eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع) دل نیست این که دارم، گنجینه ی غم توست بیگانه باد با غیر این دل که مَحرم توست ورد زبانم امسال ذکر مصیبتت بود امسال عالَم من، در فکر عالَم توست تصویر کربلایت جاری ست در سرشتم تا زنده ام نگاهم، کانون ماتم توست خون تو تا قیامت، می جوشد از دل خاک سر سبز، خاک این دشت، از خون خرّم توست سرشار کرد خونت، امسال تشنگی را این کربلای تفته، سیراب از دم توست یا رب سَر حسین است، بر روی نیزه آیا؟ یا سِرّ آفرینش؟ یا اسم اعظم توست؟ بگذار تا بگردم، دور تو، کعبه ی من! ذی الحجّه ی من امسال، ماه مُحرّم توست  
ز ارتکاب گنه نیست شرمگینان را خجالتی که مرا هست از عبادت خویش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله جوادی آملی: اگر خدای نکرده این نظام برود، دیگر بر نمی‌گردد و لعنت تمام لعنت کنندگان تا قیامت دامنمان را خواهد گرفت.
دل اگر  محرم حسین نشد بی تعارف ز سینه میکَنمش
این اشک رهایت از دل خاک کند بالت بدهد راهی افلاک کند تو اشک غم حسین را پاک نکن بگذار که این اشک تو را پاک کند...
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع) بالا نرفت آن‌که به پای تو پا نشد آقا نشد هر آن‌که برایت گدا نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آن‌که کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ‌کس غیر از خدای عز و جل خون‌بها نشد در خلقتش زمین و مکان‌های محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد گرچه هزار سال برای تو گریه کرده‌اند یک‌گوشه از حقوق لب تو ادا نشد ما گندم رسیده شهر ری تو ایم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد یک گوشه می‌رویم و فقط گریه می‌کنیم حالا که کربلای تو روزی ما نشد داغ تو اعظم است تحمل نمی‌شود در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
یا حبیب الباکین از جهانی که پر از تیرگی ما و من است می‌گریزم به هوایی که پر از زیستن است می‌گریزم به جهانی که پر از یکرنگی‌ست به جهانی که پر از گریه‌کن و سینه‌زن است به همان‌جا که نفس قیمت دیگر دارد اشک‌ها درّ نجف، سینه عقیق یمن است به همان‌جا که در آن باد صبا بسته دخیل به عبایی که پر از رایحه‌ی پنج‌تن است چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق هرکجا پرچم روضه‌ست، همان‌جا وطن است دم من زندگی و بازدمم زندگی است تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است قلب آن است که لبریز محبت باشد تا ابد خانه‌ی اولاد علی قلب من است
اشکی دو سه امروز در این بقعه فرو بار کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست
یا رقیه‌بنت‌الحسین (ع) _مرثیه کنارِ زخم‌هایت زخمِ من انگار چیزی نیست به جانِ چشمِ تو این چشم‌های تار چیزی نیست ندارم آب؛ وقت شستشویت اشک‌هایم هست ولی پیشِ سرت انگار این رگبار چیزی نیست نپرس اینقدر، از من نیمه‌ی تاریکِ ماهم چیست ؟! خسوفم را تماشا کن؛ نکن اصرار، چیزی نیست به شوق دیدنت تازه زبان وا کرده‌ام انگار بِ به جاجانِ تو این لکنتِ گفتار چیزی نیست نخواه از دخترت تا روسری بردارد از مویش که زیرِ سایه‌ی این چادرِ گلدار چیزی نیست نبین بر گونه‌ام حکّاکیِ ذکرِ عقیقت را به دستِ ساربان یک شب شدم بیدار، چیزی نیست نپرس از گوشواره از النگو از گلوبندم فقط یک چند باری رفته‌ام بازار، چیزی نیست به هر کس خیمه‌ی سوغات را می‌گشت می‌گفتم ببین گوشِ مرا؛ دست از سرم بردار چیزی نیست گلِ سرخِ بدون ساقه در گلدانِ سرنیزه ! نبین پای مرا؛ این زخم‌های خار چیزی نیست
دست خالی بر نمیگردد دعا از روضه اش سائلان را آستانش کعبه حاجت رواست
4_448967053303349872.mp3
15.34M
بیاد نیاد محاصره ام تو نیزه ها ✨عبدالله ابن حسن ع 🍃حاج محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰احلی من العسل... روضه خوانی مقام معظم رهبری روضه ی حضرت قاسم ابن الحسن(ع)
السلام علیک یا رضیع الحسین(ع) بر مرکبِ پیمبر اعظم سوار شد عمامه بست، رو به سوی کارزار شد زیر عبا گرفت علی را شهِ غریب با شیرخواره جانب آن قوم خوار شد گفتند آمده ست به قرآن قسم دهد پس همهمه گرفت و قُشون بیقرار شد پس دست بُرد و طفلکِ از حال رفته را بیرون کشید و خاتم شهر آشکار شد لب باز کرد تا سخن انشا کند حسین پس رو برو به مکتبِ داد و هوار شد چندین سخن ز ماهی و آب فرات کرد پس با علی سخن ز سر التفاط کرد چشم سیاه تو چقدر آب می خورد؟ اصلاً شب سیاه مگر آب می خورد؟ شمر و سنان و اَخنس و خولی بهانه است قتل پدر ز داغ پسر آب می خورد ای پاره ی دلم سر دستم تکان مخور الآن لبت ز تیر سه پر آب می خورد گفتند آمده ست زرنگی کند حسین جای تو گفته اند پدر آب می خورد عباس خفته است که برپاست حرمله این فتنه از خسوف قمر آب می خورد یا رب ببین که من جگرم را فروخت تنها ستاره ی سحرم را فروختم
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده چه کنم با تو و با بردن این پیکرها آیه‌ات بخش شده، آینه‌ات پخش شده علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها
پیچیده بوی یاس و اقاقی و نسترن فصل گلاب گیری گلهای فاطمه ست ..
