eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.6هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
18.5هزار ویدیو
378 فایل
ما ملت شهادتیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇 📌 برای دوستانی که پیگیر ارسال گزارشات مختلف و به‌ویژه جرائم سایبری به نهادهای مسئول هستند، این دو صفحه‌ی اینترنتی رو ارسال کنید👇👇 https://csirc.cyberpolice.gov.ir/ 💡 صفحه ارتباط با مرکز فوریت‌های سایبری《 پلیس فتا 》 و https://gerdab.ir/fa/forms/8 💡 صفحه ارسال گزارش‌های مردمی به 《فرماندهی امنیت سایبری سپاه》 🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹 📝
دشمن و مهندسی افکار.mp3
3.14M
🔻دشمن و مهندسی افکار | يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت دردناک امدادگران هلال‌احمر کرمان از کمک رسانی به مجروحان حادثه تروریستی: خانم بارداری که به شهادت رسید
و ما چه میفهمیم خانواده‌های جانبازان موجی چه میکشند
نام اثر: «عاقبت به خیری...» ❤️❤️❤️
اینجا کرمان است... مقابل منزل خانواده سلطانی نژاد که در عملیات تروریستی کرمان ٩تن از شهدا از این خانواده بودند.روحشون شاد🥀 ایل و تبار ما به فدای تو یاحسین
سلاح به دست گرفتم برای دختر کاپشن صورتی گوشواره قلبی 🔹
‏شهید سید مرتضی آوینی: "شرط ورود در این جمع اخلاص است و اگر این شرط را داری، چه تفاوتی می‌کند که نامت چیست و شغلت؟" 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴افشاگری داغ دکتر احسان میرزایی 🔹سازمان ملل توسط راکفلرهای یهودی بنا شد. 🔹دو سوم جمعیت جهان باید تا ۲‌۰۳۰ کاهش یابد. بیل گیتس: جمعیت دنیا با واکسیناسیون عمومی باید کاهش یابد
🔶 و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله، اللهم العنهم جمیعا 💠 @va_tweet 👈
✍اگر همه مردان و زنان فلسطینی که زیر بمباران شهید شدن رو گناهکار فرض کنیم(!) احتمالا چندهزار کودکی که تو غزه شهید شدن، در اثر تصادف جانشون رو از دست دادن!!! وگرنه اسرائیل که با بچه ها کاری نداره!! اونا موشکاشون هوشمنده... اول میپرسه، گناهکاری؟ اگر جواب مثبت بود، میخوره بهش!!! 🌱 💠 @va_tweet 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 خیلی قشنگ و جالب پدیده حجاب استایل رو توضیح داد، حتما نگاه کنید نشر این کلیپ صدقه جاریه است ✌️🇮🇷🇱🇧🇵🇸🇾🇪🇮🇶🇸🇾 🌀 @vahab313
💠پیمان خون در خیابان شهدای حادثه خون‌بار دیروز کرمان را ضرب در دویست و پنجاه کنیم به رقم بیست‌ و پنج هزار شهید غزه می‌رسیم آن هم در غزه‌ای که یک چهلم ایران هشتاد میلیونی جمعیت دارد. به بیان گویای اعداد آنچه در این سه ماه غزه کشیده فاجعه‌ای به بزرگی برابری واقعه تلخ و تکان‌دهنده روز گذشته کرمان است. اسرائیلی که توانسته به مدد آمریکا حمام خون بیست‌وپنج‌هزار نفری در غزه راه بیاندازد چرا اگر دستش برسد نتواند بالغ بر یک صد زن و بچه و پیر و جوان را در کرمان به خاک خون بکشند و چرا این واقعه را در تهران و مشهد و قم تکرار نکند؟ دقیقا چه چیزی از نرم‌های بین‌المللی و قواعد جهانی و قطع‌نامه‌های کاغذی سد پیش روی ماشین کشتار صهیونیستی است؟ ماجرای فاجعه دیروز به استناد فجایع این سه ماه نشان داد که غزه چطور به امنیت در خیابان‌های تهران و کرمان گره خورده است و چطور سرنوشت ملت‌های منطقه تنیده در هم است. محور مقاومت اینک پیمانی از خون در خیابان‌ها بسته؛ خون در بغداد با خون در دمشق و خون در بیروت و خون در غزه و خون در صنعا و خون در تهران و کرمان و مشهد آمیخته است و خون‌شریکی این مردم می‌تواند معادله‌ی دیگری رقم بزند و قواعد حاکم بر دشمن صهیونیستی را برای همیشه تغییر دهد. ✍ سرباز روح الله رضوی @Kolbe_Andishe_Farhang
صدای مرد پشت بلندگو، هنوز توی سرم روی دور تند، تکرار می شود. «یک هفت ساله ی نامعلوم یک هفت ساله ی نامعلوم ...» نمیدانم! امروز کدام تابوت برای طفل هفت ساله ی گمشده بوده. نمیدانم کنار تابوتش، پدر و مادری بوده ؟ پدر و مادری مانده؟ که اشک هایشان، چون رگباری از گلوله ها روان شده باشند روی صحرای صورتشان. درست شبیه رگبار ترکش هایی، که جای جای تن طفلشان را پر کرده بود از رد اشک هایی به رنگ خون!. همان محل زخم هایی که تا دیروز، محل و بوسه گاهی برای چیدن عطر تنش بوده. جایی مثل مسح سرش، لابه لای خرمن موهایش. او حتما عزیز کرده ی دل عمه ای بوده. یا رفیق و پایه ی تمام بازی، و شیطنت های کودکانه ی دخترها و پسرخاله هایش. او، حتما رفیق مهربان دوست بغل دستی اش بوده. راستی، او باید تا به امشب مشق های روز شنبه اش را مینوشت. دانش آموز هفت ساله ی کلاس اولیمان. و بعد، مامان صبح فردا وقتی لقمه هایش را کنار دفتر مشقش میگذاشت، صفحه ی دفترش را ورقی میزد و با دیدن دست خطش یاد اولین نامه ی «مامان من تو را دوست دارم»ش می افتاد، و ردپای لبخندی از سر ذوق خط می انداخت روی لب هایش راستی، آخرین حرفی از حروف الفبایی که آموختند کدام بود.؟ باید حالا روی درس (ش) توقف داشته باشند. شاید وقتی معلم میگفت: «ش مثل ..؟!!!» و بعد صدای پر از ذوق و بلند بچه ها، که هوای کلاس را پر کرده بود، یک صدا گفته بودند: «ش مثل شهید ش مثل شهید قاسم سلیمانی» ش مثل آرشام ... ش مثل شاهچراغ حروف الفبا ی کلاس اولی های کشور هنوز به نیمه نرسیده است. تا ۳۲ومین حرف هنوز مانده است. اما، آرام بخواب جان وطن. آرام بخواب طفلک هفت ساله ی من .. تو حروف الفبایت را به پایان رسانده ای. کامل ترین حروف الفبای این مکتب انقلاب را. تو، نخستین شاگرد اول کلاست که نه، دبستان که نه، یک عمر زندگی شده ای. تو کامل ترین حروف الفبارا از بر شده ای. الفبایی که پایانش حرف «ش» بود. *ش مثل شهادت* در بین نام های توی تصویر کدامین نام از آن توست. ولی من زین پس، کنار نام کودکی هفت ساله این را خواهم نوشت. در چهارماه تحصیلی توانست، بعد از خواندن درس «شین» فارغ التحصیل شود. فارغ از تمامی هیاهو ها او برگزیده ی دانشگاه شهادت شد. تحت نظر استاد یارش *سردار شهید قاسم سلیمانی* _
