eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.7هزار دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
24.6هزار ویدیو
433 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥بزرگترین بی‌تربیتی چیست؟ 🔻بسیاری از مردم و خصوصا کسانی که دارای جایگاه اجتماعی هستند یا برخی خانواده‌های متدین، برای اینکه فرزندشان خوب بیاموزد و به بهترین وجه تربیت شود، او را با صرف هزینه‌های بالا روانه انواع مدارس خاص می کنند. 🔻 ایشان معمولا اینگونه استدلال می کنند که نباید اجازه دهیم فرزندمان در محیط هایی که دانش آموزان عادی و فاقد تربیت خانوادگی حضور دارند، تحصیل کند تا دچار آسیب نشود... باید همه چیز را برای او فراهم کنیم که دچار محرومیت ها و سختی هایی که خودمان کشیدیم نشود و... 🔻اما نکته اینجاست تحصیل فرزندان در مدارس تحت کنترل کامل و دارای بهترین امکانات و معلمان، قطعا فوایدی دارد اما به نظر می‌رسد، در بسیاری از موارد دانش آموز به بزرگترین «بی تربیتی» دچار می شود و آن و نگاه تحقیرآمیز به دیگران و محیط و عدم احساس مسئولیت است. 🔻بعد از چند سال که این دانش آموز وارد اجتماع می شود ابتدا خود را چند سروگردن از بقیه مردم بالاتر می بیند و طبعا خود را طلبکار احترام بی پایان از جامعه می داند. 🔻انتظار دارد جامعه برای او جایگاهی آماده کنند که او قدم رنجه کند و در آنجا بنشیند 🔻او دائما در حال سر تکان دادن و تاسف از رفتار آنها و حتی همکاران خود است!! 🔻او بعد از مدتی محیط رشد خود را به طور تحقیرآمیز رها می کند و ... 🔻چون زحمتی برای تامین نیازهایش نکشیده، طبعا هیچ هویتی ندارد و به عناصر هویت ساز مانند ذخائر فرهنگی و ملی و بزرگان و حتی معلمانش بی اهمیت است. 🔸پ.ن: تصویر، حدیث نصب شده در دیدار رهبر انقلاب با است.
🌺 تاثیر یک کلمه در سرنوشت یک انسان! 🌺 کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران یه اسمم را نوشتند شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا معضلی بود برای من، هیچی نمی فهمیدم البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم تو تهران شدم شاگرد کلاس معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من هر کس درس نمی خواند می گفت: میخوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم با هزار زحمت رفتم کلاس دوم آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!! دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد کلاس سوم یک جوان و زیبا آمد مدرسه مان لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند من خودم از اول رفتم ته نشستم میدانستم جام اونجاست درس داد، گفت که برا فردا بیاریم انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت خدایا برا من چی می نویسه؟ با خطی زیبا نوشت: عالی! باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود لبخندی زد و رد شد سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم به خودم قول دادم بهترین باشم... آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد همیشه بودم وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم یک به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد! ❤️چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم ؟! به ویژه ما ، ، ، ...❤️ استاد محمد شاه محمدی استاد مدیریت و روانشناسی روز معلم بر معلمین و اساتید عزیز، گرامی باد