eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علیک یا رضیع الحسین(ع) بر مرکبِ پیمبر اعظم سوار شد عمامه بست، رو به سوی کارزار شد زیر عبا گرفت علی را شهِ غریب با شیرخواره جانب آن قوم خوار شد گفتند آمده ست به قرآن قسم دهد پس همهمه گرفت و قُشون بیقرار شد پس دست بُرد و طفلکِ از حال رفته را بیرون کشید و خاتم شهر آشکار شد لب باز کرد تا سخن انشا کند حسین پس رو برو به مکتبِ داد و هوار شد چندین سخن ز ماهی و آب فرات کرد پس با علی سخن ز سر التفاط کرد چشم سیاه تو چقدر آب می خورد؟ اصلاً شب سیاه مگر آب می خورد؟ شمر و سنان و اَخنس و خولی بهانه است قتل پدر ز داغ پسر آب می خورد ای پاره ی دلم سر دستم تکان مخور الآن لبت ز تیر سه پر آب می خورد گفتند آمده ست زرنگی کند حسین جای تو گفته اند پدر آب می خورد عباس خفته است که برپاست حرمله این فتنه از خسوف قمر آب می خورد یا رب ببین که من جگرم را فروخت تنها ستاره ی سحرم را فروختم
چه کنم با تو و این ریخت و پاشی که شده چه کنم با تو و با بردن این پیکرها آیه‌ات بخش شده، آینه‌ات پخش شده علیِ اکبر من شد علیِ اکبرها
پیچیده بوی یاس و اقاقی و نسترن فصل گلاب گیری گلهای فاطمه ست ..
www.yeknet.irma97062901.mp3
15.03M
‏به خاک گفتم اگر شد تنت بپوشاند... به باد گفتم اگر شد مرتّبت بکند.... مباد اینکه ببیند کسی تو را عریان😭 🎤
یا صاحب الزمان(عج) آه دلم به آینه زنگار می زند پیراهن وصال تنش زار می زند دیگر چرا اجل !؟ به خدا که همین فراق عکس مرا به سینه ی دیوار می زند عمرم، جوانی ام، همه خرج گناه شد این گریه ها زیان مرا جار می زند حالم شبیه حالِ بد مجرمی ست که سیلی نخورده دست به اقرار می زند چشم انتظارِ روز ظهور تو نیستم دل،حرفِ عشق از سرِ اجبار می زند با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز گاهی سری طبیب به بیمار می زند
محمد عربی آبروی هر دو سراست ‏کسی که خاک درش نیست،خاک بر سر او
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)_مرثیه هر نی فغان نای تو را در می آورد آوای ربنای تو را در می آورد با اینکه زنده ای! چه حریصانه نیزه دار دارد لباس های تو را در می آورد پا بر زمین مکش،که کمان دار ِسنگ دل می خندد و ادای تو را در می آورد دارد نگاه مات من از متن تیغ ها تفسیر بوریای تو را در می آورد در حیرتم که سنگ به من می خورد ولی بالای نی صدای تو را در می آورد زخم لبت هم اشک مرا در می آورد هم گریه ی خدای تو را در می آورد وقت نماز افسری از خورجین خویش عمامه و عبای تو را در می آورد
شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است
گرانی میکند بر گونه ی سرخ تو شبنم هم به پاکیّ لب لعلت نباشد آب زمزم هم حنای این جهان رنگی ندارد‌ پیش چشمانم نیندازد تو را از چشم من رنگ دو عالم هم بدون لحظه ای تردید مینوشم به صد امید اگر باشد به جامی که تو دادی بدتر از سَم هم برای بوسه بر پایت چه راحت کرد کارم را به کار آید به درگاهت مرا این قامتِ خم هم کمِ ما را کرامت های تو جبران‌ کند آری زیاد آید به چشمانِ کریمان طاعتِ کم‌ هم مکن عاصی ز بار عشقِ مولا ،شانه را خالی که شانه بر کف پایش نهاده شخصِ خاتم هم
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)_مرثیه ای سرت سعیِ صفای سنگ ها نیزه ات قبله نمای سنگ ها روی نی قرآن نمی خواندی اگر در نمی آمد صدای سنگ ها تا که پیدایت نمایم، شهر را گشته ام با ردّ پای سنگ ها می خورند و می خورند و می خورند وای از این اشتهای سنگ ها دشمنانت بی حیا هستند، لیک ای برادر کو حیای سنگ ها گاه آتش، گاه خاکستر زدند بر سرت از لا به لای سنگ ها لحظه ای بر دامنم بنشین خودم در مسیر بی هوای سنگ ها... ... هم سپر گردم برایت هم ز اشک می نهم مرهم به جای سنگ ها زخم می زد بر دلم زخم زبان لحظه لحظه، پا به پای سنگ ها
