eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.7هزار دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
18.8هزار ویدیو
382 فایل
ما ملت شهادتیم شهادت مادر پهلو شکسته امان تسلیت
مشاهده در ایتا
دانلود
منتقم زهرا منتظرم که بیایی: ⭕️ از نظر امام زمان ارواحنافداه بهترین عمل در ماه مبارک رمضان چیست؟ 👈  در زمان غيبت صغري اهل ري نامه‌اي نوشتند و به شيخ صدوق پدر داده‌اند و در آن، این دو سؤال را از محضر مبارک امام عصر (عج) پرسيدند، شيخ صدوق نامه را گرفت و به بغداد رفت و توسط يكي از نواب اربعه خدمت امام زمان(عج) نامه را تقديم كرد و جواب گرفت. آن حضرت در جواب نامه فرمودند: «بهترين عمل در ماه رمضان فراگرفتن مسائل شرعي و آگاهي ديني و بهترين حاجت، طلبِ عاقبت به خيري از خداوند است».
🔰خاطره ای از توصیه شنیدنی حاج آقا مجتبی تهرانی درمورد فرزندان؛ اینها جمع تمام روایات در مورد بچه است! ☘ ... فردای [روزی که رفته بودم جهت از حاج آقا مجتبی تهرانی توصیه و راهنمایی بگیرم] با ایشان به مسجد رفتم فرمودند که دیروز شما آمدی و در مورد فرزندت گفتی، وقتی رفتی یک مطلب به ذهنم آمد که گفتم این را باید به آقای مطیعی بگویم و فرمودند که حتماً این را یادداشت کن. من کاری که خودم کردم را می خواهم به تو بگویم و هر کاری که برای بچه‌های خودم کرده‌ام را به شما هم یاد می‌دهم. ⬅️ توجه کنید این که می خواستند به من یاد بدهند من (میثم مطیعی) خصوصیتی نداشتم فقط آدمی بودم که سؤال کرده بودم. هر کسی دیگر هم سؤال می‌کرد ایشان کاری را که بلد بود و خودش انجام می‌داد به او توصیه می‌کرد. فرمودند کاری را به تو می گویم عمل کن و این دستورالعمل ایشان کاملاً مبتنی بر روایات است؛ ↩️ فرمودند ما روایت داریم که به ذهنم از امام هشتم است که بعد از هر نماز فریضه، مؤمن یک دعای مستجاب دارد. شما بعد از هر نماز واجب، هم خودت و هم خانمت از زمانی که می خواهید تصمیم به بچه دار شدن بگیرید تا موقع و حتی بعد از بارداری و حتی بعد از آن؛ گفتند فرزند بزرگ من ۵۰ سالش هست هنوز دارم این کار را می کنم و فرمودند این کار را بکن.⬇️⬇️ ✅ «یک صلوات می فرستی و بعد یک استغفار می فرستی (که این فرمایش ایشان هم مبتنی بر روایات است و روایت داریم که بنده اگر حاجت خود را بین دو صلوات قرار دهد خدا حیا می کند که طرفین را که صلوات است اجابت کند و وسط را باقی بگذارد) و فرمودند و دوباره صلوات می فرستی صلوات دوم را که فرستادی همین طور فارسی می گویی: خدایا این اولاد من را و فرزندان من را سالم، صالح، خوش قدم، خوش روزی و عاقبت به خیر قرار بده و بعد از این هم دوباره یک صلوات بفرست. می‌فرمودند: من مقید بودم و در همه نمازهایم این کار را انجام دادم و یک بار هم این کار را تعطیل نکردم. فرمودند این کاری است که خودم کردم و دارم به شما می گویم سپس به من گفتند این چیزهایی که به تو می گویم جمع تمام روایات در مورد بچه دار شدن است. 🔸 راوی: میثم مطیعی 🌐
❤️من دختر 💌 نامه ای از دخترت؛ از آنجایی که این روزها دلم می خواهد همه نشانه ها را به تو وصل کنم، حتی به سال تولدم می بالم. من متولد سال ۷۶ هستم، همان سالی که تو به فرماندهی رسیدی و در همین ۲۲ سالی که از زندگی من و تو در این دنیا گذشت، محشری به پا کردی که با ، نفس در سینه دنیا حبس شد. باورت می شود من حتی به همین ۲۲ سال از عمرم که هم زمان با حضور تو در این جهان گذشت، می نازم؟ و حالا خبر داری با رفتنت چه جگری از ما خون شده است؟... تو هنوز از همه ما زنده تری، پس بگذار از هر آنچه در دلم می گذرد، با تو حرف بزنم! لطفاً مرا ببخش اگر از چیزهایی می گویم که در شأن تو نیست، اما من که پذیرفته ام تو هستی و تو که پیش از این گفته بودی همان دختر من است... پس بی پرده می گویم پدر؛ از روزی که تو رفتی دیگر دستم به آرایش نرفت! باورت می شود؟ من که رنگ آرایش صورت و لاک ناخن و لب جورابم که از کتونی ام بیرون بود، همه باید با هم هماهنگ می شد، بعد از رفتن تو همه چیزم به هم ریخته است! حقیقتش را بخواهی، ما تو را آنگونه که هستی، هرگز نشناختیم اما وقتی رفتی طوری دلمان زیر و رو شد که فهمیدیم بی آنکه بفهمیم عاشقت بوده ایم. شاید این هم از همان بود که حتی عشقت را بی سر و صدا به دل ما می فرستادی تا ریا نشود... هر چه بود، از آن شبی که ما در خواب ناز بودیم و تو را غریبانه کشتند، دیگر این دل، دل نشد! دیگر این دل مال ما نشد! شاید اختلاف من و تو از زمین تا آسمان باشد، اما هر چه بود نسل ما بودی! قهرمانی که دلمان به بودنش قرص بود، قهرمانی که پشت پهلوانی اش با خیال راحت پنهان می شدیم و برای ها رجز می خواندیم! حالا رفتنت ما را آتش زده... ببخشید که می گویم، اما من هنوز هم اهل نیستم بابا! فقط دیگر دلم نمی آید با رنگ و لعابی بازی کنم وقتی یادم می افتد عشقم را چطور زدند... باز هم گریه ام گرفت... اصلا این آتشی که به دلمان زده ای، چرا سرد نمی شود؟ ای کاش هرگز سرد نشود، ما آتش تو را سخت دوست داریم! بگذریم... بگذار اشک هایم را پاک کنم و با همین بغض در گلو به تو قولی بدهم! این را یواشکی فقط به تو می گویم چون می دانم پدری به مهربانی تو، هرگز دعوایم نمی کند؛ من تا به حال ۲۲_بهمن نرفته ام... ببخش من را بابا، اصلا قبول نداشتم، هیچ چیز را قبول نداشتم... خواهش می کنم ناراحت نشو بابا، دیگر طاقت دیدن ناراحتی ات را ندارم، تو فقط بخند! مثل تمام عکس های زیبایت بخند! حالا دخترت به حرف تو آورده، پس بخند! از چند روز پیش که فیلمی از تو دیدم که می گفتی :«والله، والله، والله از مهم ترین شئون ، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکّان را به دست دارد.» من به حرف تو آوردم پدر! به حرف تو و به هر آنچه تو ایمان داری، ایمان آوردم پدر! شاید باورت نشود اما این روزها خنده های هم مثل خنده های تو از من دلبری می کند! انگار تا امروز درست او را ندیده بودم، حرف تو باعث شد خوب به او نگاه کنم، او که تو شهادت دادی از مهمترین شئون من خواهد بود! نمی دانم، شاید عشق او هم همچون عشق تو بی سر و صدا وارد قلبم شده و من بی خبرم! اما نمی خواهم این عشق هم از دستم برود بعد به خودم بیایم. حسرت از دست دادن تو کافی است، این عشق را عاشقانه و عارفانه در دلم پرورش می دهم، قول می دهم بابا! ببین، هم پیکسل صورت زیبای تو را خریده ام هم پیکسل لبخند شیرین رهبرم را... هم دارم! فردا به جبران همه این سال ها، عاشقانه به ۲۲_بهمن خواهم رفت. مگر جز این است که تو دوست داشتی من پای رهبر و مان بمانم و مگر جز این است که هنوز با دست و دهان خونی، به گریه هایم می خندند؟ پس به خدا خواهم رفت! به عشقم به تو و به عشقم به رهبرم قسم، فردا این عشق را به رخ دنیا خواهم کشید! دخترت ۲۱ بهمن ۹۸ ✍️نویسنده: 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