✅یاران و اصحاب امام
6⃣4⃣ #نصر_بن_ابي_نيزر حبشي مدني
🔹«نصر » فرزند «ابينيزر» و غلام امام علي عليهالسلام است. برخي از مورخان «ابينيزر» را از نوادگان پادشاهان عجم دانشتهاند كه به رسول خدا صلي الله عليه و آله هديه داده شده و پس از آن، به اميرالمؤمنين رسيده است(۱ ).
🔸پدر نصر ابينيزر
✳️پدر نصر، «ابينيزر» بوده است. او در نخلستان امام علي عليهالسلام و در خدمت او كشاورزي ميكرده است(۲).گويند «ابينيزر» مردي بلندقد و خوشسيما بود و رنگ او چون اهل حبشه نبود. آري، اگر او را ميديدي ميپنداشتي كه او مردي عرب است(۳). گويند ابينيزر از فرزندان نجاشي، پادشاه حبشه بوده است(۴).
او را در اوان كودكي خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آوردند. او به اسلام رغبت نشان داد و مسلمان شد. پس از آن تحت تربيت و توجه پيامبر اسلام قرار گرفت(۵).ابينيزر پس از مسلمان شدن، براي ديدار رسول گرامي اسلام از حبشه به مدينه آمد و در آنجا براي هميشه اقامت گزيد. پس از مرگ نجاشي، مردم حبشه به مدينه آمدند تا تنها بازمانده او - ابينيزر - را براي نصب پادشاهي به حبشه ببرند، ولي او گفت :
▪️«ما كنت لاطلب الملك بعد ان من الله علي بالاسلام؛(۶ )
▪️يك ساعت در خدمت رسول الله بودن برايم از يك عمر پادشاهي شما و حبشه برتر است».
ابي نيزر در ماجراي حفر چاه و قناتي كه به نام او اختصاص يافت، يعني «عين ابينيزر» و «بغيبغه»، در خدمت علي عليهالسلام بوده است. امام در متن آن وقفنامه از او نام بردهاند. متن اولين قناتي كه براي آن وقفنامه نوشته شد، چنين است:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. اين، صدقهي بنده خدا، علي اميرمؤمنان است. او دو چشمه «ابينيزر» و «بغيبغه» را به فقيران ساكن مدينه و بين راهماندگان صدقه داده است تا خدا به واسطهي وقف اين دو چشمه (و قنات) چهرهاش را از گرماي آتش روز قيامت حفظ كند. اين دو چشمه فروخته نشود و بخشيده هم نگردد تا خداوند آن را به ارث برد، او بهترين ارثبرندگان است. مگر اين كه حسن و حسين محتاج آن دو سرچشمه شوند، در اين صورت آن دو مالك بيقيد و شرط آن دو نهر خواهند بود، و كسي جز آن دو نفر بر آن مالكيتي نخواهد داشت(۷ ).
🔻بيدار فكري نصر
🔹«نصر » نيز چون پدرش از ياران امام علي عليهالسلام و پس از آن حضرت از علاقمندان حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام بود. او از مدينة النبي امام را تا كربلا همراهي كرده است. اين فرزند خلف «ابينيزر» همان روحيه پدر را داشت و در پاسخ امام حسين عليهالسلام - هنگامي كه او را اجازه بازگشت دادند و بيعت را چون بقيه ياران از او برداشتند - اين گونه بيان كرد:
▪️«نه، به خدا، هرگز و هرگز... اگر رفتني بوديم به اينجا نميآمديم.» شايد منظورش اين بود كه اگر عافيتطلب بودم آن زمان كه پدرم را براي پادشاهي خواندند به حبشه بازگشته بودم .
🔻شهادت نصر بن ابينيزر
🔸«نصر » مردي شجاع بود كه پس از نبرد و كشتن جمعي از دشمنان ولي خدا، خود شربت شهادت نوشيد(۸) آن عزيز از سوارهنظام بود كه اسب او پي شد و سپس خود در حمله نخستين به شهادت رسيد(۹ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۵۷
( ۲ ) ذخيرة االدارين، ص ۴۵۷
( ۳ ) الكامل في اللغة و الادب، ج ۳، ص ۲۰۷
( ۴ ) الكامل في اللغة و الادب؛ ج ۳، ص ۲۰۷؛ ابصار العين، ص ۹۷
( ۵ ) الحسيني الشيرازي، ذخيرة الدارين، ص ۱۱۲
( ۶ ) بسم الله الرحمن الرحيم. هذا ما تصدق به عبدالله علي اميرالمؤمنين، تصدق بالضيعتين المعروفتين بعين ابينيزر و البغيبغه علي فقراء اهل المدينة و ابن السبيل، ليقي الله بهما وجهه حر النار يوم القيامه. لا تباعا و لا توهبا حتي يرثهما الله و الله خير الوارثين، الا ان يحتاج اليهما الحسن و الحسين فهما طلق لهما و ليس لاحد غيرهما... (الكامل في اللغة و الادب، ج ۳، ص ۲۰۷-۲۰۸ ).
( ۷ ) #ابصار_العين ، ص ۹۸
( ۸ ) ابصار العين، ص ۹۸
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
7⃣4⃣ #حبشي_بن_قيس_نهمي
🔹«حبشي » فرزند «قيس بن سلمه» فرزند «طريف» پسر «ابان بن سلمه» از «آل همدان» بوده است(۱). حبشي از كساني است كه در ايامي كه هنوز درگيري پيش نيامده بود، به امام حسين عليهالسلام ملحق شد(۲ ).
🔻شهادت حبشي
🔸به نقل از سماوي، «ابنحجر عسقلاني» او را از شهيدان همراه حضرت اباعبدالله الحسين دانسته است(۳ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) ابصار العين، ص ۱۳۴
( ۲ ) ابصار العين، ص ۱۳۴
( ۳ ) ابصار العين، ص ۱۳۴
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
8⃣4⃣ #حارث_بن_نبهان
🔹«حارث » پسر «نبهان» بود. «نهبان» خود غلام «حمزه سيد الشهداء» عموي پيامبراسلام(۱) و سواري شجاع بود. «حرث» پسر نبهان به حضرت علي عليهالسلام پيوسته بود. سپس امام مجتبي را همراهي كرده و نيز با امام حسين عليهالسلام به كربلا آمده بود(۲ ).
حارث در حمله نخستين در راه امام حسين عليهالسلام و اهداف او به فوز شهادت نائل آمد(۳ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) تسمية من قتل مع الحسين عليهالسلام، ش ۲۴.الحدائق الوردية، ج ۱، ص ۱۲۱
( ۲ ) منتهي الآمال، ج ۱، ص ۶۵۴؛ الحدائق الوردية، ج ۱، ص ۱۲۱
( ۳ ) ابصار العين، ص ۹۸
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
9⃣4⃣ #سالم_بن_عمرو
🔹«سالم » غلام «بنيمدينه» بود كه آنها تيرهاي از «كلب» بودند. او از شيعيان كوفه بود. در ايامي كه هنوز جنگ آغاز نشده بود به امام و يارانش ملحق شد(۱ ).
🔻شهادت سالم
در كتاب حدائق آمده است كه سالم پيوسته در خدمت بود تا اين كه در كربلا به شهادت رسيد(۲). ابنشهر آشوب هنگام شهادت سالم را در حمله نخستين پيش از ظهر عاشورا دانسته است(۳). در زيارت ناحيه مقدسه نام او آمده و مورد سلام واقع شده است(۴ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) ابصار العين، ص ۱۸۲-۱۸۳
( ۲ ) ابصار العين، ص ۱۸۳
( ۳ ) ابصار العين، ص ۱۸۳
( ۴ ) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۷۲
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
0⃣5⃣ #شبيب_مولي_حرث_بن_سريع همداني جابري
🔹وقتي «سيف» پسر «حرث» و «مالك» پسر «عبدالله» به امام حسين عليهالسلام ملحق شدند(۱)، «شبيب» غلام حرث هم آنها را همراهي ميكرد. ايشان مردي شجاع و جنگاور بود(۲ ).
🔻شهادت شبيب
🔸ابنشهر آشوب گزارش كرده كه شبيب در حمله نخستين به شهادت رسيده است. هنگام آن پيش از ظهر روز دهم محرم كه همراه جمعي از ياران امام به شهادت رسيد(۳ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) انشاءالله بعد از اين درباره سيف و مالك و نحوه شهادت آن دو مرد بزرگ سخن خواهيم گفت
( ۲ ) ابصار العين، ص ۱۳۳
( ۳ ) #ابصار_العين ، ص ۱۳۳
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
1⃣5⃣ #عمرو_بن_جناده
🔹«عمرو » فرزند «جناده» شهيد كربلا است(۲). ✳️او در حالي كه عمري بيش از يازده سال نداشت، پس از شهادت پدرش به خدمت امام آمد تا اذن جهاد بگيرد. حضرت او را اذن ميدان نداد و فرمود:
😭«پدر اين نوجوان در اولين حمله كشته شده است. شايد مادرش كشته شدن او را خوش نداشته باشد»(۳).
😭✳️نوجوان گفت: «البته مادرم مرا به جهاد امر كرده است»(۴).
پس از آن امام به او اجازه جنگيدن داد. او در هنگام ورود به ميدان اين بيت را ترنم ميكرد :
▪️«اميري حسين و نعم الامير سرور فؤاد البشير النذيرعلي و فاطمه والده و هل تعلمون له من نظير ( ۵ ).
▪️سالارم حسين است و چه نيك اميري، كه نشاط دل پيامبر و مژدهدهنده (به سعادت) و بيمدهنده (از انحراف و دوري از حق) است. علي و فاطمه پدر و مادر اويند و آيا مانند او كسي را ميشناسيد؟ »
🔻شهادت عمرو
🔸پس از اجازه امام «عمرو» بيدرنگ به ميدان رفت و پس از كارزاري نه چندان طولاني به شهادت رسيد. اين نوجوان نيز همراه پدرش در زيارت ناحيه مقدسه مورد سلام امام است:
▪️«السلام علي جنادة بن كعب الانصاري الخزرجي، و ابنه عمرو بن جناده؛ سلام بر جناده پسر كعب انصاري خزرجي و فرزندش عمرو پسر جناده ».
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ج ۱۸۰
( ۲ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۱۰
( ۳ ) عبارت امام از ابومخنف گزارش شده است: عن الحسين عليهالسلام: «ان هذا غلام قتل ابوه في المعركة و لعل امه تكره ذلك». مقتل الحسين عليهالسلام مقرم، ص ۲۵۳
( ۴ ) فقال الغلام: «اني امي هي التي امرتني». ابصار العين، ص ۱۵۹
( ۵ ) مناقب آل ابيطالب، ج ۴، ص ۱۰۴
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
2⃣5⃣ #عبدالله_بن_عمير
🔹«عبدالله»(۱ ) فرزند «عمير»(۲) از قبيله «بنيعليم»(۳)است. «ابومخنف» ميگويد ابوجناب به من گزارش كرد كه «عبدالله بن عمير» از ما بود. او پيش از اين به كوفه آمده بود، و نزديك چاه «جعد» از همدان سكني گزيده بود. همسري داشت از «نمر بن قاصد» كه او را «اموهب» دختر «عبد» ميناميدند. علامه مجلسي رحمه الله ميگويد: روايتي ديدهام كه در آن اين گونه گزارش شده:
✳️«جناب وهب پيش از اين نصراني بود. او به همراه مادرش به دست حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام اسلام آورده بود»(۴). او مردي شريف و شجاع بود در بين قوم خود با قامتي بلند و بازواني پرتوان و مهارتي در رزم بود. او از شيعيان مخلص و شجاع حسين عليهالسلام به شمار آمده است(۵). او پيش از آن، در كوفه ساكن بود ولي هنگامي كه لشكر «ابنزياد» از كوفه براي جنگ با امام حسين عليهالسلام عازم كربلا شد، او نيز به اتفاق همسر خود رهسپار كربلا شد و توفيق يافت به سپاه امام ملحق شود(۶ ).
🔸حركت عبدالله به سوي امام
🔹ابنمخنف ميگويد: روزي «عبدالله بن عمير» متوجه گروهي شد كه همگي به اردوگاه «نخيلة» رونهادهاند تا از آنجا به سوي امام حسين عليهالسلام بروند . «عبدالله» جلو آمد و از آنها پرسيد كه چه عزمي دارند. به او گفتند كه به سوي حسين فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله بسيج ميشوند .
عبدالله گفت :
✳️«سوگند به خدا براي جهاد با اهل شرك حريص هستم. من اميدوارم كه ثواب جهاد كساني كه با پسر دختر پيامبرشان قصد جنگ دارند، از جهاد با مشركان آسانتر به دست آيد ». او نزد همسرش رفت و آنچه شنيده بود و قصد خويش را براي او بازگفت.
✳️همسرش گفت : «به واقع رسيدهاي. اميدوارم كه خداي تعالي به تو روي كند و در كارهايت رشد يابي! آري، چنين كن و مرا نيز با خود از اين شهر خارج ساز ». او شبانه همراه همسرش از شهر خارج شد تا به حسين عليهالسلام برسد و با او در قيام شركت كند(۷ )
🔸مبارزه عبدالله
🔹عبدالله براي پاسخگويي «يسار» و «سالم» از جاي برخاست، امام او را اجازه داد و فرمود :
▪️«اني لاحسبه للاقران قتالا! اخرج ان شئت ! ؛
▪️او را براي مبارزه با همتاي خود نگه داشتهام، اگر مايلي (براي جنگ) خارج شو!»
لحظاتي بعد، او وارد ميدان شد. آن دو پرسيدند تو كه هستي؟ عبدالله خود را معرفي كرد. آنها گفتند: ما تو را نميشناسيم. بايد براي كارزار با ما افرادي چون «زهير»، «حبيب» و يا «برير» بيايند. در حالي كه «يسار» فاصله چنداني با «عبدالله» نداشت، گفت: «اي حرامزاده، آيا مايلي با من مبارزه كني؟» سپس با شمشير به او حملهور شد. در اين درگيري «سالم» از جانبي ديگر به عبدالله روي آورد كه دوستانش فرياد برآوردند: «عبدالله» بهوش باش، غلام خونت را نريزد» اما او اعتنايي نكرد و «سالم» با شمشير به او حمله كرد . «عبدالله» هنگامي به خود آمد كه دير شده بود. او به ناچار دست چپ خود را جلو آورد تا از خود دفاع كند، ولي انگشتان دستش قطع شد. عبدالله به «سالم » نزديك شد، پيش از اين كه او خود را جمع كند او به را قتل رساند. ديري نگذشت كه «عبدالله» روي به سوي حسين عليهالسلام كرد و شعار پيروزي سر ميداد در حالي كه هر دو را كشته بود(۸ ).
▪️«ان تنكروني فانا ابنكلب اني امرؤ ذو مرة و غضبو لست بالخوار عند النكب ( ۹ ).
▪️اگر مرا نميشناسي من پسر كلب هستم، آري من شخصي قوي و سخت هستم. و در سختيها هرگز تسليم نخواهم شد ».
🔻حمله ناجوانمردانه سپاه ابنسعد
🔹پس از آن «عبدالله بن عمير» نزد امام درنگ چنداني نداشت كه ناگاه «عمرو بن حجاج» به طرف راست سپاه امام حملهور شد در اين حال «عبدالله» بر اسب سوار شد و با نيزه خود به استقبال آنها رفت، آري او يك تنه جلوي آن موج را گرفت تا ديگران فرارسيدند و آنها را به عقب پس راندند(۱۰ ).
🔻شهادت عبدالله
🔸گفته شده «عبدالله» يك تنه ۱۹ سوار و ۱۶ پياده را به قتل رسانيد(۱۱). بنابر گزارش مجلسي
✳️وي و مادرش ابتدا نصراني بودند، ولي به دست مبارك امام حسين عليهالسلام مسلمان شدند، و توانست در روز عاشورا ۱۲سواره و ۲۴ پياده را از پاي درآورد(۱۲ ). او پس از آن به دست دشمن به اسارت افتاد و به دستور عمر سعد سرش را از تن جدا كردند و
😭سر مطهر وي را به جانب امام حسين پرتاب كردند؛ همسرش سر مطهر و پاك او را گرفت. و خاك را از سر و صورت او زدود و چنين گفت بهشت گوارايت باشد(۱۳).
😭سپس ستون خيمه را از جاي كند و به طرف دشمن حمله كرد. امام پيش آمد و او را برگردانيد و فرمود :
▪️«خداي رحمتت كند، از شما جهاد برداشته شده است.»(۱۴) او بازگشت، در حالي كه ميگفت: «پروردگارا! اميدم را نااميد مكن». امام حسين فرمود: «خداوند، اميدت را نااميد نخواهد كرد»(۱۵ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) شيخ طوسي رحمه الله، ايشان را از ياران حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام شمرده است. رجال شيخ طوسي، ص
۷۸
( ۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۹. فضيل بن زبير نام وي را «عبدالله بن عمر بن عياش» دانسته است. تسمية من قتل مع الحسين عليهالسلام، ش ۷۶
( ۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۹
( ۴ ) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۷
( ۵ ) #ابصار_العين ، ص ۱۷۹، مقصد ۹
( ۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۹ .
( ۷ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۹
( ۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۳
( ۹ ) الارشاد، ج ۲ ص ۱۰۱
( ۱۰ ) الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۲
( ۱۱ ) مناقب آل ابيطالب، ج ۴، ص ۱۰۱
( ۱۲ ) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۷
( ۱۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸
( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۰، علامه مجلسي عبارت امام را قدري ظريفتر آوردهاند: «ارجعي، يا اموهب، انت و ابنك مع رسول الله صلي الله عليه و آله؛ اي اموهب، برگرد، تو و پسرت با رسول خدا (محشور) هستيد ». بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۷
( ۱۵ ) و هي تقول: «اللهم لا تقطع رجائي فقال الحسين لا يقطع الله رجاك». مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۸
✅ @hosenih_maghtal
✅ یاران و اصحاب امام
3⃣5⃣ #ام_وهب ، همسر عبدالله بن عمیر
🔹«ام وهب» دختر «عبدالله» و همسر «عبدالله بن عمير الكلبي» و مادر «وهب نمريه قاسطيه» است(۱).
✳️او وارد معركه جنگ شد، در حالي كه به شوهر خود ميگفت:
😭«پدر و مادرم فداي تو، آري، تو اي مرد در راه پاكان نسل محمد صلي الله عليه و آله و سلم مبارزه كن»(۲) عبدالله، - شوهر او - هر چه كرد تا همسرش را به خيمه برگرداند موفق نشد. آن زن پيراهن همسرش را ميكشيد و ميگفت:
😭«اني لن ادعك دون ان الموت معك؛
😭تو را رها نميكنم تا با تو كشته شوم» ✳️امام با مشاهده او فرمود :
😭«از خاندان پيامبرتان جزاي خير بينيد، به خيمه برگرد چون بر زنان و بانوان جهاد نيست » پس او به جانب خيمهگاه بازگشت(۳).
🔸روز عاشورا پس از حمله شمر و يارانش به جانب چپ سپاه امام، «عبدالله بن عمير كلبي» به اسارت گرفته شد و به شهادت رسيد.
😭بعد از شهادت وي ناگهان همسر باوفايش، اموهب خود را به بالين او رسانيد و در كنار او نشست. خون از صورت او برگرفت و اين گونه ميگفت :
▪️😭«هنيئا لك الجنة، اسأل الله الذي رزقك الجنة ان يصحبني معك؛(۴)
▪️بهشت بر تو گوارا باد، از خداوندي كه بهشت را روزي تو گردانيد طلب ميكنم مرا همنشين با تو قرار دهد ».
🔻شهادت اموهب
🔹شمر «رستم» غلام خود را صدا زد تا با عمود به فرق زن بزند. آن غلام با عمود آهنين حملهور شد و اموهب در دم جان داد. ✳️او اولين بانوي شهيد از ياران حسين است كه در روز عاشورا در ميدان جهاد، جسم پاكش به خون نشست(۵ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : اگر وهب تازه مسلمان باشد و اسلامنمايان مدعي در جبهه مخالف، غرورهاي زشت، آخر الامر ما را در كدام جبهه قرار ميدهد؟مبادا به هنگام ظهور مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف تازه مسلمانان با صلابتتر از ما به ميدان آيند !
🔻طلب كمك و هدايت الهي
🔸عده زيادي از ياران امام به شهادت رسيده بودند. راوي ميگويد :
✳️امام محاسن شريف را گرفت در حالي كه از شدت خشم چهرهاش برافروخته شده بود، فرمود :
🔻«بر يهود خشم الهي شدت يافت؛ چرا كه براي خدا فرزند تراشيدند و خشم او بر نصاري نيز شدت يافت، چون سهگانهپرست شدند. بر زرتشتيان نيز خشم گرفت چرا كه او را نپرستيدند و به پرستش خورشيد و ماه روي آوردند. غضب خدا بر اين قوم شدت يابد كه بر قتل پسر دختر پيامبرشان متحد شدهاند. آري! به خدا سوگند هرگز آنها را به آن چه از من طلب ميكنند اجابت نخواهم كرد، تا اين كه خداوند را با محاسني گلگون از خونم ملاقات كنم »(۶ ). ترديدي نيست كه آنها بيعت با ظلم را از امام درخواست داشتند، ولي امام دست رد به سينه يزيد و خلفاي دروغين زد تا مسلمانان بدانند روش اهل بيت عليهمالسلام ظلم ستيزي همراه با حفظ عزت نفس است.سپس امام فرياد برآورد:
✳️«آيا پناه دهندهاي هست كه ما را پناه دهد؟ و آيا حمايتكنندهاي هست كه دشمن را از حرم رسول الله دور سازد؟»(۷).
🔹در پاسخ اين نداي الهي ناگهان عدهاي از لشكر كفر به سمت امام روي آوردند كه به آنها اشارهاي خواهيم داشت. درسي كه ميتوان گرفت: براي دعوت به حق نه تنها عقل و منطق، بلكه گاه تحريك احساسات و عواطف زنده ديگران، كارآمد است .نداي غربت امام در آخرين روز حيات، دلهاي بيرمق پارهاي را كه هنوز از حيات برخوردار بودند چنان تحت تأثير قرار داد كه اين گروه به ريسمان محكم الهي چنگ زدند و در اردوگاه حسيني براي هميشه بارنهادند. تلاش براي بيداري از جهالت، رسالتي است كه در لحظه لحظه عاشورا در رفتار امام حسين عليهالسلام متبلور ميشود؛ اما امام هرگز از ابزار نامناسب و مخالف شرع و عقل استفاده نكرد.
شعار معروف «هدف وسيله را توجيه ميكند» غلط روشن و فاحشي است كه امامان معصوم ما از آن بيزار و متنفر بودهاند، البته يكي از ابزارهاي اهل دنيا همين شعار بوده و هست .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ص ۲۲۷
( ۲ ) «فداك ابي و امي، قاتل دون الطيبين ذرية محمد صلي الله عليه و آله »
( ۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۰؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۴؛ اعيان الشيعه، ج ۱، ص ۶۰۳، وقعة الطف، ص ۲۱۸؛ الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۱
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۸؛ ابصار العين، ص ۲۲۷
( ۶ ) اما و الله لا اجيبهم الي شيي مما يريدون حتي القي الله و انا مخضب بدمي» سيد بن طاووس، اللهوف، ص ۴۴
( ۷ ) «ثم صاح: اما من مغيث يغيثنا، اما من ذاب يذب عن حرم رسول الله.» سيد بن طاووس، اللهوف، ص ۴۴
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
4⃣5⃣ #مالك_بن_عبدالله بن سريع
🔹«مالك » پسر «عبدالله» فرزند «سريع» برادر مادري «سيف بن الحارث» است. در واقع مالك با سيف عمو نيز بوده است(۲) و هر دو از تيره همدان بودهاند(۳)
✳️هنگامي كه اين دو برادر به خدمت امام مشرف شدند، شبيب كه غلام آنها بود نيز همراه آنها به اردوگاه امام آمد(۴) و در روز عاشورا، اين دو يار دلاور قدم پيش نهادند و 😭در محضر امام سخت گريستند.
✳️حضرت علت گريه آنان را جويا شد و فرمود :
▪️«اي پسران برادرانم! چه چيز شما را به گريه آورده است؟ پس به خدا قسم، پس از ساعتي هر دوي شما چشمتان روشن خواهد شد »( ۵ ).
😭آن دو در پاسخ گفتند : «خداوند ما را فداي شما كند، نه به خدا قسم ما براي خود گريه نميكنيم. گريه ما بدين سبب است كه اين گونه گرفتاريها بر شما وارد ميشود، در حالي كه ما قادر به رساندن هيچ نفعي به شما نيستيم ».
🔻امام عليهالسلام فرمود : «اي دو پسر عمو! خداوند به سبب مواسات و خيرخواهي شما بهترين پاداش اهل تقوي را به شما عنايت فرمايد »( ۶ ).
🔻شهادت مالك بن عبدالله
🔸امام حسين عليهالسلام هر دو يار را دعا كرده بود. آنها در كنار امام به جهاد پرداختند، تا اين كه پس از مبارزهاي سخت به مقام شهادت نائل آمدند(۷). اين دو دلاور در زيارت ناحيه مقدسه مورد درود و سلام واقع شدهاند(۸ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) موسوعة الكلمات الامام الحسين عليهالسلام، ص ۴۴۸
( ۲ ) «سيف بن الحارث» شهيد ديگر كربلا است كه بعد از «مالك بن عبدالله» به شرح حال ايشان خواهيم پرداخت
( ۳ ) انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۹۸. تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۳
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۳. ابصار العين، ص۱۳۲
( ۵ ) فقال عليهالسلام: «اي ابني اخي، ما يبكيكما؟ فوالله! انا لارجوا ان تكونا قريري عين عن ساعة »
( ۶ ) فقال عليهالسلام: فجزاكما الله، يا ابني اخي عن وجه كما من ذلك، و مواساتكما اياي بانفسكما احسن جزاء المتقين». ابن اثير، الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۸
( ۷ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۴، تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۳؛ اعيان الشيعه، ج ۱، ص ۶۰۷ وقعة الطف، ص۲۴۳؛ بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۳۱
( ۸ ) اقبال اعمال، ج ۳، ص ۷۹
🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
5⃣5⃣ #سيف_بن_حارث بن سريع جابري
🔹«سيف » فرزند «حارث» فرزند «سريع» از قبيله همدان است(۱). او به همراه برادر مادري خود «مالك بن عبد بن سريع» كه پسر عموي او نيز بود در كربلا حضور يافت و در حمايت از امام و اهداف زنده او به شهادت رسيد(۲ ).
🔻شهادت سيف بن حارث
🔸پيش از ورود به ميدان نبرد، او و پسر عمويش «مالك» متوجه امام حسين عليهالسلام شدند و عرض كردند : «السلام عليك يابن رسول الله؛ اي پسر پيامبر! سلام بر تو باد» امام در پاسخ فرمود :
▪️«و عليكما السلام و رحمة الله؛ بر هر دوي شما سلام و رحمت الهي باد»(۳)
▪️اين ياور فداكار در «زيارت رجبيه» و در زيارت ناحيه مقدسه مورد سلام امام واقع شدهاند(۴ ).
🔸ابومخنف حادثهاي را نقل فرموده كه خواندني است: اين دو برادر (سيف و مالك) در خدمت امام بودند. به ناگاه «حنظلة بن سعد» پيشي گرفت و به موعظه قوم پرداخت و جنگيد تا به شهادت رسيد(۵). در اين هنگام بود كه اين دو مرد از ديگران پيشي گرفتند و به خدمت امام آمدند و اذن نبرد گرفتند. پس از آن، هر كدام از ديگري حمايت ميكرد و هوادار او ميبود تا اين كه هر دو به شهادت رسيدند(۶ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : مؤمنان دو گونهاند: برخي امام را براي منافع خود ميخواهند و برخي خود و تمام هستي خويش را براي امام ميخواهند. گروه اول، خودپرستانياند كه از امام و دينشان براي خود و دنياي خويش سرمايه مياندوزند، ولي گروه دوم، بحق مسلماناند و امام را پيشوا و رهبر واقعي خود دانستهاند. و از اين راه، اهل ولايت و معرفتاند .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) سماوي نام پدر «سيف» را «حرث» ضبط كرده است، #ابصار_العين ، ص ۱۳۲
( ۲ ) الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۸
( ۳ ) بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۱
( ۴ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۳۴۵
( ۵ ) پس از اين درباره «حنظلة بن اسعد» و موعظه او سخن خواهيم گفت
( ۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۳؛ مثير الاحزان، ص ۶۶
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
6⃣5⃣ #عبدالله_بن_عروة بن حراق غفاري
🔹«عبدالله » فرزند «عروة» بوده كه او فرزند «حراق» و از قبيله «بنيغفار» است . «عبدالله» از شيعيان امام علي عليهالسلام و از بزرگان قوم خود به شمار ميآمده است. جد ايشان حراق از اصحاب حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام بوده كه در سه جنگ (صفين، جمل و نهروان) شركت داشته است(۱ ).
🔻شهادت عبدالله
🔸ماجراي شهادت «عبدالله» بدين گونه است كه عبدالله و برادرش در روز عاشورا نزد امام آمدند و گفتند:
✳️«اي اباعبدالله! سلام ما بر شما باد، دشمن به شما نزديك شده درحالي كه دوست داريم در كنار شما بجنگيم، دشمن را از شما دور كنيم و مانع آنها بشويم» امام فرمود: «آفرين بر شما، نزديك شويد»(۲). آن دو نزديك شدند و با دشمن جنگ سختي كردند و به شهادت رسيدند(۳). سروي شهادت عبدالله را در حمله نخستين دانسته است(۴). در زيارت ناحيه آمده «السلام علي عبدالله و... ابني عروة بن حراق الغفاريين؛(۵) سلام بر عبدالله و... دو پسران عروه پسر حراق غفاري ».
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) ابصار العين، ص ۱۷۵، مقصد ۸
( ۲ ) «قال عليهالسلام: مرحبا بكما، ادنوا مني». موسوعة كلمات الامام الحسين، ص ۴۴۸
( ۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵ ص ۴۴۲؛ وقعة الطف،۲۳۴، البداية و النهاية، ج ۸، ص ۲۰۰
( ۴ ) مناقب آل ابيطالب، ج ۴، ص ۱۱۳
( ۵ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۸۷. بحارالانوار، ج ۳ ص ۷۸.بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۷۱
🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻
7⃣5⃣ #عبدالرحمن_بن_عروة بن حراق غفاري
🔹«عبدالرحمن » برادر «عبدالله» و ديگر فرزند عروه است. «عبدالرحمن» چون برادرش «عبدالله » از شيعيان و ارادتمندان امام علي عليهالسلام و از بزرگان قبيله «بنيغفار» بوده است .
🔻شهادت عبدالرحمن
🔸اين دو برادر، به خدمت امام آمدند و از نزديك شدن سپاه «عمر سعد» به اردوگاه امام، حضرت را مطلع ساخته و خود در برابر امام در حالي كه يكي ميجنگيد و ديگري او را حمايت ميكرد و كار را تمام ميكرد به مقابله با دشمن پرداختند تا سرانجام به فوز شهادت نائل آمدند(۱) او چون برادر شجاعش در زيارت رجبيه و نيز ناحيه مقدسه مورد سلام واقع شده است : «السلام علي عبدالله و عبدالرحمن ابني عروة بن حراق الغفاريين »( ۲ ).
🔹شعار حماسي عبدالله و عبدالرحمن
🔸در حين مبارزه، اين دو برادر اين گونه دشمن را مورد خطاب قرار ميدادهاند : «قد علمت حقا بنو غفار و خندف بعد بني نزارلنضربن معشر الفجار بكل عصب صارم بتاريا قوم ذودوا عن بني الاطهار بالمشر في و العنا الخطار »( ۳).
درسي كه ميتوان گرفت: تا پاي جان بايد، در حفظ شخص و شخصيت امام كوشا بود .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، مقصد ۸، ص ۱۷۵
( ۲ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸
( ۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۲
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
8⃣5⃣ #عمرو_بن_خالد_اسدي صيداوي
🔹«عمرو » فرزند «خالد» است كه چون «حبيب بن مظاهر» و نيز «قيس بن مسهر» از قبيله «بنياسد» بوده است. عمرو از مردان شريف اهل كوفه بوده است. او مردي دوستدار اهل بيت عليهمالسلام بود كه ✳️ پيش از آن در كوفه همراه «مسلم» قيام كرد تا اين كه اهل كوفه به سفير امام خيانت كردند. «عمرو» چارهاي جز رفتن به پناهگاهي امن نداشت؛ هنگامي كه خبر شهادت «قيس بن مسهر» به گوش او رسيد و مطلع شد كه اباعبدالله عليهالسلام به «حاجر» رسيده است، به آن سمت حركت كرد(۱).
🔸در اين سفر عدهاي چون «سعد» غلام او و «مجمع العائذي» و نيز پسرش، و «جابر بن حارث سلماني»(۲) و غلام «نافع بجلي» را به همراه داشت. راهنماي اينان «طرماح بن عدي طائي»(۳) بود. چون راهها همگي بسته بود، ✳️ آنها از بيراهه به سختي و با ترس و خوف گذاشتند، تا در «عذيب الهجانات» به خدمت امام رسيدند. پس از سلام و احوالپرسي اشعاري را خدمت آن حضرت خواندند .
امام فرمود :
▪️«ام و الله اني لارجوا ان يكون خيرا ما اراد الله بنا، قتلنا او ظفرنا؛
▪️آگاه باشيد، به خدا سوگند، اميد دارم هر چه خدا براي ما بخواهد خير در آن باشد، خواه كشته شويم يا پيروز شويم». 🔹ابومخنف ميگويد:
هنگامي كه چشم «حر » به اين مردان تازه وارد افتاد ، به امام حسين عليهالسلام گفت: اين گروهي را كه از اهل كوفه هستند از همراهان شما به شمار نميآورم. من اينها را دستگير ميكنم يا بازميگردانم.
✳️امام حسين عليهالسلام فرمود :
🔹«لامنعنهم مما امنع منه نفسي انما هولاء انصاري و اعواني و قد كنت اعطيتني الا تعرض لي بشيء حتي يأتيك كتاب ابنزياد؛
البته هر چه از خود دور ميكنم از ايشان نيز منع ميدارم. اينها همگي ياران و انصار من هستند، تو عهد كردي كه به هيچ وجه متعرض ما نشوي تا نامه ابنزياد به دستت برسد».
حر گفت: آري، اما اينها با شما نبودهاند.
✳️امام فرمود : «هم اصحابي، و هم بمنزلة من جاء معي، فان تممت علي ما كان بيني و بينك، و الا ناجزتك؛(۵ )
آنها ياران مناند، و به منزله كساني هستند كه همراه من آمدهاند، پس اگر به عهد خود وفا كردي با تو كاري ندارم، و گر نه تو را به جزاي رفتارت ميرسانم» در نهايت، حر از آنها دست برداشت(۵ ).
🔻عمرو بن خالد در كربلا
🔸«عمرو» قدم پيش نهاد و به امام حسين عليهالسلام عرض كرد :
«اي اباعبدالله! فدايت شوم. همتم بر اين است كه به دوستانم ملحق شوم، نفرت از تخلف دارم در حالي كه شما را تنها ميبينم كه همه اهل شما كشته شدهاند » ، آن حضرت فرمود : «پيش برو، كه ما هم به شما تا ساعتي ديگر ملحق خواهيم شد ». او حركت كرد(۶). «عمرو» با گروهي چون غلام خود «سعد»، «جابر بن حارث سلماني»، و «مجمع بن عبدالله العائذي»، كه از اهالي كوفه بودند، به ميدان آمدند و عرصه را بر اهل كوفه تنگ كردند. در اين درگيري دشمن، ياران حسين عليهالسلام را از يكديگر جدا كرد. پس از اين غافلگيري، آنها امام را خواندند و طلب كمك كردند. امام برادرش - قمر بنيهاشم - را براي كمك به آنها فرستاد.
✳️با ورود حضرت ابوالفضل ع ياران حسين عليهالسلام نجات يافتند(۷ ).
🔻شهادت عمرو بن خالد
🔹پس از بازگشت از ميدان در حالي كه همه مجروح شده بودند، بار ديگر مورد حمله سهمگين دشمن قرار گرفتند. در اين محاصره، ديگر تاب مقاومت نداشتند و همگي به مقام شهادت نائل آمدند(۸).
پس از شهادت عمرو، حضرت عباس عليهالسلام به سوي امام حسين عليهالسلام بازگشت تا شهادت ياران را خبر دهد(۹). وقتي امام مطلع شدند بارها براي آنها از خداوند طلب رحمت نمود(۱۰ ).
«عمرو بن خالد الصيداوي» در زيارت ناحيه مقدسه نيز مورد سلام امام عليهالسلام است(۱۱).
✳️درسي كه ميتوان گرفت: «عباس بن علي» همانگونه كه حامي امام است، پاسدار ياران حسين عليهالسلام نيز هست. البته اين نكته منطقي است كه محبت به چيزي محبت به لوازم آن نيز خواهد بود .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ص ۱۱۵. ذخيرة الدارين، ص ۴۱۴
( ۲ ) برخي از منابع متأخر گزارشي كه براي جابر آمده اشتباها به جنادة بن حرث نسبت دادهاند، در صورتي كه جنادة بن حرث يكي ديگر از شهداي كربلاست، با توجه به گزارش طبري مبني بر شهادت جابر به همراه اين چند نفر (تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۶) و نيز گزارش ديگر طبري مبني بر آمدن چهار نفر از سوي كوفه (تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۴) به نظر ميرسد، منابعي كه خبر از همراهي جنادة با اين افراد دادهاند، دچار اشتباه شدهاند .
( ۳ ) برخي ميپنداشتند كه طرماح فرزند عدي، فرزند حاتم طايي است كه شهرت به جود داشت. اما حقيقت غير اين است. فرزندان عدي همگي قبل از او در ركاب علي عليهالسلام به فوز شهادت رسيدند و وقتي او را به نداشتن فرزند طعن ميزدند در پاسخ ميگفت: «و ددت ان لي الفا مثلهم لاقدمهم بين يدي علي الي الجنة؛ دوست داشتم كه براي
م هزار فرزند چون آنها بود كه همه را پيش روي امام علي عليهالسلام كه به بهشت ميفرستادم». ابصار العين، ص ۱۱۶
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۴ -، ۴۰۵ و ۴۴۶
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵ ص ۴۰۵
( ۶ ) «يا اباعبدالله! جعلت فداك، قد همت آن الحق باصحابك و كرهت ان التخلف فاراك وحيدا بين اهلك قتيلا! فقال له الحسين: تقدم فانا لاحقون بك عن ساعة». اللهوف، ۴۷؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۳؛ خوارزمي، مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۴
( ۷ ) ابصار العين، ص ۱۱۶؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص۴۴۶
( ۸ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۶؛ مقتل الحسين مقرم؛ اللهوف، ص ۴۷؛ مقتل الحسين عليهالسلام خوارزمي ج ۲، ص ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۴۵ ص ۲۳
( ۹ ) ابصار العين، ص ۱۱۵
( ۱۰ ) ابصار العين، ص ۱۱۶
( ۱۱ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۹
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
9⃣5⃣ #جنادة_بن_حرث مذحجي مرادي كوفي
🔹«جنادة » پسر «حرث» است كه او از مشاهير شيعه و از اهالي كوفه است(۱). او از صحابه اميرالمؤمنين عليهالسلام بود و در كوفه به همراهي مسلم دست به قيام زد. او دريافت امام حسين عليهالسلام تنها شده است. از كوفه به همراهي عدهاي چون «عمرو بن خالد صيداوي» به سوي امام عليهالسلام حركت كرد تا اين كه در «عذيب الهجانات» به امام ملحق شد. حر مانع الحاق آنها به امام شد، اما امام عليهالسلام آنها را از خود دانستند و با حر برخورد كردند(۲ ).
🔻شهادت جناده
🔸جنادة در روز عاشورا بر ساير شهدا پيشي گرفت و در حملهاي با عدهاي از ياران، صفوف اهل كوفه را از هم گسست. حضرت عباس بن علي عليهالسلام به ياري آنها شتافت و آنها از دست دشمن خلاصي يافتند؛ اما آنها مايل نبودند كه سالم برگردند و دشمن را نظاره كنند؛ اين بود كه همگي در يك محلي با دشمن درگير شدند و به شهادت رسيدند(۳). سلام خدا بر همه آنها باد. شيخ طوسي رحمه الله ايشان را از شهداي كربلا و صحابه امام حسين عليهالسلام دانستهاند(۴ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) ابصار العين، ص ۱۴۴
( ۲ ) ابصار العين، ص ۱۴۴
( ۳ ) ابصار العين، ص ۱۴۴، گفتني است، اگر چه منابع متأخر همچنان كه گذشت گزارشي كه مربوط به جابر بن حارث است به جنادة نسبت دادهاند؛ با اين حال فضيل بن زبير و بلاذري وي را از شهداي كربلا دانستهاند. (تسمية من قتل مع الحسين عليهالسلام، ش ۶۸. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۹۸ )
( ۴ ) رجال شيخ طوسي، ص ۷۴
🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺
0⃣6⃣ #سعد_مولي_عمرو_بن_خالد اسدي صيداوي
🔹«سعد » غلام «عمرو بن خالد صيداوي» بود. او مردي با شرافت و داراي همتي بلند بود كه «عمرو» را با عدهاي ديگر از ياران از كوفه تا رسيدن به امام حسين عليهالسلام همراهي كرد. «سعد» نيز چون «عمر» از اهالي كوفه بود .
🔻شهادت سعد
🔸«سعد » همراه با «عمرو» و ديگران كه همراه آمده بودند، وارد ميدان شد و به شهادت رسيد(۱). پيش از اين درباره نحوه شهادت مولاي سعد - عمرو - سخن گفتهايم كه تكرار آن پرهيز ميكنيم. سعد در زيارت ناحيه مقدسه با عنوان سعيد مورد سلام امام عليهالسلام واقع شده است(۲ ).
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ص ۱۱۷؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص۴۴۶
( ۲ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۹
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
1⃣6⃣ #مسلم_ابن_عوسجه اسدي
🔹«مسلم » فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبة بن دوران» است(۲). او از اهالي كوفه(۳) او از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام بوده است(۴).مسلم چون «حبيب بن مظاهر» از قبيله بنياسد بود. ✳️او مردي شريف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود(۵).تاريخنويسان و سيرهنويسان گفتهاند مسلم بن عوسجه از كساني بود كه از كوفه به امام نامه نگاشت و سپس به امام وفادار ماند. او از زمره مرداني بود كه وقتي مسلم بن عقيل به كوفه وارد شد، از مردم براي او بيعت گرفت(۶). اگر چه در تاريخ از دوران پر بركت عمر ايشان به تفصيل سخني وجود ندارد، ولي بنابر زيارت ناحيه مقدسه، ✳️ او اول شهيدي است كه پيمان خويش با حسين عليهالسلام را به انجام رسانيد و در اين زيارتنامه امام معصوم عليهالسلام به پروردگار كعبه سوگند ياد كرده كه او از رستگاران است(۷ ).
🔶مسلم بن عوسجه در كوفه
🔷مسلم بن عقيل در كوفه خروج كرده بود. او با مسلم بن عوسجه درباره يك چهارم قبيله «مذحج» و «اسد» پيمان بسته بود كه در جنگ با يزيد وي را كمك رساند . «ابنقبابل» بر «ابنزياد» شوريد تا اين كه او را در قصرش زنداني كنند، اما ابنزياد از راه مكر همه را متفرق ساخت. مسلم از منزل «مختار» خارج شد و به منزل «هاني» رفت. عبيدالله به دنبال كشف محل اختفاي مسلم بن عقيل برآمد . بنابر اين به «معقل» غلامش سه هزار درهم داد تا مسلم را بيابد. معقل به مسجد جامع وارد شد و به سوي مسلم بن عوسجه رفت. مسلم بن عوسجه در زاويه مسجد مشغول نماز بود. معقل به انتظار نشست تا نماز مسلم بن عوسجه پايان يافت. به او نزديك شد و بر او سلام داد و گفت :
🔸«اي بنده خدا من مردي از اهالي شام غلام ذيكلاع هستم كه خداوند به محبت اين بيت و محبت دوستانشان بر من منت گذاشته است. اراده كردهام كه با اين سه هزار درهم ملاقات كنم مردي از اهل بيت را كه خبردار شدهام به كوفه قدم نهاده است تا اين كه با فرزند رسول خدا بيعت كنم. اما كسي را نميشناسم كه مرا به او رهنمون شود. چندي قبل، در مسجد نشسته بودم كه كساني ميگفتند : اين مردي است كه به اهل بيت علمي دارد. پس من خدمت شما آمدم تا اين مال را از من بگيريد و مرا بر دوستتان راهنمايي كنيد تا با او بيعت كنم، و اگر ميخواهيد قبل از ديدارشان از من بيعت بگيريد ».
🔹مسلم بن عوسجه فرمود : «خداي را بر اين ملاقات شما سپاس ميگويم. آري، خوشحال ميشوم كه آن چه خواستهاي برآورده سازم تا كه به بركت آن، خداوند اهل بيت رسولش صلي الله عليه و آله و سلم را ياري كند. اما اين كه تو مرا نشناختهاي مرا ناراحت ميكند. پيش از آن، كه خوف اين دارم كه اقتدار اين طاغوت رشد يابد ».
🔸پس از آن قبل از او بيعت گرفت و او را قسمهاي بسيار داد كه خيرخواهي كند و اين سر را پوشيده بدارد. مسلم بن عوسجه به معقل گفت :
«با من چند روز رفت و آمد كن تا براي تو اجازه ملاقات گيرم ».معقل هم با مسلم رفت و آمد ميكرد تا اين كه براي او اجازه ملاقات گرفت و نزد مسلم بن عقيل آمد. معقل به عبيدالله بن زياد مخفيگاه مسلم بن عوسجه را نشان داد(۸).
🔸گفتهاند: بعد از دستگيري و شهادت مسلم بن عقيل و هاني، مسلم بن عوسجه مدتي مخفي شد و پس از آن با اهل و عيالش به سوي امام حسين عليهالسلام گريخت تا در كربلا به خمت امام رسيد و جان پاكش را در راه امام فدا كرد(۹ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : اهل ايمان بايد از فريبكاري شياطين - چون ابنزياد - هميشه آگاه باشند تا گروهي خودفروخته - چون معقل - به اسرار آنها پي نبرند و در راه ريشهكن كردن اهل ايمان و رهبران آن به كار نگيرند. اي كاش مسلم بن عوسجه مخفيگاه مسلم بن عقيل را به مزدور ابنزياد نشان نميداد تا #مسلم_ابن_عقيل و #هاني شهيد نميشدند و خود از كار خويش شرمنده نميبود .
🔻در #شب_عاشورا
🔹شب عاشورا امام حسين ع اصحاب خود را گرد آورد و پس از اتمام حجت، بيعت خود را از گردن همه برداشت. بر اساس آن چه در زيارت ناحيه مقدسه آمده مسلم اين گونه امام را پاسخ داد:(۱۰) «ما شما را به كدامين عذر و بهانهاي رها كنيم؟ به خدا قسم، من از شما جدا نخواهم شد تا نيزهام را به سينه دشمن فرو كنم و تا هنگامي كه دسته شمشيرم به دستم است آنها را ميكشم، و زماني كه سلاح با خود ندارم نيز با سنگ ستيزه ميكنم تا با شما كشته شوم»(۱۱ ). سخنان مسلم بن عوسجه را ابومخنف به گزارش «ضحاك بن عبدالله همداني» مشرقي نيز نقل كرد است(۱۲ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : وفاداران راه حق،نبايد در اعلان وفاداري خود دريغ ورزند، بلكه هر گاه خطر، رهبر و امام را تهديد ميكند، بايد با او تجديد بيعت و ميثاق نمايند تا موجب اطمينان خاطر او و ديگر ياران اسلام شود. همانند مسلم بن عوسجه كه اولين مرد بيعتكننده با امام عليهالسلام بود .
🔻در #روز_عاشورا
✳️مرحوم شيخ مفيد گزارش فرمود: هنگامي كه امام حسين عليهالسلام نيهايي را در خ
ندق پشت خيمهگاه آتش زد، شمر از جلوي امام ميگذشت. فرياد زد:
▪️«اي حسين ! آيا به آتش قبل از روز قيامت عجله كردهاي؟»
امام حسين عليهالسلام به او فرمود:
▪️«اي پسر بزچران! تو براي ورود به آتش سزاوارتري»(۱۳).
🔹در اين هنگام مسلم بن عوسجه تيري در كمان نهاد تا او را هدف گيرد. امام حسين عليهالسلام او را از اين كار منع فرمود. مسلم گفت: «اين فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است. اينك خداوند شما را بر او مسلط كرده است». امام فرمود: «به او تيراندازي مكن كه خوش ندارم شروع كننده جنگ باشم»(۱۴ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : سخن مسلم بن عوسجه درست بود فرصتي به دست آمده بود تا كه شمر كه خود از ائمه كفر است، كشته شود؛ اما امام نميخواهد شروع كننده نبردباشد. از اينجا روشن است كه رفتار امام تنها از اصول الهي سرچشمه ميگيرد. البته ميتوان گفت كه اين برخود گوياي آن است كه عمل امام، جهاد ابتدايي نيست؛ بلكه نوعي دفاع، دعوت به خير، يا گونهاي از امر به معروف و نهي از منكر است .
🔻شهادت و سفارش مسلم به حبيب
در روز عاشورا، پس از اين كه ياران حسين عليهالسلام يكي پس از ديگري وارد ميدان جهاد شدند و عرصه را بر سپاه شام تنگ كردند، فرمانده تيراندازان «عمرو بن حجاج» به يارانش نهيب زد: «آيا شما ميدانيد با چه كساني در جنگ هستيد؟ اگر اينها را سنگباران نكنيد همه شما را هلاك خواهند كرد» با شنيدن سخن او، عمر سعد آن را تصديق كرد(۱۵). ابومخنف ميگويد: درگيري سخت شده بود. جبهه راست سپاه ابنسعد به طرف چپ سپاه حسين عليهالسلام حملهور شد(۱۶). حمله آنها به طرف فرات كشيده شد و ساعتي حالت اضطراب و تزلزل ادامه يافت. مسلم بن عوسجه از جنگاوران طرف چپ سپاه امام بود. كشتار شديدي كه مثلش شنيده نشده رخ داده بود. مسلم با آن گروه به سختي درگير شده بود . پيوسته در بين آن جمع، شمشير ميزد. آري «مسلم بن عبدالله ضبائي» و «عبدالرحمن بن ابيخشكاره بجلي» هر دو به «مسلم» حملهور شده و هر دو در كشتن او شراكت داشتند. غبار عظيمي اطرافشان را فراگرفته بود. همين كه گرد و غبار فرونشست، مسلم به زمين افتاده مشاهده ميشد.
✳️حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام به سوي او آمدند. هنوز رمقي از حيات داشت كه امام به او فرمود :
😭«اي مسلم! خداي تو را رحمت كند، آري برخي از آنها شهيد شدند و بعضي ديگر در انتظار شهادت به سر ميبرند. در حالي كه (قضاي الهي) تغييرپذير نيست»(۱۷).پس از آن امام به او نزديك شدند و سپس
«حبيب بن مظاهر» به مسلم نزديك شد و گفت: «اي مسلم! رحلت تو بر من ناگوار است. تو را به بهشت مژده ميدهم». «مسلم» با صدايي بيرمق و ضعيف پاسخ داد: «تو را به خير بشارت ميدهم» حبيب ادامه داد: «اگر نبود جز اين كه من خود در همین لحظه پاي جاي گام تو مينهم دوست داشتم كه به آن چه بر تو مهم است مرا وصيت كني تا آن را به انجام رسانم»(۱۸).
😭مسلم در حالي كه به امام اشاره ميكرد، گفت: «تو را به اين مرد سفارش ميكنم، تلاش كن تا در ركاب او جان ببازي».
آري، اين بيان او اشارهاي به يكي از اسرار غيبي بود كه مسلم از امام علي عليهالسلام آموخته بود؛(۱۹) يا بشارتي بود كه در آخرين لحظات عمر به چشم تيزبين خود ميديد. حبيب گفت: «به پروردگار كعبه همين گونه رفتار خواهم كرد»(۲۰). در زيارت ناحيه كساني چون «عبدالله الضبايي» و «عبدالله بن خشكاره البجلي» كه در قتل «مسلم» شركت داشتهاند، مورد لعن امام قرار گرفتهاند(۲۱ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : ياران امام تنها خود راه مستقيم الهي را طي نميكردند، بلكه ديگران را به سوي اين مسير سوق ميدادند. دعوت مسلم از حبيب به سوي امام حسين عليهالسلام و بيان ظريف حبيب در اعلان وفاداري، گوياي اين حقيقت است كه اصحاب امام به تعارف يا دلخوش كردن اين و آن چندان اعتنا نداشتند. رضوان خداوند بر همه آنها باد .
🔻پس از شهادت
🔹ناگهان «عمرو بن حجاج» فرمانده جناح راست سپاه «ابنسعد» و سربازانش فرياد برآوردند: «مسلم بن عوسجه» را كشتيم.
😭هنوز چيزي از شهادت «مسلم بن عوسجه » نگذشته بود كه كنيز مسلم بن عوسجه از خيمهگاه حسيني عليهالسلام بيرون دويد و فرياد زد:
😭«اي آقاي من اي پسر عوسجه»(۲۲) «شبث بن ربعي» كه خود فرمانده پيادهنظام سپاه ابنسعد بود فرياد برآورد: «مادرانتان به عزايتان نشيند. شما خود را به كشتن چون مسلم بن عوسجهاي خوشحال ميكنيد؟ آگاه باشيد به خدايي كه به او اسلام آوردهام و تسليم او هستم، او را در چه جايگاههاي خوبي در بين مسلمين ديدهام. اين خبر (كشتن مسلم بن عوسجه) چه فخر و مباهاتي دارد؟ در حالي كه به خاطر دارم در روز سلق آذربايجان ديدهام كه او شركت كرده بود و پيش از اين كه آتش جنگ خاموش گردد، شش تن از مشركان را از پاي در آورده بود. آيا چون شمايي چون او را ميكشيد و خوشحالي ميكنيد؟!»(۲۳)
درسي كه ميتوان گرفت: از برخورد
🔹برخي از انسانها، چون «شبث» درمييابيم همه يارا
ن يزيد در يك مرحله و مرتبه ضلالت و گمراهي نيستند؛ گويا گاه طينت و فطرت خدادادي، آنها را به گفتاري حقگونه وادار ميكرده است؛ اما اين نيرو آن قدر توان نداشت كه بتواند آنان را در صف اولياي خدا قرار دهد. وظيفه مسلمانان مجاهد در برخورد با افراد نادان و جاهل صد چندان است و براي ارشاد اين گروه بايد از هر راه ممكن - چنان كه روش امام و يارانشان همين گونه بود - بهره برد. ديگر بار كه فطرت «شبث» او را قدري تكان داده، شامگاه عاشورا بود. آن هنگام كه «شمر» به آتش كشيدن خيمهها را فرمان داد، «شبث» مخالفت كرد. ولي چگونه او هرگز نميتواند خود را از اين منجلاب ضلالت برهاند؟ آيا رياستطلبي و اين كه مسئوليت پيادهنظام سپاه را داشت، او را از حق باز داشته است؟ يا عامل انحرافش را بايد در جاي ديگر جست و جو كرد؟ چرا وقتي امام نام افرادي كه به او نامه نوشتهاند را در اولين خطبه روز عاشوراء در برابر جمع يزيديان برخواند: «اي شبث بن ربعي، حجاز بن ابجر، قيس بن اشعث و زيد بن حارث، مگر شما به من ننوشتيد كه اي حسين! به سوي ما بيا كه در اين سرزمين درختانمان سبز است و ثمر داده است، حال كه آمدهام بر من اين گونه لشكركشي كردهايد؟» در پاسخ امام همه به دروغ گفتند ما نامهاي ننوشتهايم(۲۴). اما چرا «شبث» شهامت راستگويي نداشت؟ آري، پس از آن دروغ شبث احساس راحتي نميكند. بنابراين، او در تلاش برميآيد تا وجدان ناآرام خويش را آرام كند. او به سخن آمد و گفت : «آيا شما به حكم پسر عمويت كوتاه نميآيي؟ آنها آن چه شما خوش داري برآورده ميكنند و هيچ بدي از آنها به شما نخواهد رسيد» امام ميفرمايند : «تو برادر برادرت هستي، آيا ميخواهي كه بنيهاشم از تو بيش از انتقام خون مسلم بن عقيل طلب كنند؟» برادر «شبث» پيش از آن، در كوفه دست خود را به خون مسلم آلوده ساخته بود.
✳️در قرآن مجيد آمده است :
▪️«ثم كان عاقبة الذين أساءوا السوءي أن كذبوا بآيات الله )( ۲۵ ) ؛
▪️آنها كه بديهاي مكرر انجام ميدهند، سرانجام آيات خداوند را تكذيب ميكنند».
او پيش از اين به وعدههاي ابنزياد دل خوش ميداشت و عهد و پيمان با حسين را به فراموشي سپرده، و در قتل مسلم شريك شده، و راه بازگشت را بر خود مسدود كرده است .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵
( ۲ ) براي مطالعه بيشتر در باب انساب جناب مسلم ر. ك: سماوي، ابصار العين، ص ۱۰۷
( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷
( ۴ ) رجال شيخ طوسي، ص ۸۰
( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۰۷
( ۶ ) ابصار العين، ص ۱۰۸
( ۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶ - ۷۷
( ۸ ) الاخبار الطوال، ص ۲۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۳۷؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۵؛ مقاتل الطالبيين، ص ۹۷
( ۹ ) ابصار العين، ص ۱۰۹
( ۱۰ ) «انحن نخلي عنك و بما نعتذر الي الله تعالي في اداء حقك؟ اما و الله لا افارقك حتي اطعن في صدورهم برمحي و اضرب بسيفي ما ثبت قائمه بيدي و لو لم يكن معي سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونك حتي اموت معك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹
( ۱۱ ) ناگفته نماند كه مسلم بن عوسجه پس از اهل بيت امام اولين صحابي امام بود كه اين گونه پاسخ داد ولي از اهل بيت عليهمالسلام اولين كسي كه به نطق آمد عباس بن علي عليهالسلام بود كه در برابر جمع گفت: «چرا اين گونه كنيم ما شما را تنها بگذاريم تا بعد از شما باقي بمانيم هرگز! خداوند ما را به اين شيوه نبيند». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹
( ۱۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۹؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۵۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۹۲
( ۱۳ ) «يابن راعية المعزي، انت اولي بها صليا». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۴؛ ابصار العين، ص ۱۰۹
( ۱۴ ) «لا ترمه فاني اكراه ان ابدأهم في القتال». #ابصار_العين ، ص ۱۰۹، و در كتاب الارشاد، ج ۲، ص ۹۶ با اندك اختلاف در برخي از كلمات
( ۱۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵
( ۱۶ ) پيش از اين گفتهايم كه سمت راست سپاه ابنسعد كه «عمرو بن حجاج زبيدي » فرماندهي ميكرد، و طرف چپ سپاه امام عليهالسلام را «زهير بن قين» رضي الله عنه فرماندهي ميكرد .
( ۱۷ ) «رحمك الله يا مسلم، فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا». احزاب، آيه ۲۳
( ۱۸ ) الارشاد، ج ۲، ص ۱۰۳-۱۰۴
( ۱۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۸۸
( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۷
( ۲۱ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۶-۷۷
( ۲۲ ) «صرع فخرجت صائحة واسيداه يابن عوسجاه» ابصار العين، ص ۱۱۰، مقصد ۲
( ۲۳ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص ۵۶۵-۵۶۶
( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۰
( ۲۵ ) روم، آيه ۱۰
✅ @hosenih_maghtal
📚 نکاتی پیرامون زندگی امام جواد علیه السلام
👈حضرت جواد(ع) امام نهم شیعیان است. نام آن حضرت، محمد و کنیه اش؛ ابو جعفر و ابو علی است. لقب های ایشان عبارت است از: مختار، متوکّل، متّقى، زکىّ، تقى، مُنتَجَب، مرتضى، قانِع، جواد و عالِم.
👈پدرش امام رضا(ع) و مادرش به نام سَبیکه نوبیّه (منطقه ای در سودان) آفریقا بود و در رمضان و یا رجب سال 195هـ.ق در مدینه متولد شد.
🔻همسران امام جواد(ع)
1⃣ همسر امام جواد(ع)، سمانه مغربیه نام داشت. البته نام های حویث، غزاله مغربیه و مدنب نیز برای او در منابع اسلامی ذکر شده است.
2⃣ مأمون خلیفه عباسی برای رهایى از یک سلسله تنگناها و شرایط دشوار سیاسى زمان خود، تصمیم گرفت ولایت عهدی را بر امام هشتم تحمیل کند و نیز با تظاهر به مهربانى و دوستى نسبت به امام جواد(ع) تصمیم گرفت دختر خود را به ایشان تزویج نماید تا استفاده اى که از تحمیل ولیعهدى بر امام رضا(ع) در نظر داشت از این وصلت نیز به دست آورد. بر اساس همین طرح بود که پس از شهادت امام رضا(ع) دختر مأمون «امّ فضل » به همسرى امام جواد(ع) درآورده شد و امام از او فرزندی نداشته است.
🔻فرزندان
👈در منابع اسلامی دیدگاه های مختلفی نسبت به تعداد و نام فرزندان امام جواد(ع) بیان شده است؛ همان طور که شیخ طبرسی می گوید: امام جواد(ع) دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد که یکى از آنان حضرت هادى(ع) است و دومى هم به نام موسى و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و ام کلثوم نام داشته اند، بعضى نیز گفته اند وى دو دختر به نام فاطمه و امامه داشته است. اما آنچه همه منابع درباره اش اتفاق نظر دارند، این است که دو فرزند؛ امام هادی(ع) و موسی مبرقع جزو فرزندان امام جواد(ع) هستند.
📚استاد شیخ حسین انصاریان
✅ @hoseinih_maghtal
حسینیه مقتل
✅یاران و اصحاب امام 1⃣6⃣ #مسلم_ابن_عوسجه اسدي 🔹«مسلم » فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبة بن دو
✅یاران و اصحاب امام
2⃣6⃣ #وهب_بن_عبدالله بن عمير حباب الكلبي
🔹شمر با گروهي از يارانش به طرف چپ سپاه امام حسين عليهالسلام حمله كرد . لشكريان امام سخت مقاومت كردند و سپاه كوفه را درهم شكستند. در اين هنگام بود كه عبدالله بن عمير كلبي درگير شد :
🔻شهادت وهب
🔸«وهب » فرزند «عبدالله بن عمير» از قبيله «بنيكلاب» است. او همراه مادر و همسرش در لشكر امام حضور داشت. از آنجايي كه مادرش (اموهب) او را به جهاد و حمايت از امام و اهداف آن حضرت تشويق كرده بود، رو به ميدان اسب راند. او پس از مبارزه دليرانه، تعدادي از دشمنان را به خاك و خون كشيد و سپس به خيمهگاه، براي ديدار دوباره مادر و همسرش بازگشت.
هنگام ملاقات به مادر گفت:
▪️«آيا شما از من راضي و خشنود شديد؟»
✳️مادر پاسخ داد:
😭«از تو راضي نخواهم شد تا اين كه در پيش روي امام حسين عليهالسلام شهيد شوي»(۱).
✳️همسر او چون كلام مادر شوهر خود را بشنيد به وهب گفت:
😭«تو را به خدا سوگند مرا بيشوهر مكن و مپسند كه بر مصيبت تو گرفتار آيم»
✳️مادر گفت:
😭«اي عزيزم! سخن همسرت را دور انداز و به ميدان برو و در ياري امام حسين عليهالسلام تا مرز شهادت بشتاب تا در روز رستاخيز به شفاعت جدش نائل شوي»(۲) پس از اين گفت و گوي كوتاه، وهب بار ديگر به سپاه دشمن روآورد و اين رجز را سر داد .
▪️«اني زعيم لك اموهب بالطعن فبهم تارة و الضربضرب غلام مؤمن بالرب حتي يذيق القوم مر الحرب؛
▪️اي مادر وهب! من خود ضامنم كه با ته نيزه و شمشيرگاه ضربه بزنم؛ آن هم ضربت زدن نوجوان مؤمن در راه پروردگار تا به اين گروه تلخي جنگ را بچشاند ».
وهب در ستيزي دوباره نوزده سواره و دوازده پياده دشمن را از پاي درآورد، تا اين كه دو دستش در راه احياي دين خدا قطع شد(۳ ).
🔻كمكخواهي فرمانده سواره نظام از پياده نظام
🔹درگيري و حملات ياران حسين عليهالسلام شدت گرفته بود «عزره بن قيس احمسي» از اين بههم پاشيدگي سواره نظام به وحشت افتاده بود. او پيكي را به جانب ابنسعد فرستاد تا درماندگي خود گزارش نموده و از او بر عليه ياران امام حسين عليهالسلام ياري بگيرد .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) مناقب آل ابيطالب، ج ۴، ص ۱۰۱؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳
( ۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۲-۱۳
( ۳ ) منتهي الامال، ج ۱، صص ۶۶۳-۶۶۲
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
4⃣6⃣ #حر_بن_رياحي تميمي
🔹«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي»(۱) پسر «رياح بن يربوع» است(۲ ).
🔻خروج حر از كوفه
🔸«شيخ ابننما» گزارش كرد: هنگامي كه حر از قصر ابنزياد در كوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد،
✳️ندايي را شنيد كه از پشت سر ميگويد:
▪️«اي حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگريست و كسي را نديد با خود گفت:
▪️«به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي كه من اسير به جنگ حسين هستم». او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي كه خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو كرد.
امام به او فرمودند:
▪️«تو به واقع به پاداش و نيكي راه يافتهاي»(۳ ).
امام در يكي از خطابههاي كوتاه خود اين گونه حر را آگاه كرد :
▪️«الا حر يدع هذه الماظة من دنياكم ... ؛ آيا آزادمردي نيست كه واگذارد اين ريزهي غذاي داخل دهان را (تهمانده منافع دنيا را كه شبيه به ريزهي غذاي دهان است) براي آنها؟»(۴) شايد اين سخن حسين عليهالسلام بود كه انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افكار و انديشه حر بهپا ساخت .
🔻رودررويي حر با امام حسين
🔹ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام راه (حجاز تا عراق) را طي ميكرديم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه آب بردارند و هر چه ميتوانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نيمروز شده بود كه مردي از آن گروه تكبير گفت.
حضرت حسين عليهالسلام فرمود:
«الله اكبر؛ ولي چرا تكبير گفتي؟»
گفت: «نخلي را ديدم». آن دو نفر گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمايي نديدهايم.»
امام فرمود: «من از آن چه شما نظر ميدهيد، اين گونه نظر ندارم»
گفتيم: «ما گرد و غبار اسبان را ميبينيم»
پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نيز آن را ميبينم» سپس امام حسين عليهالسلام فرمود: «آيا پناهگاهي نيست كه آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يك جهت روبهرو شويم؟» گفتيم: «چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممكن است بيفتد» پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديك شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسيدند؛ او حر بود، با هزار سپاه كه در گرماي آن روز رو به روي حسين عليهالسلام قرار ميگرفت. حسين عليهالسلام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند.
😭حسين عليهالسلام به جوانان خود فرمودند:
▪️«قوم را سيراب كنيد و اسبها را آب دهيد».
مردان سيراب و اسبها خنك شدند(۵). وقت نماز فرارسيد، حسين عليهالسلام به «حجاج بن مسروق جعفي» كه او را همراهي ميكرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسين عليهالسلام در حالي كه پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثناي الهي گفتند و فرمودند :
▪️«ايها الناس! انها معذرة الي الله اليكم اني لم آتكم حتي اتتني كتبكم؛
▪️اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست. من به سوي شما نيامدهام تا اين كه نامههايتان را دريافت كردم». سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي كه مردم سكوت كرده بودند، سپس به موذن فرمود : «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسين عليهالسلام به حر فرمود:
✳️«آيا ميخواهي كه با اصحابت نماز بخواني؟»
✳️گفت: «نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد)».
پس همه به حسين عليهالسلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمهاي كه برايش نصب كرده بودند شد و ياران گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست . هنگام عصر شده بود كه امام حسين عليهالسلام فرمان آمادهباش براي كوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود :
«ايها الناس! انكم ان تتقوا ...»
حر گفت: «به خدا قسم، ما نميدانيم اين نامههايي كه از آن ياد كرديد كدام است».
امام فرمودند: «اي عقبة بن سمعان! آن خورجين، نامههايي را كه به من نوشتهاند بيرون آور»(۶) عقبه آن دو خورجين را كه پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش كرد.
حر گفت: «البته ما از اين كساني كه نامه به سوي شما نوشتهاند نسيستيم و به ما امر شده كه وقتي شما را ملاقات كرديم از شما جدا نشويم تا اين كه شما را نزد عبيدالله ببريم» امام حسين عليهالسلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزديكتر است»(۷)سپس به يارانش فرمود : «اركبوا؛ سوار شويد» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند.
پس فرمود : «انصرفوا؛ بگذري
د». وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند.
🔻امام حسين عليهالسلام به حر فرمود :
🔺«ثكلتك امك ! ما تريد؟؛
😭مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ »
حر گفت: «آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را ميگفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز ميگفتم(۸) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه ميتوانم»(۹ ).
🔻توبه حر
هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليهالسلام را كه طلب ياري ميكرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد:
«آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟»
عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد»(۱۰).
حر گفت: «شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابنسعد گفت: «اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست ميكشيدم، اما امير تو (ابنزياد) از اين كار سر باز ميزند»(۱۱) حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت.
حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب دادهاي؟» قره گفت : «نه»(۱۲) حر گفت:
«آيا ميخواهي آن را سيراب كني؟»
قره گمان كرد حر قصد كنارهگيري از سپاه ابنسعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليهالسلام قدري نزديك شد(۱۳).
✳️مهاجر پسر اوس به حر گفت:
✳️«آيا تو ميخواهي كه حمله كني؟»
در پاسخ اين سؤال حر ساكت شد و بر خود ميلرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«اگر از من درباره شجاعترين مرد كوفه سؤال ميشد، تو را معرفي ميكردم، اين چه حالتي است كه در تو ميبينم؟»
حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير ميبينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم كرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين رهسپار شد(۱۴ ).
🔻لحظات ديدار با امام
🔹او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بيآب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش ميرفت .
«پروردگارا! من به سوي تو بازميگردم، پس توبهام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداختهام. اي اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟(۱۵)»
امام در پاسخ حر فرمود : «آري، خداوند به تو روي خواهد كرد »(۱۶ ). اين گفتار امام حسين عليهالسلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بيپايان و نعمتهاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج ميشد به امام حسين عليهالسلام اين گونه بازگو ميكرد:
«من با گوش جان شنيدم، كسي اين گونه هشدارم ميداد كه حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده ميدهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟(۱۷ ). «امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافتهاي »( ۱۸ ).
🔻شهادت حر
🔸پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت ميكرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار حسين عليهالسلام سخت ميگرفت، ديگري براي نجات دوست خود ميشتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابنسعد» به طول انجامد،(۱۹) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون ميچكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است كه تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابنسعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد(۲۰). او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد(۲۱). در همين هنگام بود كه پيادهنظام بر او حملهور شد و جسم بيهوش او به زمين افتاد.(۲۲) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليهالسلام شهيد ميشدند قرار دادند. امام فرمود :
▪️«قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛(۲۳ ) شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست»
سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود :
✳️«أنت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛(۲۴ )
✳️تو آزادهاي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزادهاي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود كه گفته شد او «علي بن الحسين عليهالسلام» بود(۲۵) و برخي گفتهاند
كه خود اباعبدالله الحسين عليهالسلام براي او اشعاري را سروده كه اين گونه است :«لنعم الحر بنيرياح صبور عند مشتبك الرياحو نعم الحر اذ نادي حسينا و جاد بنفسه عند الصباح(۲۶)، چه آزادهاي است حر پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شكيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي كه حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت ». در زيارت ناحيه مقدسه به حر سلام داده شده است(۲۷ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت :
امام صادق عليهالسلام فرمود:
▪️«ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر؛(۲۸ )
▪️آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبتها بر او محكم كوبيده شود او شكيبايي ميكند. آري او شكسته نميشود، هر چند اسير و مقهور شود».
▪️از امام علي عليهالسلام نقل شده :
▪️«و لا تكن عبد غيرك لقد جعلك الله حرا؛ »( ۲۹ )
▪️بنده غير خود مباش؛ چرا كه خداي تعالي تو را آزاد آفريده است».
در كربلا هم حضرت امام حسين عليهالسلام لشكر ابنسعد را اين گونه مورد خطاب قرار دادند :
🔻«يا شيعة آل ابيسفيان، ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم ( ۳۰ ) ؛
🔻اي پيروان خاندان ابيسفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نميترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد ».
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) جمهرة انساب العرب، ص ۲۲۷ .
( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۹-۲۲۷ .
( ۳ ) روي الشيخ ابننما: ان الحر اخرجه ابنزياد الي الحسين و خرج من القصر نودي من خلفه ابشر يا حر بالجنة. قال: فالتفت فلم ير احدا، فقال في نفسه، و الله، هذه بشارة و انا اسير الي حرب الحسين، و ما كان يحدث نفسه في الجنة، فلما صار مع الحسين قص عليه الخبر، فقال له الحسين: «لقد اصبت اجرا و خيرا». مثير الاحزان، ص ۵۹ و ۶۰ .
( ۴ ) تحف العقول، ص ۲۹۲؛ الانوار البيهة، ص ۱۰۱. ترجمه از كتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگي، ج ۲، ص ۱۷۱۲ .
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۱۴ .
( ۶ ) «يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما كتبهم الي». ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۷ ) قال الحسين عليهالسلام: «الموت اوني اليك من ذلك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۱-۴۰۲؛ ركك كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۶، ۷۸ - ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۸ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۸؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۹ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۱۰ ) «امقاتل انت هذا الرجل؟» قال: «اي والله، قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس و تطيح الايدي ».
( ۱۱ ) قال: «ما لكم فيما عرضه عليكم من خصال؟» فقال: «لو كان الامر الي لفعلت ولكن اميرك ابي ذلك ».
( ۱۲ ) فاقبل حتي وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومن يقال له قرة بن قيس. فقال لقرة: «هل سقيت فرسك اليوم؟» قال: «لا ».
( ۱۳ ) قال: فظننت والله أنه يريد ان يتنحي فلا يشهد القتال و كره ان اراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان أرفعه عليه؛ فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه فأخذ الحر يدنوا من الحسين قليلا .
( ۱۴ ) «فقال له المهاجر بن اوس: اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه من العرواء. فقال له يابن يزيد، والله ان امرك لمريب، والله ما رايت منك في موقف قط مثل شيء أراه الان، و قال له لو قيل لي من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك فما هذا الذي أري منك؟ فقال الحراني اخير نفسي بين الجنة و النار و والله لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب جواده نحو الحسين». تاريخ الامم و الملوك، ۵، ص ۴۲۷ .
( ۱۵ ) منكسا برأسه حياء من آل الرسول بما اتي اليهم و جعجع بهم في هذا المكان علي غير ماء و لا كلاء رافعا صوته. اللهم اليك انيب فتب علي، فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد نبيك. يا اباعبدالله اني تائب فهل لي من توبه؟ .
( ۱۶ ) فقال الحسين عليهالسلام نعم يتوب الله عليك. اللهوف، ص ۴۵؛ امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۴۱ .
( ۱۷ ) فسره قوله و تيقن الحياة الا بدية و النعيم الدائم و وضح له قول الهاتف لما خرج من الكوفه فحدث الحسين عليهالسلام بحديث قال فيه لما خرجت من الكوفة نوديت ابشر يا حر بالجنة فقلت ويل للحر يبشر بالجنة و هو يسير الي حرب ابن بنت رسول الله. امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۳۸ .
( ۱۸ ) فقال له الحسين عليهالسلام لقد اصبت خيرا و اجرا. مثير الاحزان، ص ۶۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۰ .
( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۰-۴۴۱ .
( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۷ .
( ۲۱ ) مناقب آل ابيطالب، ايران، ج ۴، ص ۱۰۰ .
( ۲۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۳ ) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۱۷ .
( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۳ .
( ۲۵ ) مقتل العوالم، ص ۸۵ .
( ۲۶ ) امالي الصدوق، ص ۴۱۴، مجلس ۳۰؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸ و ۳۴۴ .
( ۲۸ ) اصول كافي، ج ۲، ص ۸۹، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، ح ۶ .
(