تنگ است دلم قـوت فـرياد کجائی؟
با سری بر نی، دلی پرخون، سفر آغاز شد این سفر با کوله باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله های پشت در آغاز شد کربلا را دیده ای از چشم زینب؟ معجزه ست! وه! چه اعجازی که با شق القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد هر که می گوید سرآغاز و سرانجامش چه شد ساده می گویم که سر انجام و سر آغاز شد
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟ که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست که این غریب نهاده‌ست سر به زانویش؟ کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه ست تا دختر جامانده ویرانه نشین است ما با رقیه عالمی داریم امسال در سینه ی ما آرزوی اربعین است
کریم اهلبیت آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل، آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
آوازه ات دهان به دهان می رود چو عشق بی آنکه کهنگی بپذیرد مقال تو
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده‌ایم در آغوش، آرزوی تو را
ماحصل پنج شنبه،۱۰ مهر ،شب زیارتی حضرت سیدالشهدا(ع)_گروه نقدینه: یا حسین(ع) عمری اگر از عشق پی کار تو باشم در داد و ستد باز بدهکار تو باشم دل شاد ترینم چو غم عشق تو باشد آزادترینم چو گرفتار تو باشم از کل خوشی ها که خدا داده به عالم ای عشق همین بس که هوادار تو باشم میخواستم ای نقطه ی وحدت، همه عمرم پرگار صفت ثابت و سیار تو باشم ثابت شده بسیار که ارباب وفایی ای کاش که من عبد وفادار تو باشم در روز قیامت که گریزند ز هم خلق با شوق فقط در پی دیدار تو باشم محتاج غمت هستم وآواره ی اندوه رویای بزرگی ست که غمخوار تو باشم از زخم زبان ها نبود هیچ هراسی ترسم همه این است که سر بار تو باشم با عز تو و روی سیاهم عجبی نیست تو مایه ی فخر من و من عار تو باشم ای کاش شبی گوشه ی صحن تو بمیرم بگذار که من عاشق و دلدار تو باشم عشق است اگر وقف محبان تو باشم عشق است اگر خادم زوار تو باشم ای فرش عزاخانه ی تو بال ملائک ای کاش که جاروکش دربار تو باشم دیدیم خریدار تو بسیار زیاد است من نیز خریدار خریدار تو باشم خوب است که یک روز پریشان تو باشم یک روز پریشان علمدار تو باشم آزاد کن از غیر خودت بند دلم را تا در دو جهان عبد گرفتار تو باشم بداهه سرایان: مسعود ساداتی،مجتبی دوستدار،خدیجه خداکرمی،محبوبه سادات حسینی،رخساره خضری،زینب عدالتیان،سمیه زارع،مرتضی سراوانی،حیدر محمدنژاد t.me/shokofeha_ye_kheal
نمی پرسم ای شاه تاج سرت کو؟ چه آمد بگو برسرت؟لشگرت کو؟ چرا دست روی کمر می روی راه؟ دلاور! علمدار نام آورت کو؟ نمک روی زخمت نمی پاشم اما علی اکبرت را چه شد؟ اصغرت کو؟ چرا باد یک عمر باید به طعنه بگوید که ای سرو برگ و برت کو؟ از انگشت چون باید اول بپرسم؟ پس اصلا نمی پرسم انگشترت کو؟ چرا روی نیزه نمی پُرسی از خود که ای ماه هفتادو یک اخترت کو؟ چرا آسمان خالی از توست شهباز؟ شکوه دل انگیز بال و پرت کو؟ خبر داری از ماجرای اسارت؟ نگفتی به خود معجر خواهرت کو؟ تنِ بی سرت مست کرده جهان را عجب شیشه عطری...آخر دَرَت کو؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع) نرفته است دل از روضه اش پی غم دیگر چگونه اشک بریزم به پای ماتم دیگر؟ نخورده گندم ری، حُر شدم به طالعِ سعدم حسین ساخت از این روسیاه، آدم دیگر بهشت مال همینجاست، کربلای حسین است بگو خدا ندهد وعده ام به عالم دیگر به غیر پرچم مشکی روضه، فطرسِ چشمم نرفته ثانیه ای زیر هیچ پرچم دیگر هنوز زنده ام، ای ننگ بر تو دل، دلِ از سنگ به روضه خوان بسپارید، یک محرّم دیگر...😭
منزل وصل پس از رد شدن از خویشتن است وصل اگر می‌طلبی، روی خودت پا بگذار..
عجب نباشد اگر تشنه‌ی جمال حرم ز آبِ دیده لبالب کند بیابان را ... 😭
به حضرت مجتبی علیه السلام: کیست او؟ آن که بین خانه ی خود مکر دشمن مجاورش بوده ست او که انگار در تمام قرون هرچه غربت معاصرش بوده ست او که از روزهای کودکی اش شعله در خانه دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا در نفس های آخرش بوده ست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا هر شب جمعه زائرش بوده ست صلح او تیغ در نیام علی است، کربلا جلوه ی قیام علی است باطن تیغ مرتضی است یکی، فرق قصه به ظاهرش بوده ست آن زمان که مسافری خسته لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکر آب و نان مسافرش بوده ست دوستان را کجا کند محروم او که با دشمنان نظر دارد دشمنش میهمان سفره ی اوست چه رسد آن که شاعرش بوده ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اینکه روسیاهم با اینهمه گناهم مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی ‏🎤
درد دل باز هم مثل هر سال با پایان ماه صفر در فضاهای مجازی شاهد این صحنه ی تکراری هستیم:(یکی حلول ماه ربیع رو تبریک میگه همون لحظه کاربری دیگه میگه آقا تبریک نگو) بحث از اینجا شروع میشه و اخرش هم به تندی و پرخاش و تفرقه ختم میشه. معلوم هم نیست این ماجرا تا کی ادامه خواهد داشت. دین شناسان،مراجع تقلید و مورخان همه ساکت و آرامند، اما عوام دوره افتاده اند که نه آقا دهه ی محسنیه باید گرفته بشه. اگه قرار باشه با نظر خودمون پیش بریم پس چرا مرجع تقلید انتخاب کردیم برای خودمون ؟ مرجع تقلید عاقل و فهیم هست و میدونه شهادت حضرت محسن و واقعه ی کوچه چقدر دردناکه ،ولی بانیان و مؤسسان این دهه سازی ها رو هم میشناسه و به تاریخ وقایع کوچه و اختلافات تاریخی درمورد زمان این حادثه واقفه و اثرات دهه سازی ها و اهداف پشت پرده ی اون رو میدونه و اعلام میکنه که این دهه سازی ها درست نیست. اونقدر در تاریخ حمله به خانه ی حضرت زهرا (س) اختلاف هست که از اوایل ربیع اومده تا اواخر ربیع و حتی ماه بعد از اون.این حادثه از مسلمات هست ولی تاریخش مشخص نیست.آیا باید تمام ربیع الاول و ماه بعدش رو محسنیه بنامیم؟؟ کااااش خودمونو از مراجع تقلید و رهبرمون جلوتر نندازیم که این شروع انحرافه. هر کسی برای حضرت محسن (ع)و شهادتش روضه بخونه برای هییت و محفل خودش اما یک جامعه ی وسیع رو با دهه سازی و عزاداری بیشتر روبرو نکنه که تبعاتش یقینا به گردن کسانیست که اون رو اشاعه میدن. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
همیشه دامن من رشک آسمان بوده است پر از ستاره ، چو دامان کهکشان بوده است شبی نبوده که بی غم دلم به روز آرد همیشه خانه ی دل پر ز میهمان بوده است از آتشی که به جا مانده در قفس، پیداست که برق حادثه با ما هم آشیان بوده است در آستانه ی پیری جنون دل گل کرد شکوفه باری ما بین که در خزان بوده است شبی که ماه من آمد به جلوه، جلوه نداشت سرشک من که عروس ستارگان بوده است به شام هجر تو دیدم که ماند از رفتار سوار عمر که با برق همعنان بوده است خراب عشق تو را از بلاهراسی نیست خرابه از خطر سيل در امان بوده است به هر کجا که روم صحبت از پریشانی است مگر حکایت زلف تو در میان بوده است؟! دو چشم منتظر من به کوچه کوچه ی شوق مدام در طلب صاحب الزمان بوده است