سرویت.pdf
231.2K
#سرویّت، اولین داستان کوتاه جدیای است که نوشتم. و بین داستانهایی که تا الان نوشتهام، خیلی دوستش دارم.
سرویّت، تصویر سعید عشاقی، جانباز ساکنِ طبقهٔ دوم خانهٔ روبروییمان است. سرویّت، اگر چیزی دارد از و برای اوست.
از صبح که خبر فوتش را دیدم، مغشوش شدهام.
اگر دوست داشتید، سرویّت را بخوانید؛ ولی لطفا حتما به صلوات و فاتحه بدرقه کنید سعید عشاقی را...
#سرویّت
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اصلا وارد کلاسهای مبنا نشوید!
یا
مبنا، آخوند و ادویهٔ اهوازی گوشت
اولین روزی که من شاگرد آخوندی شدم که هم جوان بود و هم آراسته، ۵تیر۹۹ بود. میشود سه سال پیش.
همسرم هلم داد که: «تو که کتابخونی و آقای جوان رو هم دوست داری. چرا کلاساشو نمیری؟» گفتم: «ببین خیلی باحاله. ولی آخه هفتهای یه روز الکی درگیر میشَما.» گفت: «برو خجالت بکش!»
حرفم را باور نکرد!
تابستان۹۹ سطح۱ را شرکت کردم. پاییز سطح۲ را نیمه رها کردم. زمستان دوباره کلهام را فرو کردم توی حوضِ سطح۲. بهار۰۰ را هم با سطح۳ گذراندم.
خوشخیال بودم. فکر میکردم مبنا را میتوانم رها کنم.
نشد!
چالش استادیاری افتاد جلوی پاهایم و برچسب سنگین و دوستداشتنیِ استادیار خورد روی پیشانیام. دنبالش آدمهای جدیدی آمدند توی زندگیام. دوستان جدیدی پیدا کردم. همسرم حرفم را باور نکرد و مبنایِ یک روز در هفتهام، شد مبنای هفتروز هفتهام.
مبنا و آن مدیرِ آخوندِ جوانِ آراستهاش، شبیه ادویهٔ اهوازی گوشت هستند. تا وقتی توی خورشت وجود ندارد، آب از آب تکان نمیخورد. اما کافی است که فقط یکبار کبابتابهای، قورمهسبزی یا قیمهتان را معطر به ادویهٔ اهوازی کنید. دیگر حاضر نیستید گوشتهای غذاهای بعدی، بدون ادویه طبخ شود. کمی هم که بگذرد، اصلا سراغ آشپزی میروید که ادویهٔ گوشت بریزید و کمی بعدتر اصلا آشپزی میشود، ادویهٔ گوشت اهوازی!
مبنا و آدمهایش را اگر به زندگیتان راه دهید، طعم و مزهٔ زندگیتان تغییر میکند و دیگر نمیتوانید مبنا را رها کنید.
حالا اگر میتوانید، دورهٔ نویسندگی خلاق را ثبتنام نکنید!
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اهالیِ کودکدارِ تهران
اگر دنبال گل رس فلّه و خوشقیمت برای تابستان فرزندتان هستید، مصالحفروشی حشمتیه که حوالی خیابان قصر (میدان سبلان) قرار دارد، گزینهٔ خوبی است.
فکر کنم پیک هم میکند.
من قبلاً برای مدرسه خرید کرده بودم، امروز اتفاقی دوباره باهاش روبرو شدم و گفتم عجب مغازهٔ باحالی است!
بعد یادم آمد که آشنای قدیمی است :)
این هم شماره تلفن:
09123438004
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستمین کتاب ۰۲
#روح_عزیز
#مینو_کریمزاده
#نشر_کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
حلقهٔ بیرون در از خانه باشد بیخبر
حال جان #خسته را از چشم خونپالا مپرس
مهدی عقیلینسب (که امروز به سمت ترم بعدی نویسندگی بدرقهاش کردم) از من پرسید چطور به همهٔ کارهایت میرسی و کم نمیآوری؟
گفتمش که همیشه همهچیز از آن سمت خوشگل و تروتمیز و تودلبرو است. اما از این سمت که خودت هستی، خیلی اوقات کارها تلنبار شده، دغدغهها همدیگر را گاز میگیرند، نفس وامانده سرکشی میکند، غرغرهای اسیدی هم قلقل میکنند و خودت هم خستهای.
اما مهم این که خستگی را به رسمیت بشناسی و کمی مدارا کنی دیگر. نه؟
پ.ن: عکس را تابستان هشت سال پیش برداشتهام. در پسکوچههای محلهٔ گلچینان یزد. با محمد اسدی رفته بودیم برای کار و کارورزی.
#من_خوابشو_دیدم...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
من همیشه به قاشق اول متنی که قرار است بپزم و قاشقِ آخری که میگذارم داخل دهان مخاطبم خیلی فکر میکنم. اما آغاز این متن را بیمحابا به هستهاش میرسانم:
سرکار خانم اختری (@Negahe_To) امر کردند و گفتند بگو که چطور مینویسی؟
اولش و حتا آخرش هم خندهام گرفت. از اینکه چون منی بیاید و از نوشتن حرف بزند! کفشدزدی که پیشنماز مسجدش کردهاند!
اما بعد!
یاد ندارم که نوشتن برای من کار سادهای بوده باشد. هیچوقت. هیچوقتِ هیچوقت!
نوشتن برای من دردآور است. آزاردهنده است. زجرآور است. خستهام میکند؛ جسمی و روحی. دو سال پیش که رمانم را مینوشتم، بعد از اینکه هر فصلش تمام میشد، حالم شبیه آدمی بودکه زیر غلطک آسفالت، له شده است.
نوشتن برای من شبیهِ این است که-به قول سیمین-جاروی خیس را روی کتف و کمرم بکشند. مورَم میشود.
اما چطور مینویسم؟ من نه سراغ دفترچه یادداشتم میروم و نه سراغ لپتاپم و نه سراغ نوتِ گوشی. آخرین یادداشتی که در نوت گوشی دارم، داخل پوشهای است تحت عنوان «ایدههای داستانی» و فقط یک ایده نوشتم که آن هم برای خیلی قبل است. نوشتهام که دختری با خودروی سفیدرنگِ پارکشدهای تصادف میکند و با رژ لبش، روی بدنۀ خودرو شمارهاش را مینویسد و یک ببخشید هم کنارش).
پس چه میکنم؟
فکر میکنم. شبانهروز فکر میکنم. به مضحکترینِ چیزها انقدر فکر میکنم تا یا دیوانه شوم یا بنویسماش. فرایندِ نوشتنم، شبیه خاراندن یک زخم رویهبسته است. شیرین است. اما درد دارد. خونریزی دارد. هی میخارانم و هی زخمتر میشود.
نوشتن برای من، خاراندن یک زخم قدیمی است تا تازه بماند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.02M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۰
صفحات ۳۱۲ تا ۳۱۴
🔷 سُخریّه: (سُ یِّ ) [ ع . سخریة ] (اِ. ) ریشخند، استهزاء
🔷 همز. [ هََ ] ( ع مص ) اشاره کردن به چشم. || درخستن و فشردن به پنجه و جز آن.
🔷🔷 هُمَزَةٍ: کسی که بدون جهت و بسیار به دیگران طعنه میزند و عیبجویی و خردهگیریهایی میکند که در واقع عیب نیست.
🔷🔷لُّمَزَةٍ: بسیار عیب جو - بسیار ایرادگیر- بسیار بدگو(اصل ماده همز به معنای شکستن است. لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است. ولی بعضی گفتهاند: بین آن دو فرقی هست، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید.
🔷مَسکه: [ م َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) زبد؛ چربی که از ماست گیرند.
🔷زَقّوم: نام طعامی است عرب را که در آن خرما و مسکه بهم آمیخته باشند... || درختی است در دوزخ.
🔷لون: رنگ، صبغه، فام، گون، گونه
🔷نُحاس: [ن َ / ن ِ / ن ُ] (ع اِ ) مس
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.18M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۱
صفحات ۳۱۵ تا ۳۱۷
🔷 سِتَدَن: گرفتن، بازگرفتن
🔷 ریزیده. [ دَ / دِ ] پراکنده و منتشر.
خردشده و ریزریزشده
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.3M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۲
صفحات ۳۱۸ تا ۳۲۰
🔷 منازعت. [ م ُ زَ / زِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) ستیزگی و خصومت و کشاکش در برآوردن حق. ادعا و نزاع.
🔷 مجارات. [ م ُ ] ( ع مص ) با یکدیگرمناظره کردن. با هم سخن گفتن.
🔷 نیارستن. [ ن َ رِ ت َ ] ( مص منفی ) نتوانستن.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.04M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۳
صفحات ۳۲۱ تا ۳۲۳
🔷 مولا: غلام و برده. بنده.
🔷 صمیم: گرمای سخت.
🔷 ملول. [م َ] (ع ص) به ستوه آمده.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
743.8K
#قافخوانی؛ قسمت ۸۴
صفحات ۳۲۴ تا ۳۲۶
🔷 اغراء: ۱ - (مص م .) شوراندن، تحریک کردن. ۲ - (اِمص.) انگیزش.
❓ترکیب «رخصه کلمه» را درنیافتم. شاید منظور این است که اجازه داشتند تا کلمه کفرآمیزی به ظاهر بگویند تا از عذاب شکنجه رهایی پیدا کنند. والله اعلم بالصواب
🔷 حبشه، نام قدیمی سرزمینی در شرق قاره آفریقا که امروزه شامل کشورهای اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی است.
🔷 فرج: گشایش در کار، به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار، گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج.
✅ زحمت توضیحات صوتهای قافخوانی، با برادر بزرگوارم، آقای صاحبدل (@gahnevis) است. خدا توفیقاتشان را زیاد کند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف