هفتاد و یکمین کتاب ۱۴۰۱
#جودتبیک_و_پسرانش
#اورحان_پاموک
#نشر_نیماژ
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
و
اتوبوس،
راه افتاد.
و ما مقصدی نداریم.
چون لذائذِ مسیر، دیوانهٔمان خواهد کرد.
#سهکتاب
#الهی_به_امید_تو
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز با بچهها، کلاستکونی داشتیم.
آخدا!
به پاکی دل این داداشای هفتمیم، دل منم بتکون...
#آلوهومورا
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتاد و دومین کتاب ۱۴۰۱
#گیسوانت_طلا_و_چشمانت_زمرد
#جمال_میرصادقی
#نشر_قطره
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز اولین یادداشت پرهام و محمدحسین چاپ شد. انشاءالله بعد از عید یادداشتهای دیگری هم از بچههای کارگاه مرورنویسیمان در مدرسه چاپ خواهد شد.
اتفاقی که برای من در بیستوچندسالگی افتاد، برای بچهها ده سال زودتر افتاده. از قدکشیدنشان عمیقا خوشحالم و دعاگویشان هستم.
شما هم دعایشان کنید.
یادداشتهایشان را هم بخوانید :)
#کارخانه_اسلحهسازی_داوودداله
#شیر_نشو
#پرهام_رادمنش
#محمدحسین_رمضانی
#آلوهومورا
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ما که رندیم و #گدا،
دیرِ مغان، ما را بس...
#مارابس
#نرگس_او_که_طبیب_دل_بیمار_من_است
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
این هفته، استثنائا دو یادداشت داشتم. دو یادداشت برای دو کتابی که دوستشان دارم.
لازم نیست که بگم اون تیتر طوسیها برای منه و اون مشکیها، کار دبیر مجموعه؟ واقعا یهشبه نمیشه نویسنده شد :)
#پرنده_به_پرنده
#خانه_لهستانیها
#روزنامه_ایران
#ضمیمه_جمعه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
تو این دنیا، یه آدم هست که دنیاشو تو میبینه
کسی که پای هفتسینت، یه عمره #سیب میچینه...
تو هم درگیر تشویشی، مثِ حالی که من دارم
برای دیدنت امشب، تموم سال بیدارم.
تا آخر عمرم، یکی دو روز آخر اسفند، من همان جوانکِ بیستویک سالهٔ پشتِ دوربینِ جشن نوروزِ داخل آتلیهٔ راهروی بالای دانشکده هستم. تا آخر عمرم، روزهای انتهایی اسفند غبارآلود، مشوش، متحیر، دیوانه و شکنندهام. تا آخر عمرم روزهای انتهایی اسفند، در ذهنم، با پلیر موبایلم، با ضبط ماشین یا با هر پخشکنندهٔ دیگری که بتوانم، تِرَک #تو_نزدیکی را پخش میکنم و دوباره بیستویک ساله میشوم. دلم میخواهد دوباره محسن، همانطور که زانوهایش را بالا کشیده، بزند روی شانهٔ محمد و بگوید: «آقا اسدی! بخون برامون دیگه» و محمد بخواند که: «تو نزدیکی که ماهیا، به سمت خونه برگشتن، به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن...»
دلم میخواهد بهنام دوباره تارش را از خوابگاه بیاورد و با سرِ ناخنش، زخمه بزند به دلم...
روزهای آخر اسفند، بهترین روزهای خدا است. بیشک، بهترین.
#یه_حسی_تو_دلم_میگه_تو_نزدیکی_به_این_خونه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف