#شهید_علی_وردی اولین بار که پام به گلزار شهدا باز شد انقدر عجله داشتم که همه شهدایی که از قبل میشناختم و فقط مزارشون و نگاه کردم و برگشتم خیلی دوست داشتم برم سر مزار #داداش_حسین ولی خیلی دیر شده بود و دوستی که همراهم بود عجله داشت میگفت بیا بریم سوار ماشین شدیم تا برگردیم تو دلم میگفتم داداش حسین من اومدم تا سلام دوستم و بهت برسونم اگه نبینمت و برگردم چی؟ اون وقت جوابش و چی بدم؟ اصلا من دعوتنامه رو از خودت گرفتم😢 با ماشین داشتیم میرفتیم سمت متروی حرم #امام_خمینی ناامید شده بودم یهو سرم و گرفتم بالا دنبال ایستگاه مترو بگردم که دیدم 🤩 خودش بود قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا همونجا که مزار #داداش_حسینم هست با یه جیغ دست دوستم و گرفتم و دویدم گفتم #قطعه_۵۰ بیااا چقدر خوشحال بودم قشنگ حس کردم که داداش حسینم دعوتم کرده وقتی رفتم سر مزار #داداش_حسین چون دیرمون بود فقط در حد یه فاتحه اونجا وایسادم داشتم برمیگشتم دست دوستم و بگیرم که دیدمت مزار #شهید_آرمان_علی_وردی دیدمت و شکستم شدی داداشم #داداش_آرمان سر مزارت مراسم بود ولی من به مراسم نرسیدم ولی خیلی خوشحال بودم که سر مزارت هستم که شدی داداشم تا ابد داداشم بمونید ✏️ادمین نوشت #عاشقتونم #داداش_حسین #داداش_آرمان #آرامش #رفیق_شهید