*۲ساله، با کاپشن صورتی، گوشواره قلبی* ما مادرها که تاب این کارها را نداریم. حتما برای آن روزی که قرار بر سوراخ کردن گوش هایش بود، با بابای خانه شرط کرده بودی، نگه داشتن دخترک موقع کار دکتر، سهم تو باشد. هر دو لاله ی گوش هایش که به لطافت و نرمی گل هاست، سوراخ که شد، بغض که کرد، گریه اش که گرفت، من در آغوش میگیرمش، من آرامش میکنم. و حتما، آن لحظه دلت مثل اناری ترکید. و از حجم بغض و گریه اش؛ بغضی پرید بیخ گلویت. حتما مدت ها بود به فکر خرید گوشواره ی طلا بوده ای. چند ماهی از سروته حقوق و دخل و خرج ها زده بودی. برای خرید گوشواره های دخترک. و آن روز، با ذوق چشم میگرداندی پشت شیشه هایی، که در زرد و سفید هایی چشم نواز می درخشیدند. آن روز حتما خسته شده بودی، طاقتش را نداشته ای دخترک را باخودت هم قدم کنی، پاهایش جان قدم زدن طولانی را نداشته اند. پس بیشتر مسیر، در آغوشت پناهش داده ای، تا درخشش یک جفت گوشواره، به شکل قلب هایی کوچک، لبخندی مهمان لب هایت کرده بود. حتما گوشواره هارا که به دستت داده اند، با ذوق کنار صورت دخترک نگه میداری. با صدایی لبریز از زنگ خوشحالی، لحن صدایت را کودکانه کرده ای، و رو به چشم های خندانش گفته ای: «ببین مامان، چقدر قشنگه ببین چقدر نازن» و خندان، دست های کوچکش را دراز میکند به تمنای لمس قلب هایش. شب در خانه، کنار بابا آرام و بااحتیاط با بازی و خنده، گوشواره ها را گوشش کرده اید. هر دو به ذوق کودکانه اش خندیده اید. درست شده بود شبیه ماه شب چهارده. *ماهی با گوشواره های قلبی.* حتما تا چندروز بعد از پوشیدنشان با ذوق، صورتش را دالی کنان میکشاند رو به صورتتان. و به طرز بانمکی درحالیکه دست هایش بر لاله ی گوشش بوسه میزد کلمه ی گوشواره را نامفهوم و بامزه ادا میکرد، و حبه حبه قند در دلتان آب. آن روز از توی کشوی لباس هایش، ژاکت صورتیش را انتخاب کرده بودی. همراه کاپشن صورتی رنگی که به تازگی، با ذوق یک سایز بزرگتر گرفته بودی، که تا سه سالگی اش هم تنش را مهمان گرمایش بکند. و همان لحظه، که آرام دست های کوچکش را به امانت، از گزند سرما، به دست کاپشنش میدادی، زمزمه میکردی: «قربون دختر نازم برم کاپشنشو حالا بپوشه که بریم زیارت حاج قاسم.» بعد هم بوسه ای زده بودی به صورتش.. حالا اما.. از دخترک دوساله ی ماه رویشان یک خط مانده با نشانه ای روی دری شیشه ای. شما بگویید مگر غنچه ها را نیز پر پرمیکنند؟
در حالی که طارق حبش، دستیار ویژهٔ بایدن در وزارت آموزش‌ و پرورش آمریکا استعفا کرد و تو متن استعفاش نوشت: نمی‌توانم عضو دولتی باشم که حامی نسل‌کشی اسرائیل است! زیباکلام استاد دانشگاه تهران، نسل کشی و کودک‌کشی اسراییلی‌ها رو سفید شویی میکنه! غربال آخرالزمانی این شکلیه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیده مریم سلطانی‌نژاد از اقوام ریحانه (کاپشن صورتی) 😭وصیت نامه حاج قاسم را خواندی مریم جان انگشت اشاره ات را بالا آوردی و سه بار از زبان حاج قاسم به ولله قسم خوردی که اگر این خیمه برپا نماند چیزی از بیت الله الحرام، حرم رسول الله، کربلا و نجف و کاظمین وسامرا و مشهد باقی نمی ماند. رجز خواندی و چه خوب سربازی بودی دختر. جان عزیزت را فدا کردی پای این خیمه خون تو خیلی کارها می کند با دل ها روایت کرمان ۸ تن از خانواده سلطاني نژاد به شهادت رسیدند