eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.5هزار دنبال‌کننده
27.1هزار عکس
26هزار ویدیو
438 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
@fori_sarasariمداحی آنلاین - سامرا عزا گرفته - کریمی.mp3
زمان: حجم: 7M
‌ سامرا عزا گرفته بوی کربلا گرفته از این مصیبت دل من در تب و تابه کی گفته جای یه امام بزم شرابه ▪️فرا رسیدن سالروز شهادت امام هادی علیه السلام بر امام عصر ارواحنا فداه و منتظران حضرتش و مخاطبین خبر فوری سراسری تسلیت باد.
40.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان فلسطین به زبان ساده و کودکانه . با زیر نویس انگلیسی ،به نام( یک سطل آب). برگرفته از سخن معروف امام خمینی که اگر مسلمانهای دنیا هر کدام فقط یک سطل آب روی سر اسرائیل می ریختند، اسرائیل را آب می برد. -مصنوعی «پویانیک» https://eitaa.com/pooyanik https://ble.ir/pooyanik_Ai
◾️السلام علیک یا علی بن محمد ایها الهادی النقی یابن رسول لله 🏴 شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت‌باد ◾️امام هادی علیه السلام: کسی که در معاشرت با برادران دینی خود، تواضع کند، به راستی چنین کسی نزد خدا از صدّیقین و از شیعیان علی بن ابی طالب(علیه السلام) خواهد بود. (احتجاج ج۱ ص۴۶۰) ◾️امام هادی علیه‌السلام: خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است. (تحف العقول ص۴۸۳)
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞در شب (ع) فیلمی کمتر دیده شده از آخرین غبارروبی حرم امام هادی(علیه‌السلام) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی در سامرا 🌷 را یاد کنیم با ذکر 🌷 ع ع
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴زندانی که امام هادی علیه السلام در آن سالها زندانی بودن... 🔻امام هادی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ»؛ کسی‌ که از خودش راضی باشد، خیلی‌ها از او ناراحت می‌شوند. 🏴 علیه‌السلام تسلیت باد.
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاینمداحی آنلاین - من به امام هادی مدیونم - مطیعی.mp3
زمان: حجم: 9M
🏴🕊🏴🕊🏴 یه گوشه کنج حرم تنها سمت ضریحو نگا میکنم این، منم که دوباره سرگردونم از تو چی بگم آقا نمیدونم من به امام هادی مدیونم زیارت جامعه میخونم 🔊 🎙 (ع)🏴
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلی زیبا و دلنشینه خاطره‌ی خانم دکتر نسرین ف — استاد فیزیک دانشگاه تهران مادر ۷ کودک و همسر شهید در جنگ ۱۲ روزه راستش هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه روزی بشینم و بنویسم که هفتمین بچه‌م رو باردارم. اونم من، خانم دکتر، استاد فیزیک دانشگاه تهران، زنی که یه روز فقط به معادله‌های میدان مغناطیسی فکر می‌کرد، نه به لج‌بازی‌های یه نوزاد با نصف شب‌های بی‌خوابی مادرش. شوهرم، «حمید»، خودش هم فیزیک خونده بود. آدم شوخ‌طبعی بود، ولی توی دلش، یه ایمان عجیب داشت. از اون مدل مردایی که وسط سختی لبخند می‌زنن. همیشه می‌گفت: «نسرین، تو جهان رو بهتر