www.yeknet.irma97062901.mp3
15.03M
‏به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند... به باد گفتم اگر شد مرتّبت بکند.... مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان😭 🎤
یا صاحب الزمان(عج) آه دلم به آینه زنگار می زند پیراهن وصال تنش زار می زند دیگر چرا اجل !؟ به خدا که همین فراق عکس مرا به سینه ی دیوار می زند عمرم، جوانی ام، همه خرج گناه شد این گریه ها زیان مرا جار می زند حالم شبیه حالِ بد مجرمی ست که سیلی نخورده دست به اقرار می زند چشم انتظارِ روز ظهور تو نیستم دل،حرفِ عشق از سرِ اجبار می زند با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز گاهی سری طبیب به بیمار می زند
محمد عربی آبروی هر دو سراست ‏کسی که خاک درش نیست،خاک بر سر او
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)_مرثیه هر نی فغان نای تو را در می آورد آوای ربنای تو را در می آورد با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار دارد لباس های تو را در می آورد پا بر زمین مکش،که کمان دار ِسنگ دل می خندد و ادای تو را در می آورد دارد نگاه مات من از متن تیغ ها تفسیر بوریای تو را در می آورد در حیرتم که سنگ به من می خورد ولی بالای نی صدای تو را در می آورد زخم لبت هم اشک مرا در می آورد هم گریه ی خدای تو را در می آورد وقت نماز افسری از خورجین خویش عمامه و عبای تو را در می آورد
شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است
گرانی میکند بر گونه ی سرخ تو شبنم هم به پاکیّ لب لعلت نباشد آب زمزم هم حنای این جهان رنگی ندارد‌ پیش چشمانم نیندازد تو را از چشم من رنگ دو عالم هم بدون لحظه ای تردید مینوشم به صد امید اگر باشد به جامی که تو دادی بدتر از سَم هم برای بوسه بر پایت چه راحت کرد کارم را به کار آید به درگاهت مرا این قامتِ خم هم کمِ ما را کرامت های تو جبران‌ کند آری زیاد آید به چشمانِ کریمان طاعتِ کم‌ هم مکن عاصی ز بار عشقِ مولا ،شانه را خالی که شانه بر کف پایش نهاده شخصِ خاتم هم
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)_مرثیه ای سرت سعیِ صفای سنگ ها نیزه ات قبله نمای سنگ ها روی نی قرآن نمی خواندی اگر در نمی آمد صدای سنگ ها تا که پیدایت نمایم، شهر را گشته ام با ردّ پای سنگ ها می خورند و می خورند و می خورند وای از این اشتهای سنگ ها دشمنانت بی حیا هستند، لیک ای برادر کو حیای سنگ ها گاه آتش، گاه خاکستر زدند بر سرت از لا به لای سنگ ها لحظه ای بر دامنم بنشین خودم در مسیر بی هوای سنگ ها... ... هم سپر گردم برایت هم ز اشک می نهم مرهم به جای سنگ ها زخم می زد بر دلم زخم زبان لحظه لحظه، پا به پای سنگ ها
تنگ است دلم قـوت فـرياد کجائی؟
با سری بر نی، دلی پرخون، سفر آغاز شد این سفر با کوله باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله های پشت در آغاز شد کربلا را دیده ای از چشم زینب؟ معجزه ست! وه! چه اعجازی که با شق القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد هر که می گوید سرآغاز و سرانجامش چه شد ساده می گویم که سر انجام و سر آغاز شد
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟ که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست که این غریب نهاده‌ست سر به زانویش؟ کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه ست تا دختر جامانده ویرانه نشین است ما با رقیه عالمی داریم امسال در سینه ی ما آرزوی اربعین است
کریم اهلبیت آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل، آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند