگ برخوردار بود: از موهبت شادبودن. انگار در ته وجودش یک گروه موسیقی دائم در حال نواختنِ آهنگهای شاد و رقصآور بود. هیچ مشکلی او را از پا درنمیآورد و در برابر هر مشکلی به دنبال راه چاره میگشت.»
«یک روز قشنگ بارانی» شامل پنج داستان کوتاه است که شخصیت اصلی و قهرمان هرکدام از این داستانها، یک زن است. هلن، اُدیل، اُدِت، اِمه و اُلگا، در کنار دستوپنجه نرم کردن با مسائل روزمره و سادهای که هر زنی با آن در ارتباط است، دغدغههایی عمیقتر دارند. دغدغههایی که مخاطب را متوجه معانیِ پیچیدهتری از زندگی میکنند. در داستان اول یعنی «یک روز قشنگ بارانی»، با هلن بدبین میشویم، افسرده میشویم، همسفر میشویم و در نهایت عاشق میشویم. در داستان «غریبه»، در کنار اُدیل تلاش میکنیم تا هویتِ فراموششدهمان را پیدا کنیم. هویتی که نشان از یک سابقۀ روشن و درخشان دارد. در داستان « اُدِتِ معمولی»، اُدِتِ سرزنده و پرشور، ما را هم سر ذوق میآورد و یادمان میاندازد که «معمولی بودن» یک موهبتِ فراموششده در روزگارِ «ستاره بودن» است. با اِمه در داستان «تقلبی»، طعمِ تلخ دروغ را میچشیم و شیرینیِ محبتِ بیچشمداشت را هم. و در نهایت در آخرین داستان یعنی «زیباترین کتاب دنیا»، با اُلگا وارد ارودگاههای کار اجباریِ گولاگ در سیبری میشویم و تلاش میکنیم که تنها در دو صفحه، برای فرزندانمان که ممکن است دیگر نبینیمشان، مهمترین توصیههایمان را بنویسیم.
اریک امانوئل اشمیت، در این مجموعه داستان، یک کلاس نویسندگی کوتاه ولی حرفهای برگزار کرده است. کلاسی که به شما در آن، استفاده از تعلیق، شخصیتپردازی، آشناییزدایی، صحنهپردازی، آغازِ هوشمندانۀ داستان و مهمتر از آن، پایانبندیِ اثرگذار را میآموزد. و البتۀ ترجمۀ روان خانم شهلا حائری در انتقال بهترِ داستانها نقش مهمی دارد. این کتابِ دوستداشتنی را بخوانید!
#یک_روز_قشنگ_بارانی
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
#نشر_قطره
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتاد و دومین کتاب ۱۴۰۱
#گیسوانت_طلا_و_چشمانت_زمرد
#جمال_میرصادقی
#نشر_قطره
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سیوپنجمین کتاب ۰۲
دوازدهمین کتاب آموزشی
#اسباب_خوشبختی
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
#نشر_قطره
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتادمین کتاب ۰۲
#مهمانسرای_دو_دنیا
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
#نشر_قطره
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتادوششمین کتاب ۰۲
#خاطرات_عشق_ازدسترفته
#اریک_امانوئل_اشمیت
#شهلا_حائری
#نشر_قطره
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
چهلویکمین کتاب صفرسه
#آرایش_دشمن
#آملی_نوتومب
#زیور_ایزدپناه
#نشر_قطره
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتادویکمین کتاب صفرسه
#برگردان_روایتگونه_شاهنامه_فردوسی
#سیدمحمد_دبیرسیاقی
#نشر_قطره
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دوازدهمین کتاب ۰۴
#گذشتهی_رازآمیز
#دانا_تارت
#مریم_مفتاحی
#نشر_قطره
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
چند کلمهای دربارهٔ رمان درخشان «گذشتهٔ رازآمیز»
🔗 یادداشت کامل را در بهخوان بخوانید.
«گذشتۀ رازآمیز» از آن رمانهایی است که یا شیفتهاش میشوید یا بیزار.
از همان خط اول، راز قتل برملاست: میدانیم چه کسی کشته شده و قاتلان چه کسانی هستند. اما داستان، نه درباره کشف «چه کسی قاتل است؟»، بلکه درباره «چرایی» و «چگونگی» قتل است. و همین پرسشهاست که تا آخرین صفحه شما را به دنبال خودش میکشاند.
راوی جوانی از خانوادهای فقیر و آزارگر در کالیفرنیاست که برای شروعی تازه به کالجی نخبهگرا در ورمانت میرود. در آنجا مجذوب حلقهای کوچک از دانشجویان ادبیات کلاسیک میشود: هنری مرموز، فرانسیس صاحب خانهی ییلاقی، دوقلوهای کاریزماتیک کامیلا و چارلز، و بانی، دوستی که روزی قربانی میشود. همه ثروتمند و خاصاند، جز ریچارد که فقرش را پنهان میکند. آنها در جهانی زندگی میکنند که زیبایی و تراژدی، دو روی یک سکهاند و پیوندهایشان آنقدر برایشان مهم است که حاضرند برای حفظ آنها دست به جنایت بزنند.
تارت با نثری شاعرانه و پرجزئیات، فضای کالج را مانند رویایی زنده به تصویر میکشد: جادههای پوشیده از برگ، برف سنگین زمستان، تالارهای نیمهتاریک و... . این زیبایی، همزمان با حس تهدید و سقوط همراه است.جایی یکی از شخصیتها میگوید: «زیبایی، وحشت است.» و این وحشت، آرام و خزنده، زیر سطح داستان میجوشد.
#گذشتهی_رازآمیز
#دانا_تارت
#مریم_مفتاحی
#نشر_قطره
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف