✅یاران و اصحاب امام
4⃣6⃣ #حر_بن_رياحي تميمي
🔹«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي»(۱) پسر «رياح بن يربوع» است(۲ ).
🔻خروج حر از كوفه
🔸«شيخ ابننما» گزارش كرد: هنگامي كه حر از قصر ابنزياد در كوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد،
✳️ندايي را شنيد كه از پشت سر ميگويد:
▪️«اي حر! تو را به بهشت بشارت باد» او به پشت سر نگريست و كسي را نديد با خود گفت:
▪️«به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي كه من اسير به جنگ حسين هستم». او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي كه خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو كرد.
امام به او فرمودند:
▪️«تو به واقع به پاداش و نيكي راه يافتهاي»(۳ ).
امام در يكي از خطابههاي كوتاه خود اين گونه حر را آگاه كرد :
▪️«الا حر يدع هذه الماظة من دنياكم ... ؛ آيا آزادمردي نيست كه واگذارد اين ريزهي غذاي داخل دهان را (تهمانده منافع دنيا را كه شبيه به ريزهي غذاي دهان است) براي آنها؟»(۴) شايد اين سخن حسين عليهالسلام بود كه انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افكار و انديشه حر بهپا ساخت .
🔻رودررويي حر با امام حسين
🔹ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام راه (حجاز تا عراق) را طي ميكرديم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه آب بردارند و هر چه ميتوانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نيمروز شده بود كه مردي از آن گروه تكبير گفت.
حضرت حسين عليهالسلام فرمود:
«الله اكبر؛ ولي چرا تكبير گفتي؟»
گفت: «نخلي را ديدم». آن دو نفر گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمايي نديدهايم.»
امام فرمود: «من از آن چه شما نظر ميدهيد، اين گونه نظر ندارم»
گفتيم: «ما گرد و غبار اسبان را ميبينيم»
پس آن حضرت فرمودند: «به خدا قسم من نيز آن را ميبينم» سپس امام حسين عليهالسلام فرمود: «آيا پناهگاهي نيست كه آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يك جهت روبهرو شويم؟» گفتيم: «چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممكن است بيفتد» پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديك شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سررسيدند؛ او حر بود، با هزار سپاه كه در گرماي آن روز رو به روي حسين عليهالسلام قرار ميگرفت. حسين عليهالسلام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند.
😭حسين عليهالسلام به جوانان خود فرمودند:
▪️«قوم را سيراب كنيد و اسبها را آب دهيد».
مردان سيراب و اسبها خنك شدند(۵). وقت نماز فرارسيد، حسين عليهالسلام به «حجاج بن مسروق جعفي» كه او را همراهي ميكرد فرمود: «اذان بگو» او اذان گفت و نماز بپا شد. حسين عليهالسلام در حالي كه پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد و ثناي الهي گفتند و فرمودند :
▪️«ايها الناس! انها معذرة الي الله اليكم اني لم آتكم حتي اتتني كتبكم؛
▪️اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست. من به سوي شما نيامدهام تا اين كه نامههايتان را دريافت كردم». سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي كه مردم سكوت كرده بودند، سپس به موذن فرمود : «اقامه بگو». و او اقامه گفت. امام حسين عليهالسلام به حر فرمود:
✳️«آيا ميخواهي كه با اصحابت نماز بخواني؟»
✳️گفت: «نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد)».
پس همه به حسين عليهالسلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمهاي كه برايش نصب كرده بودند شد و ياران گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست . هنگام عصر شده بود كه امام حسين عليهالسلام فرمان آمادهباش براي كوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود :
«ايها الناس! انكم ان تتقوا ...»
حر گفت: «به خدا قسم، ما نميدانيم اين نامههايي كه از آن ياد كرديد كدام است».
امام فرمودند: «اي عقبة بن سمعان! آن خورجين، نامههايي را كه به من نوشتهاند بيرون آور»(۶) عقبه آن دو خورجين را كه پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش كرد.
حر گفت: «البته ما از اين كساني كه نامه به سوي شما نوشتهاند نسيستيم و به ما امر شده كه وقتي شما را ملاقات كرديم از شما جدا نشويم تا اين كه شما را نزد عبيدالله ببريم» امام حسين عليهالسلام فرمود: «مرگ به تو، از آن نزديكتر است»(۷)سپس به يارانش فرمود : «اركبوا؛ سوار شويد» پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند.
پس فرمود : «انصرفوا؛ بگذري
د». وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند.
🔻امام حسين عليهالسلام به حر فرمود :
🔺«ثكلتك امك ! ما تريد؟؛
😭مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ »
حر گفت: «آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارات را ميگفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز ميگفتم(۸) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه ميتوانم»(۹ ).
🔻توبه حر
هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليهالسلام را كه طلب ياري ميكرد شنيد، نزد عمر سعد رفت و پرسيد:
«آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟»
عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد»(۱۰).
حر گفت: «شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟» ابنسعد گفت: «اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست ميكشيدم، اما امير تو (ابنزياد) از اين كار سر باز ميزند»(۱۱) حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت.
حر به قره گفت: «آيا اسب خود را امروز آب دادهاي؟» قره گفت : «نه»(۱۲) حر گفت:
«آيا ميخواهي آن را سيراب كني؟»
قره گمان كرد حر قصد كنارهگيري از سپاه ابنسعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليهالسلام قدري نزديك شد(۱۳).
✳️مهاجر پسر اوس به حر گفت:
✳️«آيا تو ميخواهي كه حمله كني؟»
در پاسخ اين سؤال حر ساكت شد و بر خود ميلرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت:
«اگر از من درباره شجاعترين مرد كوفه سؤال ميشد، تو را معرفي ميكردم، اين چه حالتي است كه در تو ميبينم؟»
حر گفت: «همانا خود را بين بهشت و دوزخ مخير ميبينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيزي را انتخاب نخواهم كرد.» پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين رهسپار شد(۱۴ ).
🔻لحظات ديدار با امام
🔹او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بيآب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش ميرفت .
«پروردگارا! من به سوي تو بازميگردم، پس توبهام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداختهام. اي اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟(۱۵)»
امام در پاسخ حر فرمود : «آري، خداوند به تو روي خواهد كرد »(۱۶ ). اين گفتار امام حسين عليهالسلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بيپايان و نعمتهاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج ميشد به امام حسين عليهالسلام اين گونه بازگو ميكرد:
«من با گوش جان شنيدم، كسي اين گونه هشدارم ميداد كه حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر، آيا تو او را به بهشت مژده ميدهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟(۱۷ ). «امام فرمود: «تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافتهاي »( ۱۸ ).
🔻شهادت حر
🔸پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت ميكرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار حسين عليهالسلام سخت ميگرفت، ديگري براي نجات دوست خود ميشتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابنسعد» به طول انجامد،(۱۹) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون ميچكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: «اين حري است كه تو آرزوي قتل او را داشتي» يزيد در پاسخ گفت: «آري» و از سپاه «ابنسعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حر پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد(۲۰). او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد(۲۱). در همين هنگام بود كه پيادهنظام بر او حملهور شد و جسم بيهوش او به زمين افتاد.(۲۲) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليهالسلام شهيد ميشدند قرار دادند. امام فرمود :
▪️«قتله مثل قتلة النبيين و آل النبيين؛(۲۳ ) شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست»
سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود :
✳️«أنت الحر كما سمتك امك و انت الحر في الدنيا و الاخرة؛(۲۴ )
✳️تو آزادهاي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزادهاي» پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حر اشعاري را سرود كه گفته شد او «علي بن الحسين عليهالسلام» بود(۲۵) و برخي گفتهاند
كه خود اباعبدالله الحسين عليهالسلام براي او اشعاري را سروده كه اين گونه است :«لنعم الحر بنيرياح صبور عند مشتبك الرياحو نعم الحر اذ نادي حسينا و جاد بنفسه عند الصباح(۲۶)، چه آزادهاي است حر پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شكيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي كه حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت ». در زيارت ناحيه مقدسه به حر سلام داده شده است(۲۷ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت :
امام صادق عليهالسلام فرمود:
▪️«ان الحر حر علي جميع احواله ان نابته نائبة صبر لها و ان تداكت عليه المصائب لم تكسره و ان اسر و قهر؛(۲۸ )
▪️آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبتها بر او محكم كوبيده شود او شكيبايي ميكند. آري او شكسته نميشود، هر چند اسير و مقهور شود».
▪️از امام علي عليهالسلام نقل شده :
▪️«و لا تكن عبد غيرك لقد جعلك الله حرا؛ »( ۲۹ )
▪️بنده غير خود مباش؛ چرا كه خداي تعالي تو را آزاد آفريده است».
در كربلا هم حضرت امام حسين عليهالسلام لشكر ابنسعد را اين گونه مورد خطاب قرار دادند :
🔻«يا شيعة آل ابيسفيان، ان لم يكن لكم دين و لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم ( ۳۰ ) ؛
🔻اي پيروان خاندان ابيسفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نميترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد ».
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) جمهرة انساب العرب، ص ۲۲۷ .
( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۹-۲۲۷ .
( ۳ ) روي الشيخ ابننما: ان الحر اخرجه ابنزياد الي الحسين و خرج من القصر نودي من خلفه ابشر يا حر بالجنة. قال: فالتفت فلم ير احدا، فقال في نفسه، و الله، هذه بشارة و انا اسير الي حرب الحسين، و ما كان يحدث نفسه في الجنة، فلما صار مع الحسين قص عليه الخبر، فقال له الحسين: «لقد اصبت اجرا و خيرا». مثير الاحزان، ص ۵۹ و ۶۰ .
( ۴ ) تحف العقول، ص ۲۹۲؛ الانوار البيهة، ص ۱۰۱. ترجمه از كتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگي، ج ۲، ص ۱۷۱۲ .
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۱۴ .
( ۶ ) «يا عقبة بن سمعان اخرج الخرجين الذين فيهما كتبهم الي». ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۷ ) قال الحسين عليهالسلام: «الموت اوني اليك من ذلك». تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۱-۴۰۲؛ ركك كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۶، ۷۸ - ابصار العين، ص ۲۰۵ .
( ۸ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۷۸؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۹ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۱، ص ۲۳۲ .
( ۱۰ ) «امقاتل انت هذا الرجل؟» قال: «اي والله، قتالا ايسره ان تسقط الرؤوس و تطيح الايدي ».
( ۱۱ ) قال: «ما لكم فيما عرضه عليكم من خصال؟» فقال: «لو كان الامر الي لفعلت ولكن اميرك ابي ذلك ».
( ۱۲ ) فاقبل حتي وقف من الناس موقفا و معه رجل من قومن يقال له قرة بن قيس. فقال لقرة: «هل سقيت فرسك اليوم؟» قال: «لا ».
( ۱۳ ) قال: فظننت والله أنه يريد ان يتنحي فلا يشهد القتال و كره ان اراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان أرفعه عليه؛ فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه فأخذ الحر يدنوا من الحسين قليلا .
( ۱۴ ) «فقال له المهاجر بن اوس: اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه من العرواء. فقال له يابن يزيد، والله ان امرك لمريب، والله ما رايت منك في موقف قط مثل شيء أراه الان، و قال له لو قيل لي من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك فما هذا الذي أري منك؟ فقال الحراني اخير نفسي بين الجنة و النار و والله لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب جواده نحو الحسين». تاريخ الامم و الملوك، ۵، ص ۴۲۷ .
( ۱۵ ) منكسا برأسه حياء من آل الرسول بما اتي اليهم و جعجع بهم في هذا المكان علي غير ماء و لا كلاء رافعا صوته. اللهم اليك انيب فتب علي، فقد ارعبت قلوب اوليائك و اولاد نبيك. يا اباعبدالله اني تائب فهل لي من توبه؟ .
( ۱۶ ) فقال الحسين عليهالسلام نعم يتوب الله عليك. اللهوف، ص ۴۵؛ امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۴۱ .
( ۱۷ ) فسره قوله و تيقن الحياة الا بدية و النعيم الدائم و وضح له قول الهاتف لما خرج من الكوفه فحدث الحسين عليهالسلام بحديث قال فيه لما خرجت من الكوفة نوديت ابشر يا حر بالجنة فقلت ويل للحر يبشر بالجنة و هو يسير الي حرب ابن بنت رسول الله. امالي الصدوق، مجلس ۳۰، ص ۱۳۸ .
( ۱۸ ) فقال له الحسين عليهالسلام لقد اصبت خيرا و اجرا. مثير الاحزان، ص ۶۰؛ مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۰ .
( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۰-۴۴۱ .
( ۲۰ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۷ .
( ۲۱ ) مناقب آل ابيطالب، ايران، ج ۴، ص ۱۰۰ .
( ۲۲ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۳ ) بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۱۱۷ .
( ۲۴ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۳ .
( ۲۵ ) مقتل العوالم، ص ۸۵ .
( ۲۶ ) امالي الصدوق، ص ۴۱۴، مجلس ۳۰؛ مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۱۱ .
( ۲۷ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۸ و ۳۴۴ .
( ۲۸ ) اصول كافي، ج ۲، ص ۸۹، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، ح ۶ .
(
✅یاران و اصحاب امام
5⃣6⃣ #سعيد_بن_عبدالله_حنفي
🔹«سعيد » فرزند «عبدالله حنفي» است. او از محترمان و مردي شناخته شده از اهالي كوفه است كه به شجاعت و عبادت نيز شهرت داشت. سيرهنويسان و تاريخنگاران، نوشتهاند هنگامي كه خبر مرگ معاويه به مردم كوفه رسيد، شيعيان گرد هم آمدند و نامهاي به امام حسين عليهالسلام نوشتند كه در وهله اول نامه توسط «عبدالله بن وال» و «عبدالله بن سبع» و مرتبه دوم توسط «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و بار سوم توسط «سعيد بن عبدالله حنفي» و «هاني بن هاني» ارسال شد. نويسندگان نامهاي كه توسط سعيد ارسال شد، عبارت بودند از : «شبث بن ربعي، حجار بن أبجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، غزرة بن قيس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمير».نوشته بزرگان كوفه به امام عليهالسلام چنين بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد؛ البته مرغزار، سبز و ميوهها رسيده است، هرگاه خواستيد به سوي سپاهي آراسته و آماده (كه در خدمت شما است) گام پيش نهيد»( ۱ ).
🔸امام به محض دريافت نامهي آنها، نامهاي را توسط سعيد و هاني از مكه به كوفه ارسال فرمودند. نوشته امام چنين بود :
🔹«به نام خداوند بخشنده مهربان. اما بعد؛ سعيد و هاني نامه شما را به من رسانيدند، در حالي كه آخرين كسي هستند كه بر من نامه آوردهاند. من همهي آن داستاني را كه بيان و يادآوري كردهايد فهميدم اكثر شما گفته بوديد كه ما امامي نداريم پس تو (به سوي ما) رو كن، اميد است خداي تعالي بين شما و ما بر هدايت و حق جمع كند. بنابراين، برادر و پسر عمو و مورد اعتماد از اهل بيتم، - مسلم بن عقيل - را به سوي شما ميفرستم. از او خواستهام كه براي من از حال شما، امر شما و ديدگاههايتان بنويسيد. اگر او بر من نوشت كه همه شما همراه و نيز صاحبان فضل و انديشه بر آن چه نوشته و فرستادهايد اتفاق نظر دارند، به زودي به سوي شما - انشاء الله - خواهم آمد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر كسي كه خود عامل به كتاب باشد و به قسط عمل نمايد، و حق را بپردازد و خويشتندار براي خداوند متعال باشد. والسلام(۲ ).
🔹امام نامه را توسط «سعيد» و «هاني» به سوي اهل كوفه فرستاد و سپس مسلم را همراه قيس و عبدالرحمن به سوي آنها گسيل داشت(۳ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : چند نكته
۱. امام حسين عليهالسلام مسلم بن عقيل را برادر خود خطاب فرمودهاند؛
۲. امام حسين عليهالسلام مقام امام را در چند ويژگي بيان فرمودهاند:
الف. امام خود اهل عمل و عامل به قرآن و قسط و عدل است؛
ب . امام حق را ميپردازد؛
ج. امام در راه خدا خويشتندار است. اين همه، گوياي تقواي عملي اوست. پس بايد در عمل بكوشيم تا به امام نزديك شويم .
🔸سعيد در كوفه
🔹هنگامي كه سعيد نامه امام را به اهل كوفه رسانيد. خود به انتظار قدوم مسلم لحظهشماري ميكرد تا اين كه مسلم وارد كوفه شد و به منزل مختار فرود آمد . «عابس» و سپس «حبيب» خطبه خواندند و پس از آن دو نفر «سعيد» از جاي برخاست و سوگند ياد كرد كه بر ياري حسين پافشاري خواهد كرد و خود را فداي او خواهد كرد(۳).
مسلم نامهاي را توسط «سعيد» به امام حسين عليهالسلام ارسال داشت . سعيد دستنوشته مسلم را به امام تحويل داد و با آن حضرت پيوسته باقي ماند تا اين كه همراه او در كربلا به فوز شهادت نائل آمد(۴ ).
🔻حمايت سعيد از امام
🔹از آنجا كه امام حسين عليهالسلام از عاقبت جنگ آگاه بود و ميدانست كه همه ياران به شهادت خواهند رسيد، شبهنگام همه ياران را فراخواند و پس از اتمام حجت، بيعت را از گردن آنها برداشت تا آن كه آمادگي ماندن ندارد يا دلبستگي و تعقل خاطري به دنيا دارد، بدون احساس شرم از آن سرزمين رخت بربندد .
🔸در پاسخ امام، بسياري از ياران چون مسلم بن عوسجه، زهير و سعيد سخنها گفتند . آن چه به نقل از ابومخنف و نيز زيارت ناحيه مقدسه به دست ميآيد اين است كه سعيد بن عبدالله از جاي برخاست و اين گونه امام خود را پاسخ گفت :
«به خدا سوگند، شما را رها نخواهيم كرد، تا كه خداوند بداند كه در دوران غيبت رسول او صلوات الله عليه در حفظ و حراست شما كوشا بودهايم، آگاه باش اي عزيز! به خدا سوگند اگر بدانم كه در ركاب شما كشته ميشوم، سپس زنده شده بار دگر ميسوزم و زنده ميشوم و تا هفتاد بار ديگر كشته و زنده ميشوم، از تو جدا نخواهم شد، تا اين خونم را نثارت كنم، و چرا اين گونه نكنم در حالي كه كشته شدن را يك بار بيش نيست و پس از آن كرامت و بزرگواري به گونهاي است كه نهايت ندارد.»(۵ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : سعيد نه تنها خود مرد بود، بلكه حمايت مردانهاش از امام نيز به گونهاي است كه ديگران چون زهير در رتبه بعد از او قرار دارند. پيشگام بودن در مسير الهي و ديگران را چراغ راه شدن نيز كم بها ندارد. سعيد مردي راهنما بود. ناگفته نماند كه سعيد دو بار (تا اينجا) از جاي برخاست و شجاعانه راه امام را هموار ساخته است. بار اول راه را بر مسلم هموار
كرد و ديگربار راه را بر ياران امام هموار كرد تا كه امام را تا سرحد جان ياري رسانند .
🔻شهادت سعيد
🔸هنگام ظهر روز عاشورا، امام حسين عليهالسلام با ياران باقي مانده خود به اقامه نماز ظهر ايستادند. اما چگونه ميتوانستند نماز را به پايان برند در حالي كه دشمن، تيرها را به سوي آن حضرت و يارانش نشانه گرفته بودند. در اين ميان دو تن از ياران وفادار امام به نامهاي «زهير» و «سعيد» سپر بلاي آن حضرت شدند و تيرها را به جان خريدند. آن قدر تير بر جسم آن دو عزيز نشسته بود که در این میان سعید بعد از سلام بر امام بر زمين افتاد و جام شهادت را نوشيد(۶). سعيد هنگامي كه بر بدن جاي نيزه و شمشير و سيزده تير داشت اين چنين گفت : «خدايا! اينها را چون قوم عاد و ثمود از خود دور ساز و مورد لعن قرار ده. پروردگارا! سلام مرا به پيامبرت برسان، و به او از درد جراحاتم بگو، من ثواب تو را خواستهام تا ذريه پيامبرت صلي الله عليه و آله و سلم را ياري رسانم»(۷ ). سپس رو به امام حسين عليهالسلام كرد و گفت : «اوفيت يابن رسول الله؟؛ اي فرزند رسول خدا! آيا من به عهد خود وفا كردهام؟» امام فرمود : «نعم، انت امامي في الجنة؛ آري، تو در بهشت پيش مني(۸)سپس به شهادت رسيد .
✳️درسي كه ميتوان گرفت :
الف. ايمان راسخ سعيد به پيامبر اسلام و امام ستودني است؛
ب. وفاي به عهد، وظيفه هر رادمرد است و سعيد از خيل وفاداران بود؛
ج. هر كس در اين دنيا خود را سپر بلاي امام خود سازد، در قيامت نيز پيش او خواهد بود؛ مانند سعيد كه به اعتراف حضرت امام حسين عليهالسلام در جوار او خواهد بود؛
د. بايد خود را چون سعيد در راه احياي دين و نام اهل بيت عليهمالسلام فدا كرد .
🔻مقام معنوي سعيد
🔹در زيارت ناحيه درباره سعيد آمده است :
«فقد لقيت حمامك و واسيت امامك، و لقيت من الله الكرامة في دارالمقامة، حشرنا الله معكم في المستشهدين، و رزقنا مرافقتكم في اعلي عليين؛(۹)
تو مرگت را ديدار و امامت را ياري كردي و با كرامت و گراميداشت خداوند، سراي جاويدان را ديدار خواهي كرد؛ خداوند ما را با شما خواستاران شهادت محشور سازد؛ و دوستي و همراهي شما را در والاترين مقامات روزي ما گرداند».
🔺درسي كه ميتوان گرفت: امام معصوم امثال سعيد را حتي سرمشق رفتاري خود معرفي ميكند. اين، گوياي رفعت و منزلت اين مرد مجاهد است. ما نيز بايد از خدا بخواهيم كه اينان را سرمشق رفتار و كردار ما قرار دهد .
🔻گفتار امام پس از نماز ظهر
🔹نماز پايان يافت امام رو به ياران كرد و فرمود :
«يا كرام! هذه الجنة قد فتحت ابوابها و اتصلت انهارها، و اينعث ثمارها، و هذا رسول الله و الشهداء للذين قتلوا في سبيل الله يتوقعون قدومكم، يتباشرون بكم، فحاموا عن دين الله و دين نبيه و ذبوا عن حرم الرسول. فقالوا نفوسنا لنفسك الفداء و دمائنا لدمك الوقاء فوالله لا يصل اليك و الي حرمك سوء و فينا عرق يضرب؛(۹)
▪️اي محترمان! اين بهشت است كه درهايش گشوده شده، و نهرهايش امتداد يافته، و ميوههايش...، و اين رسول خدا و شهدايند كه در راه خدا كشته شدهاند و آنها چشم به راه قدمهاي شما هستند. آنها شما را هم به بهشت بشارت ميدهند. پس از دين خدا و دين پيامبرش حمايت كنيد و از حرم رسول او دشمن را دور نماييد. پس همه گفتند : جانهاي ما فداي جان شما و خونهاي ما نگهدار خون شماست. پس به خدا سوگند هرگز به شما و حرم شما تا رگ (خون) در بدن داريم بدي نخواهد رسيد ».
✳️درسي كه ميتوان گرفت : اگر وفاي به اين عهد و پيمان نميبود چه ميشد؟! وفاداري ياران، چگونه دشمن را به خاك ذلت نشاند و سره را از ناسره جدا ساخت؟امام از ياران خود به عنوان «يا كرام» ياد كرد. كرامت نفس، صفت نيكان است و همگان را به اين وصف نستودهاند.اين صفت در قرآن درباره خدا در «اقرأ و ربك الأكرم »( ۱۰ ) ، درباره رسول اكرم صلي الله عليه و آله در«انه لقول رسول كريم »( ۱۱ ) ، درباره فرشتگان در «كرام بررة »( ۱۲ ) ، درباره دو فرشته نامه عمل در «كراما ماتبين »( ۱۳ ) ، درباره قرآن در «في صحف مكرمة»(۱۴)درباره اهل تقوي در «ان أكرامكم عند الله أتقاكم»(۱۵)درباره بنيآدم در «و لقد كرمنا بنيآدم »( ۱۶ ) ، درباره رزق در «فالذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و رزق كريم »( ۱۷ ) ، و در دعاها درباره حكومت امام عصر عجل الله تعالي فرجه الله الشريف عبارت «دولة كريمه »( ۱۸ )آمده است .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) «بسم الله الرحمن الرحيم. اما بعد، فقد اخضر الجناب و اينعت الثمار و طمت الجمام فان شئت فاقدم علي جند لك مجندا». الارشاد، ج ۲، ص ۳۸؛ تاريخ الامم و الملوك، ج۵، ص ۳۵۳
( ۲ ) بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد، فان سعيدا و هانيا قدما علي بكتبكم، و كانا آخر من قدم علي من رسلكم، و قد فهمت كل الذي اقتصصتم، و ذكرتم. و مقالة جلكم انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنا بك علي الهدي و الحق و قد بعثت اليكم اخي، و ابن
عمي، و ثقي من اهل بيتي، مسلم بن عقيل و امرته ان يكتب الي بحالكم و امركم و رأيكم، فان بعث الي انه اجمع رأي ملئكم و ذوي الفضل و الحجا منكم علي مثل ما قدمت به علي رسلكم و قرأت في كتبكم اقدم و شيكا ان شاء الله. فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله، والسلام». الارشاد، ج ۲، ص۳۹؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۳
( ۳ ) #ابصار_العين ، ص ۲۱۷-۲۱۶
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۵۵
( ۵ ) ابصار العين، ص ۲۱۷
( ۶ ) «والله لا نخيلك حتي يعلم الله أنا حفظنا غيبة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فيك، والله لو علمت اني اقتل ثم احيا ثم احرق حيا ثم أذر يفعل ذلك بي، سبعين مرة لما فارقتك حتي القي حمامي دونك، فكيف لا افعل ذلك و انما هي قتلة تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص۴۱۹
( ۷ ) اللهوف، ص ۴۸
( ۸ ) اللهم العنهم لعن عاد و ثمود، اللهم ابلغ نبيك عني السلام و ابلغه ما لقيت من الم الجراح فاني اردت ثوابك في نصرة نبيك. اللهوف. ص ۴۸
( ۹ ) ذخيرة الدارين، ص ۳۳۲
( ۱۰ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۷۷
( ۱۱ ) اسرار الشهادة، ج ۱، ص ۶۵۳ و ج ۲، ص ۳۵۷
( ۱۲ ) علق، آيه ۳
( ۱۳ ) حاقه، آيه ۴۰
( ۱۴ ) عبس، آيه ۱۶
( ۱۵ ) انفطار، آيه ۱۱
( ۱۶ ) عبس، آيه ۱۳
( ۱۷ ) حجرات، آيه ۱۳
( ۱۸ ) اسراء آيه ۷۰
( ۱۹ ) حج، آيه ۵۰
( ۲۰ ) كليات مفاتيح الجنان، بخشي از دعاي سحر ماه مبارك رمضان و دعاي افتتاح
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
6⃣6⃣ #ابوثمامة_عمرو_الصائدي
🔹«عمر » پسر «عبدالله بن كعب صائد» پسر «شرحبيل» و كنيه او «ابوثمامة» بوده است(۴). ✳️او از اهالي كوفه و شخصي با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است . «ابوثمامة» از تابعين (ياران امام اميرالمؤمنين عليهالسلام) بوده و در جنگهاي بسياري امام علي عليهالسلام را ياري كرده بود. ✳️او پس از آن در ياري امام حسن مجتبي عليهالسلام كوشيد و از اصحاب آن حضرت نيز بود . «ابوثمامة» در كوفه با سفير امام حسين عليهالسلام بيعت كرد(۵). ✳️او از شيعيان سلحشور و از ياران شجاع و بيدار «مسلم بن عقيل» در مبارزات كوفه بود، چنان كه «مسلم بن عقيل» او را مسئول امور مالي خود كرده بود تا كه سلاح براي رويارويي با ابنزياد فراهم كند(۶).
ابنزياد پس از ورود به كوفه، بر شيعيان سخت گرفت و در نهايت كار به شهادت «مسلم» انجاميد. پس از آن بود كه «ابوثمامة» از ديدهها پنهان شد؛ اما عبيدالله بن زياد سخت به دنبال او بود تا اين كه✳️ او از مكه متواري شد و به سمت امام حسين عليهالسلام حركت كرد، «نافع بن هلال جملي» نيز او را همراهي ميكرد. نافع در بين راه با او برخورد كرده بود(۷).سرانجام، هر دو به سلامت خود را به كاروان امام حسين عليهالسلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمايت از امام خويش پرداختند(۸ ).
🔻مراقبت ابوثمامه از امام
🔸عمر بن سعد هنگامي كه همراه چهار هزار نفر وارد كربلا شد، ميپنداشت كه خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملك ري كه شديدا به آن اشتياق داشت - بدون درگيري با امام - دست يابد. از اين رهگذر هم دنياي خود را آباد و هم آخرت خود را تأمين كند. وي باور نداشت كه امام زير بار ظلم نخواهد رفت و او يا بايد از رياست بگذرد يا اين كه با امام پيكار كند. او از «غزرة بن قيس» خواست كه برود و با امام مذاكره كند. «عزره» از قبول اين كار سر باز زد، زيرا خود از كساني بود كه حضرت را به كوفه دعوت كرده بود. ديگران هم اصرار كردند، اما او حيا ميكرد.
«كثير بن عبدالله شعبي» كه شخصي گستاخ بود از جاي برخاست و گفت: «من اين كار را خواهم كرد و اگر شما بخواهيد حاضرم كه او را ترور كنم» ابنسعد گفت: «نه، اما از او بپرس كه چه چيز باعث شده به اينجا بيايد» كثير به سمت حسين عليهالسلام آمد. همين كه قدري نزديك شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت :
▪️«اصلحك الله اباعبدالله، قد جاءك شر اهل الارض و اجرئهم علي دم وافتكهم؛
▪️اي اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرمايد، بدترين و گستاخترين شخص اهل زمين به سمت شما ميآيد. او اهل ترور است!»
سپس ابوثمامه خود در برابر كثير ايستاد و گفت:
▪️«شمشيرت را به زمين بگذار» كثير گفت:
«نه به خدا، كه اين بزرگواري نيست. من فقط پيامآورم، پس اگر به من گوش بدهيد، من آن پيامي را كه آوردهام به شما خواهم رسانيد، و اگر سر باز زنيد من برميگردم ».
ابوثمامه گفت: «البته من دسته شمشيرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه ميخواهي»
كثير گفت: «نه به خدا قسم، نبايد دست به شمشيرم بگذاري » ،
ابوثمامه گفت: «بگو بدانم براي چه آمدهاي؟ تا من به جاي تو به او (امام حسين عليهالسلام) برسانم.
من نميگذارم كه تو به (آن حضرت) نزديك شوي، تو فاجر هستي» پس از مشاجره لفظي، كثير به سوي عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود باخبر كرد، عمر سعد «قرة بن قيس تميمي حنظلي» را فرستاد و او با امام حسين عليهالسلام گفت و گو كرد .
🔹حضرت در پاسخ او فرمودند : «مردم شهرتان به من نامه نوشتند كه به سوي ما بيا، پس اگر آمدنم را ناخوش داريد بازميگردم »( ۹ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : در روايت آمده است :
«المومن كيس؛ مومن زيرك است». چگونگي برخورد ابوثمامه شايسته قدرداني است؛ او با هوش سرشارش، جان امام عليهالسلام را از خطر نجات داد. اهل ايمان نبايد با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان كه در قرآن آمده است :
(ودوا لو تدهن فيدهنون ( ۱۰ ) ، كفار دوست دارند كه روغن مالي (مسامحه) كنيد و آنها نيز چنين كنند». غفلت، زيبنده مؤمن نيست .
🔻توجه ابوثمامه به نماز جماعت در اول وقت
🔸از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزديك زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشيد شد كه از وسط آسمان در حال گذر است، ولي آتش جنگ برافروخته است، به امام حسين عليهالسلام گفت: «اي اباعبدالله! جانم فداي شما، من اين گروه را ميبينم كه به شما نزديك شدهاند. به خدا قسم، شما شهيد نخواهيد شد، تا اين كه من پيش از شما شهيد شوم - ان شاء الله -
✳️ من علاقهمندم در حالي كه اين نماز را كه وقت آن فرارسيده است با شما به جاي آورم و خداي را ملاقات كنم» آنگاه امام سر به آسمان بلند كرد و فرمود :
▪️«ذكرت الصلاة، جعلك الله من المصلين الذاكرين، نعم، هذا اول وقتها؛
▪️شما نماز را يادآوري كردي، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذكر قرار دهد. آري اكنون اول وقت براي نماز است» پس از آن امام ف
رمود :
«سئلوهم ان يكفوا عنا حتي نصلي ( ۱۱ ) ؛
از آنها بخواهيد كه از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جاي آوريم »در پاسخ «حصين بن تميم» گفت: «البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد»(۱۲ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : وقتشناسي در انجام دادن نماز آثار و بركات بسياري را به دنبال دارد؛ از جمله:
۱.انسان مورد دعاي امام خود قرار ميگيرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛
۲. از ذاكرين كه خدا را هماره ياد ميكنند به شمار آيد .
🔻شهادت ابوثمامه الصاعدي
🔹ابومخنف گزارش كرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او كه به امام حسين عليهالسلام عرض كرد : «اي اباعبدالله! من عجله دارم تا كه به دوستانم ملحق شوم.برايم ناخوشايند است كه بمانم و شما را تنها ببينم در حالي كه ياران شما كشته شده باشند» امام حسين عليهالسلام به او فرمود : «تقدم، فانا لاحقون بك عن ساعة؛ پيش رو كه ما به زودي به شما ملحق خواهيم شد» ابوثمامه وارد ميدان شد و نبرد سختي كرد تا آن كه مجروح شد، پسر عموي او «قيس بن عبدالله صاعدي» در سپاه ابنسعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمني ديرينه داشت و «قيس» با ابوثمامه درگير شد و او را به شهادت رساند. (۱۳ ).
🔸ابوثمامه صاعدي در زيارت ناحيه مقدسه و رجبيه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نيز مورد دعاي امام حسين عليهالسلام قرار گرفته بود كه پيش از اين اشاره كرديم.درسي كه ميتوان گرفت: عاقبت دو پسر عمو به گونهاي بود كه يكي در اعلي عليين و ديگري در اسفل السافلين جاي گرفت و اين شايان تأمل است .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) مثير الاحزان، ص ۶۶؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۵۶ و ۵۶۹
( ۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۵۵؛ ابصار العين، ص۶۶. گفتني است وي بنابر گزارش طبري با امام عليهالسلام شرط نمودند در صورتي كه امام ياران خود را از دست دادند، بتوانند از امام كنارهگيري كنند و امام به ايشان اجازه دادند، با توجه به اين كه ضحاك در اواخر درگيري و شهادت اصحاب امام عليهالسلام اعلام آمادگي نمود، و از طرفي شرط كردند در صورت شهادت اصحاب جدا شوند؛ اين گزارش مورد قبول نيست، چون در اين زمان امام ياري نداشتند كه با امام عليهالسلام اين شرط را بگذراند .
