آن چنان گریستند که نزدیک بود، جان سپارند!
.
.
حجت الاسلام مرحوم دکتر احمد احمدی نقل میکردند:
.
علامه طباطبایی تجسمی از فضائل بودند، فضائلشان آن قدر زیاد است که احصا نمیشود.
.
پس از اتمام درس و خروج از مدرسه حجتیه شاگردان تا منزل، ایشان را همراهی میکردند و حتی به درِ منزل خود تکیه میدادند تا بتوانند جواب شاگردان خود را بدهند.
.
ایشان تجسم عشق و عاطفه بودند. زمانی که همسر مکرم ایشان در سال ۴۴ وفات کردند، هنگامی که میخواستند از بیتِ مکرمِ ایشان جنازه را بردارند، آن چنان گریستند که نزدیک بود جان بسپارند!
.
پس از آن در جلسات شبانه پنجشنبهها و جمعهها تا مدتها ناراحت و افسرده بودند!
.
.
عزیزان ...
فرض کنید دختر یک خانواده ثروتمندی هستید در تبریز.
با یک طلبه ساده ازدواج میکنید و بهخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ساده راهی نجف میشوید.
گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد. بعد این فرزند می میرد! بعد دوباره فرزند میدهد، دوباره در همان بچگی می میرد! دوباره فرزند میدهد دوباره…!!
این درحالی ست که فقر گریبانتان را گرفته.
در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید؛ حتی رختخواب… !
.
🔸همسر #علامه_طباطبایی همیشه مرا به فکر میبرد. علامه درباره ایشان گفته بودن:
«من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم»!!
یا:
«اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه تحصیل بدم»
صبر حیرت انگیز...
نوشتن المیزان…
علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند.
علامه در جایی فرموده بودند:
«ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم!
و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(ع) را میشنیدم!»
.
عزیزان ...
🔸همیشه به جایگاه او حسرت میخورم!
با خودم فکر میکنم وقتی که داشته خانه را جارو میزده، یا وقتی برای علامه چایی میریخته، میدانسته در آسمان ها آنقدر معروف است؟!
میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ آنقدر موثر است؟
کاش کتابی از زندگی نامهاش چاپ شده بود.
کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت...
کلاس اخلاق، اخلاص، کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی، کلاس چگونه از همسر خود علامه طباطبایی بسازیم؟!
کلاس چگونه بدون قلم بدست گرفتن تفسیر المیزان بنویسیم؟
کلاس چگونه #مهم باشیم اما #مشهور نه؟
کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم؟ کلاس…
همه ی این ها چند واحد میشود؟
چقدر واحد پاس نکرده دارم...!
.
.