eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.8هزار دنبال‌کننده
23هزار عکس
20.4هزار ویدیو
391 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 با توجه به شروع برخورد با کشف حجاب، پویشی برای حمایت و تشکر از سردار رادان به راه انداختیم. 🔹قطعا اگر حمایت مردمی پشت پلیس باشد مسأله بی حجابی سریع تر ریشه کن خواهد شد. 🔹🔺شما هم برای حمایت از سردار رادان به لینک زیر مراجعه فرمایید : 👇👇👇👇👇👇👇 https://farsnews.ir/user171128771682/1713010511799091729
10.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌❌مراقب انتقام بیولوژیک اسرائیل از طریق وزارت بهداشت باشیم❌❌ ⛔️کرونا هم همینطور کلید خورد👇 ⭕️اگر یادتون باشه کرونا هم بعد از انتقام خون حاج قاسم اتفاق افتاد!! ♨️و دشمن چون در حوزه نظامی کاری از پیش نمی برد، از حوزه سلامت ورود کرد! ❌و متاسفانه چون ما در این حوزه، با چارچوب های اسلامی انقلابی فاصله ی خیلی زیادی داریم، به راحتی به سیاست های صهیونیستی تن دادیم✋ و متاسفانه کشتار و بیمارسازی های بسیاری در رابطه با تست داروها و تزریق واکسن های بیولوژیک کرونا اتفاق افتاد. ⚠️پس قبل از اینکه از یک سوراخ دوبار گزیده بشیم مراقبت کنیم!!!⚠️
🚨مهم وقتی میگفتیم، ☝️کسی باور نمیکرد و جدی نمی گرفت! ☝️دشمن صهیونیستی به بی حجابها پیامی صادر کرد و آنها را آماده شورش در ایران کرد... 🔺دفتر نتانیاهو، امروز چهارشنبه ۲۹فروردین، این پست را در اینستاگرام گذاشته است.! 🔻ما قبلا میگفتیم که زنان بی حجاب دارند پازل دشمنان ایران را تکمیل میکنند. چه بدانن و چه ندانن! 🔻میگفتیم که مرگ مهساکومله و شورش زن_بردگی_هرزگی یک کودتا علیه تمامیت ارضی ایران اسلامی و براندازی نظام بوده و است! 🔻می گفتیم که این بی حجاب ها پیاده نظام آمریکا و صهیونیستها در ایران هستند. اما کسی جدی نمیگرفت.🤷‍♂ 🔰رهبری معظم انقلاب اسلامی هم بر همین مبنا کشف حجاب را حرام شرعی و سیاسی اعلام کردند و گفتن پشت کشف حجابها سرویس های جاسوسی هستند... اما هیچ مسئولی آنرا جدی نگرفت. 🔺دفتر نخست وزیر صهیونیست-نتانیاهو- بهتر از این نمیتوانست پیاده نظام خود را در ایران لو بدهد. پی‌نوشت: آقایون مسئول! باید به سردار رادان کمک کنید و اگر کمک نکنید هیج فرقی با دشمن صهیونیستی ندارید! 👈هر کس مخالف برخورد با کشف حجابها باشه ، دقیقا تو مسیر صهیونیستها است چه بدانید و چه ندانید
*حلوای تن تنانی* جلوی موهایش را کج رو به بالا شانه کرده بود و موج دار روی پیشانی ریخته بود. جلوی در مدرسه ایستاده بودیم. تصویر دختر بچه‌هایی با لباس فرم و کوله بر دوش، درِ مدرسه را با درهای دیگر متمایز کرده بود. صورت دخترم را بوسیدم، برایش دست تکان دادم و زیر لب فالله خیر حافظا، خواندم. بچه‌ها که رفتند، دایره دورهمی مادرها تنگ‌تر شد. مادر نفس رو به مادر آسنا کرد: «مبارکه، موهات رو رنگ کردی؟» مادر آسنا، ناخن وسطی را وسط مش دودی موهایش برد. طرح شکوفه و زمینه صورتی ملیح ناخن‌های‌کاشته شده‌، زیر نور آفتاب درخشید. لب‌های قلوه‌ای و سنگینش، به سمت گونه‌ها کمی کش آمدند:« آره، رفتم آرایشگاه روناک، خوب شده حالا؟» مادر نفس، نگاهی به تاج موها کرد و گفت: «عالی شده، چقد ازت گرفت؟» درهای مدرسه بسته شد، اما جلسه ما هنوز پشت در دایر بود. مادران دوره پیش دبستانی همه چشم دوخته بودند به مادرآسنا. دستش را به نشانه تعجب بالا اورد: «باورت نمیشه، سه و نیم.» چندنفری هم‌نوا با مادر نفس،«چه خوبِ» کش‌داری گفتند. مادری دیگر، رو به مادر آسنا کرد:«عید حسابی هم بهت ساخته ها، صورتت تپل‌تر شده، موهات بیشتر جلوه می‌کنه.» مادر آسنا ابروها را بالا انداخت و دستش را به نشانه در گوشی حرف زدن، کنار دهانش گذاشت، اما با صدایی نسبتا بلند گفت: «ممنون، عید رفتم بوتاکس، ژل تزریق کردم واسه گونه‌ها و لبم.» صدای خنده و هوی نازک و تحسین‌گر مادرهای حلقه بلند شد. بحث رنگ مو و بوتاکس که تمام شد، مادر پریا که از بارداریم باخبر بود به طرفم لبخند زد: «نی‌نی تکون میخوره؟» رو به جمع کرد و ادامه داد: «مامان فاطمه اسما پنجمیش رو بارداره.» چشم‌ها گرد شد، حتی گرد شدن چشم‌های مادرِ آسنا از زیر عینک افتابیش کاملا مشهود بود. نگاه بغل دستی‌ام به سمتم متمایل شد: «الکی میگه، نه؟ دختر مگه میشه؟» روبرویی، بند کیفش را روی شانه جابجا کرد: «وای دختر به فکر خودت باش به فکر جوونیت!» لبخند زدم: «اتفاقا تو بارداری با این‌همه چکاپ سلامتی، خانوما بیشتر مراقب سلامتیشونن » دوسه نفری از جمع خندیدند: «راست میگیا؛ چند وقته چکاپ نرفتم» مادر آسنا از پشت عینک زل زد سمتم:« با این وضع اقتصادِ افتضاح، مگه میشه خرج بچه‌ها رو داد؟ » وَرِ محاسبه گر ذهنم سرتا پای مادر اسنا را نگاه کرد و طی معادله‌ای دو سه مجهولی، به اعداد و ارقام عجیبی رسید؛ هزینه بوتاکس، تزریق ژل، کاشت ناخن، رنگ موی فصلی، خریدهای جورواجور و... بعضی‌ها هنوز مات تماشای من بودند، انگار موجودی ماورایی میانشان فرود امده باشد. بعضی در گوشی پچ پچ می‌کردند. دو سه نفری هم شجاعت و صبر و توانم را با لبخندی کج، تحسین کردند. مادر آسنا ادامه داد: «من از تصور بچه سوم و مخارجش هم می‌ترسم، تو این گرونیا بچه اوردن اصن عاقلانه نیست.» برایم از افتابی که از پشت اپارتمان‌ها بالا می‌امد روشن‌تر بود که اولین واکنش به خبر بارداریم، گله از وضع اقتصادی کشور است. روسری و چادرم را روی سر جابجا کردم تا صافی همیشگی را از دست ندهند: «درسته وضعیت اقتصاد نامناسبه، اما یکم مدیریت کنیم و خرجای غیر ضروری رو حذف کنیم، میشه از پس هزینه‌ها براومد. روزی بچه‌ها، که فقط از همین حقوق و درآمد و طبق دو دو تا چهارتای ما نیست.» نگاهم را میان جمع تقسیم کردم:«اصل رزق و روزی برکته که من واقعا بعد از تولد هر بچه خیلی واضح حسش کردم. طوری‌که با تولد هر کدوم از بچه‌ها اوضاع مالیمون ضعیف که نشد هیچ، بهترم شد الحمدلله.. » مادر آسنا لب‌های سنگینش را از هم فاصله داد و با صدایی ریز خندید. دست راستش را دوباره میان موها برد و با دست چپ، عینک افتابیش را جابجا کرد: «خرج اضافه کجا بود، ما تو همین ضروریات زندگی موندیم! چقدر برکت،جیب خدا هم بالاخره حد و حسابی داره» نگاهش را از من گرفت و بین جمع چرخاند: «والا خرج همین دوتا بچه در نمیاد، یکی میگه کلاس سه‌تار باید برم، اون یکی تبلت شخصی می‌خواد. به بچه‌های این دوره زمونه هم