#خاطره_تعزیه🚩
#تعزیه_خوانها
#روستای_آذران
◾️دهه اول محرم که میرسید، کلاسهای بعد از ظهر مدرسه عذاب آور بود .
توی حسینیه تعزیه بود و ما سر کلاس بودیم .
و آنقدر فکر و ذهنم توی فضای حسینیه بود که درس معلم را متوجه نمیشدم .
زنگ که میخورد از مدرسه تا حسینیه رامیدویدم،
و تقریبا به صحنه آخر تعزیه میرسیدم .
اگر تعزیه حضرت قاسم بود، مرحوم علی آقای حسنی
در نقش ارزق شامی
آخرین نفری بود که به میدان می رفت ، و به دست حضرت قاسم کشته میشد .
و اگر تعزیه وهب بود،
زمانی میرسیدم که،
عمو حسینعلی مطهری
یا همان مادر وهب
سر فرزندش را به طرف
مرحوم حاج غلامعلی پایدار پرتاب میکرد .
تمام خاطرات کودکی ما در تعزیه خلاصه میشد به وقتی که ،
عمو رمضانعلی شاکری
در تعزیه حضرت عباس برای شمر رجز خوانی میکرد.
نیمی از جمعیت این قسمت تعزیه را حفظ بودند و در دل همخوانی میکردند .
یادش بخیر
عمو تراب خیراندیش
این سعد میشد
عمو محمد علی معصومی
درویش کابلی
و مشهدی محمد علی دنیا دیده مامور انتظامات بود .
و با ترکه بلندی بچه ها را کنترل میکرد .
در تعزیه حر وقتی
عمو رمضانعلی
کفشهایش را گردنش می انداخت، و جلو عمو حسینعلی،
که نقش امام را داشت،
اظهار ندامت و پشیمانی میکرد ،آنچنان محزون نسخه را میخواند، که در و دیوار حسینه به گریه در می آمد.
اما آن روزها بچه مدرسه ای ها کامل ترین تعزیه ای که میدیدند، تعزیه روز عاشورا بود .
زمستانها در حسینیه و بهار و تابستان در فضای باز .
اوایل تعزیه را همان جلو حسینیه میخواندند .
ذوالجناح محله بالا بود و اسب شمر و مخالفین آفتاب رو .
جنگ که در میگرفت ما از صدای ضربه شمشیر ها وحشت میکردیم. اسبها به تاخت دنبال هم میکردند. و شمشیر ها به سپر میخورد و گرد و خال سم اسبان فضا را پر میکرد. و صدای گریه در کوچه میپیچید .
یکی دو سال هم دروازه بالا روبروی شعبه نفت تعزیه امام حسین را خواندند.
نمیدانم شیر از خانه حاج حسن حسنی بیرون می آمد یا خانه حاج طوقان یا خانه مشهدی رمضانعلی معصومی؟
فقط تفنگ که در میرفت
شیر میپرید وسط تعزیه
و دنبال
حاج محمد علی مطهری
و حاج حسین آقا ثانی
میکرد و ما بچه ها که انگار شیر واقعی میدیدیم نمیدانستیم که مشهدی رمضانعلی سعادت
نقش شیر را بازی میکند .
یکسال هم تعزیه کنار مخابرات فعلی و موتورخانه قبلی اجرا شد . آنروز دوره نوجوانی نسل ما بود .
و از شعر ها و متن تعزیه سر در نمی آوردیم .
غروب غم انگیز بود لحظه وداع امام.
بچه ها دنبال امام می دویدند.
و عمو حسینعلی مطهری
که چند بار بغضش توی تعزیه ترکیده بود بچه ها را به خیمه بر میگرداند .
عمو رمضانعلی بلاخره به میدان رفت و بعد با اسبش غیب شد .
مشهدی محمد باقدرت آنقدر طبل زد تا امام برگشت .
پیراهن بلند سفیدی تن کرده و عرق چین سفیدی هم به سر داشت اما کلاه پیراهن غرق خون بود .
وقتی عمو رمضانعلی با این حالت آمد و از اسب افتاد ،
صدای ناله و شیون بلند شد و شمر که به طرف گودال قتلگاه میرفت،
ضجه ها بیشتر شد .
آنروز آن صحنه آنقدر مخلصانه و واقعی بود که میخواستم بدونم وسط تعزیه و شمشیر عمو رمضانعلی پایدار را از دستش بگیرم .نگاهی به عمو حسینعلی کرد م و منصرف شدم.
و فقط اشک بود که می آمد و شیون زنان بود که به هوا می رفت .
تعزیه توی حسینیه اگر چه اسب نداشت و شیر هم آنچنان قدرت مانوری برایش فراهم نبود اما دلنشین تر بود .
بعد از نماز ظهر
عمو حسینعلی پایدار
نسخه را بر میداشت و می آمد حسینیه.
تعزیه خوانها لباس میپوشیدند و آماده میشدند.
مشهدی بمانعلی غنمی
و عمو مسلم میرزابیگی
چای درست میکردند.
و جماعت کم کم حسینیه را پر میکردند.
هیچ وقت گریه های
عمو عباسعلی حسنی
تو تعزیه ها از یادم نمیرود. دستمالی از جیبش در می آورد و هنگامی که امام به زمین می افتاد با صدای بلند گریه می کرد .
آخر تعزیه وقتی
عمو خدابخش دعای اخر تعزیه را می خواند ،
و موقعی که عمو رمضانعلی کفنش را کنار میزد و بلند میشد تا چای آخر تعزیه را بخورد تازه انگار از خواب بیدار شده بودیم و تازه میفهمیدم که اینها شبیه خوانی است......
این روز ها که به گلزار میروم لا به لای قبرها میگردم،
و بر مزار تعزیه خوانها با حسرت نگاه میکنم
و یقین دارم که موافق خوان و مخالف خوان هایی که سالها با اشک و اندوه تعزیه خوانده اند و کسانی که پای آن تعزیه ها با اخلاص گریه کرده اند .
سر سفره ارباب نشسته اند .
روحشان شاد
#مصطفی_جوادی_مقدم
از کانال آریون
@ariion