از هرکسی می‌فهمی، ولی هنوز راز یه نوزاد رو اندازه‌ی یک سطرش نمی‌دونی.» با دوتا بچه زندگیمون در حال حرکت بود که، شد سه‌تا، شد پنج‌تا... و هر بار من می‌گفتم: «دیگه بسه، مغزم به اندازه کافی مشغوله!» اما اون فقط می‌خندید و می‌گفت: «مث فیزیکه، هر بار که فکر می‌کنی تهش رو فهمیدی، تازه شروعشه.» وقتی ششمین پسرم سه ساله بود، خبر دادم که دوباره باردارم. اون لبخند زد، ولی اون بار یه‌کم فرق داشت. نگران بود. گفت: «امیدوارم این نوزاد بیاد و خونه‌مون رو پر از صدا کنه، حتی اگه من نباشم.» همون موقع رفتم توی کارهای روزمره، فکر کردم شوخی کرده، ولی چند ماه بعد چشمم سیاه شد. توی مأموریت امداد داوطلبانه‌، جنگ ۱۲ روزه رفته بود که انگار همه چیز فریز شد. موندم و یه خونه‌ی اجاره‌ای توی نیاوران پایین، با شش تا فرزند و یه قلب ترک‌خورده. روزای اول بعد از شهادتش نمی‌دونستم چطور باید نفس بکشم. صبح می‌رفتم دانشگاه، سر کلاس درباره‌ی «نظریه‌ی کوانتوم» درس می‌دادم، شب می‌رفتم خونه‌ای که هر دیوارش با صدای بچه‌ها پر می‌شد، اما وقتی چراغا خاموش می‌شد، خونه خالی‌تر از همیشه می‌شد. بچه‌هام کوچیک بودن، معصومانه منتظر بودن باباشون برگرده. یه شب، پسر وسطی‌م ازم پرسید: «مامان، چرا خدا بابا رو زودتر خواست؟ مگه خدا نمی‌دونه ما بهش نیاز داریم؟» اون لحظه یه چیزی توی دلم شکست. دستش رو گرفتم و گفتم: «خدا گفت من بابا رو می‌خوام، اما شماها رو گذاشته تا من بفهمم قوی بودن یعنی چی.» حقیقتش، بارداری هفتم مثل کوهنوردی بود. دکتر گفته بود که بدنت خسته‌ست، احتیاط کن، ولی من با هر تقلایی، با هر بوی شیر، با هر تپش، حس می‌کردم حمید کنارمه. توی همون روزایی که اجاره‌خونه عقب‌افتاده بود، توی بازار دنبال ارزون‌ترین سیسمونی بودم. یه مادرِ دانشجوی دکترای خودم، وقتی فهمید من باردارم، یه جعبه آورد، گفت: «خانم دکتر، این لباسای نوزاد پسرمه، کوچیک شدن، اما تمیزن. بخواین برای شما.» اون شب زار زدم، نه از دلسوزی، از عشق؛ از اینکه دنیا هنوز دل‌هایی داره کوچک، ولی بزرگ‌تر از هر عظمت فیزیکی. الان که دارم اینو می‌نویسم، هفتمین بچه‌م، یه دختر کوچولو، خوابیده کنارم. با صدای نفسش، دانشگاه، مقاله‌ها، جلسه‌ها... همه برام یه جور دیگه معنی شدن. دیگه نه حجابم سنگینه، نه نالیدن از سختی معنی داره. من از توی سختی‌ها یه نور دیدم. با شش تا پسر و یه دختر توی خونه‌ی اجاره‌ای، شاید زندگی مرفهی نداشته باشیم، ولی خوشبختی‌مون قابل اندازه‌گیری نیست… شاید چون فهمیدم: بچه‌ها فقط نعمت خدا نیستن، یادآور ادامه‌ی زندگی‌ان، حتی وقتی یه زندگی تموم شده. هر وقت یکی از شاگردام توی دانشگاه می‌گه: «خانم دکتر، من هنوز نمی‌دونم بچه‌دار شم یا نه، سخته، هزینه‌ داره...» فقط لبخند می‌زنم و می‌گم: «سخته، ولی ببین، من هنوز زنده‌ام، هنوز می‌خندم، هنوز عشق دارم. سختی آدمو نمی‌کُشه، بی‌نور بودن می‌کُشه. و هیچ نوری قشنگ‌تر از صدای یه بچه نیست.» شادی روح شهدای جنگ ۱۲ روزه صلوات 🔰 نجات فرشتگان https://eitaa.com/savingangels