که نمیشه نه گفت؛ تازه خرجای دیگه به کنار.» دو سه تایی با هوووم کش‌داری حرف‌هایش را تایید کردند. آفتاب کمی بالاتر امده بود، دست چپم را سایه بان چشم‌هایم کردم و جوری که از تایش مستقیم افتاب فرار کنم، جابجا شدم: «بالاخره هممون خرجای اضافه‌ای داریم که با حذفشون هیچ مشکلی پیش نمیاد. نوع خواسته‌هامونم بیشتر از نیاز، سبک و مدل زندگی تعیین می‌کنه، بعدشم برکت خدا بی حد و حسابه، مثلا مدت‌ها ماشینت نیاز به تعمیر پیدا نمی‌کنه، بیماری ها و هزینه‌ی دوا درمونت کم میشه، فروشنده‌های خوش انصاف به تورت می‌خورن و موارد دیگه‌ای که توی فیش حقوقی نیست اما تو دخل و خرج کمکت می‌کنه»
چند نفری وسط حرفم، ببخشید گفتند و خداحافظی کردند. مادر نفس حوصله‌ی ادامه بحث را نداشت. این را از چرخیدن مدام سرش به این سو و ان سو فهمیدم. آخر تاب نیاورد و دستی به پشت شانه‌ی مادر آسنا زد:«ول کن این حرفا رو هر کی می‌تونه بچه بیاره. راستی! ست باشگاهیایی که سفارش داده بودی رسید؟» و همزمان با جمع خداحافظی کردند. تا به خود آمدم من مانده بودم و نگاه مستقیم خورشید که توی صورتم می‌تابید. سوار ماشین شدم و به برکتی که بعد از تولد هر کدام از بچه‌ها به زندگیمان وارد شده بود فکر کردم. متراژ خانه بزرگتر شده بود، ماشین بهتری خریده بودیم، مسافرت و خریدمان سرجایش بود و با وجود همه این‌ خرج‌ها، هیچ وقت کم نیاوردیم. مهم‌تر از همه دلمان خوش بود و دغدغه‌ی معاش نداشتیم، پشتمان به خدایی گرم بود که رازق، کوچکترین نامش بود. به خانه رسیدم و مشغول پخت ناهار شدم. شاید حق داشتند که از هزینه‌های فرزندآوری می‌ترسیدند؛ بعضی چیزها حلوای تن‌تنانی و تا نخوری ندانی است، باید تجربه‌ کنی تا باورت شود، مثل همین برکت! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی صدام روسیاه هم معتقد بود فلسطین بدون کمک ایران آزاد نخواهد شد... ☑️ لطفاً یکی برسونه به دست حسن روحانی
13.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسئله‌ای بسیار سرّی که به تازگی نشر پیدا کرده است. هیچ توضیحی در مورد این نمایش نمی دهیم. کافیست فقط نمایش رو ببینید تا به هوش رهبر حکیم و فرزانه و توانایمان پی ببریم. تا جایی که امکان دارد نشر دهید، تا افراد بیشتری با حقیقت آشنا شوند... اشک شوق انسان از تجلی قدرت خدا می‌ریزه. سبحان الله ماشاءالله اگر کامل استماع کردید برای سلامتی و تندرستی رهبر پیامبر گونه مون صلوات هدیه کنید . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم        ‌‌
8.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 موسی ابومرزوق رئیس دفتر سیاسی حماس گفته بعد از پاسخ ایران به اسرائیل، میزان قتل عام مردم فلسطین در غزه به پایین ترین میزان رسیده! 🔻از برکات سیلی به موجودیت گستاخ و خونخوار صهیونیستی. اگر تمام کشورهای عرب به اندازه یک سیلی جرات ابراز وجود داشتند امروز فلسطین آزاد بود. 🔰 کانال تخصصی یمن و کشورهای خلیج همیشه فارس https://eitaa.com/Akhbare_Yaman
1.37M
توصیه های یکی از برادران نیروی انتظامی در مورد حجاب ☝️ لطفا گوش کنید ☝️ 📣خواهشا مردم پشت ما باشند 📣 💯 شماره تماس ۱۹۷ پیامک : ۱۱۰۱۹۷