#حضرت_علی_اصغر در گلوی تشنه اش وقتی عطش جان میگرفت رود از شرمندگی راه بیابان میگرفت او خودش باب الحوائج بود مانند عمو لب اگر آن روز تر می کرد، باران میگرفت حیدر شش ماهه بین گاهوار انگار داشت با تلظی کردن خود اذن میدان میگرفت باورم این است اگر او از میان خیمه گاه زودتر بیرون میامد جنگ پایان میگرفت مثل زهرا رفت، چندین قبر کند آقای ما غصه ی دفنش توان از شاه عطشان میگرفت #مسعود_یوسف_پور #محرم 🏴 @hoseiniye_ye_del

گریه کم کن برام علی لای لای 💔 #مداحی #حاج_محمود_کریمی #محرم 🏴 @hoseiniye_ye_del

تا تر کند یک لحظه خشکی دهانش را پیوسته می گرداند دور لب زبانش را در بین آغوش پدر آرام شد هر چند هرم عطش می سوخت جسم نیمه جانش را خورشید سوزان بود و باد داغ تفتیده حتی نمی‌فهمید شان میهمانش را ناگاه بین خیمه قلب مادری  لرزید وقتی کسی برداشت در آن سو کمانش را تیری دویید و خنده های کوچکش را برد تیری که پایان داد رنج بی امانش را سنگی رسید و ماهی کوچک به خون غلطید دریا به خون آمیخت صحن آسمانش را یک لحظه بعد از آسمانها قاصدک می ریخت هر قاصدک می برد درد بی کرانش را می خواست از اندوه بابا کم کند قدری لبخند زد ته مانده ی تاب و توانش را زیر عبا می رفت پشت خیمه اما کاش دشمن نمی فهمید در آنجا نشانش را جان جهان بادا فدایش که میان تشت همراه بابا خورد سهم خیزرانش را #حسن_شیرزاد #محرم 🏴 @hoseiniye_ye_del

ای سند غربت آلِ علی آینه‌ی جاه و جلالِ علی..🖤🥀!′ #استوری #روز_هفتم #محرم 🏴 @hoseiniye_ye_del

#حضرت_علی_اصغر به دست حرمله تا که کمان رفت دگر از پای بابایت توان رفت جهان شد پیش چشم من سیَه تا سفیدی گلویت را نشان رفت… #محمدحسین_مهدی_پناه #محرم 🏴 @hoseiniye_ye_del