( ۳ ) مقتل العوالم، ص ۸۵؛ اقبال مناقب مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۵
( ۴ ) ابصار العين، ص ۱۱۹
( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۱۹؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۶
( ۶ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۱۷۷
( ۷ ) #ابصار_العين ، ص ۱۱۹-۱۲۰
( ۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۸
( ۹ ) قال ابوعبدالله عليهالسلام: ان اهل مصركم كتبوا الي ان اقدم علينا فاما اذا كرهتموني انصرفت عنكم» تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۰-۴۱۱؛ الارشاد، ج ۲، ص ۸۴-۸۵
( ۱۰ ) قلم، آيه ۹
( ۱۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹؛ ابصار العين، ص ۱۲۰
( ۱۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۱ .
( ۱۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۵؛ سماوي، ابصار العين، ص ۱۲۱
✅ @hosenih_maghtal
✅ #سختی_های_سفر_شام
🔹به نقل از حباببنموسی، از امام صادق علیهالسلام ، از پدرش امام باقر علیه السلام، از امامسجاد علیهالسلام :
🔸ما را از کوفه به سوی یزیدبنمعاویه بردند. راه های کوفه، پر از مردم گریان بود و بیشترِ شب گذشته بود؛ ولی از فراوانی مردم، نتوانسته بودند ما را عبور دهند.
🔹باخود گفتم: اینان، همانها هستند که ما را کشتند و اکنون میگِریند.
📚شهادت نامه امام حسینعلیهالسلام ص۵۱۱
▪️به نقل از الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): ج۱ ص۵۰۱ح۴۶۳
✅ @hosenih_maghtal
✅ #توطئه_زید_بن_حسن و #هشام و #مسموم_کردن_امام_باقر(ع)
🔹ابا بصیر گفت: حضرت صادق(ع) فرمود: زید بن حسن با پدرم در مورد میراث پیامبر(ص) اختلاف داشت. می گفت من از فرزندان امام حسنم و از شما به میراث پیامبر سزاوارترم. زیرا من از نژاد فرزند بزرگترم باید میراث پیامبر را با من تقسیم كنى و سهم مرا بدهى. پدرم سخن او را نپذیرفت.
🔸زید شكایت به قاضى برد. براى نتیجه و جواب از طرف حضرت باقر زید بن على بن الحسین برادر حضرت باقر پیش قاضى رفت. در این رفت و آمدهاى پیش قاضى یك روز زید بن حسن بزید بن على گفت: ساكت باش پسر كنیز هندى.
🔹زید بن على گفت بیزارم از اختلافى كه نام مادرها را ببرند. به خدا قسم دیگر تا زنده باشم با تو سخن نخواهم گفت برگشت خدمت پدرم.
🔸گفت برادر من قسمى خورده ام. به اعتماد شما می دانم مرا مجبور نخواهى كرد و نا امیدم نمی كنى. قسم خورده ام كه با زید بن حسن صحبت نكنم. دیگر با او در مورد اختلاف حرفى نزنم جریان را توضیح داد كه براى چه قسم خورده. پدرم او را معذور داشت.
🔸زید بن حسن غمگین شد. گفت طرف من بعد از این محمد بن على خواهد شد من با او به درشتى سخن خواهم گفت و آزارش می كنم او مرا محروم خواهد كرد. زید بن حسن به مخاصمه با پدرم برخاست. گفت: برویم پیش قاضى همین كه به طرف قاضى روانه شدند پدرم فرمود: زید تو همراه خود یك چاقو دارى كه پنهان كرده اى؛ اگر آن چاقو گواهى كند كه حق با من است از شكایت دست بر می دارى؟ قسم خورد كه دست برمیدارم. پدرم فرمود چاقو! بگو به اذن خدا كه حق با كیست؟ چاقو از دست زید بیرون افتاد روى زمین. گفت: زید تو ستمگرى محمد باقر(ع) شایسته این مقام است. اگر او را رها نكنى ترا می كشم. زید بی هوش بر زمین افتاد. پدرم دست او را گرفته بلند كرد.
🔹باز فرمود: زید اگر همین سنگى كه روى آن ایستادهایم گواهى دهد قبول می كنى؟ گفت بلى. سنگ از زیر پاى زید چنان تكان خورد مثل این كه می خواست شكافته شود ولى طرف امام تكان نخورد. گفت: زید تو ستم روا می دارى، دست از او بردار اگر دست از او برندارى تو را می كشم. باز زید بی هوش شد.
🔸پدرم دست او را گرفته بلند كرد. بعد فرمود زید اگر این درخت سخن بگوید و بیاید پیش من دست بر می دارى گفت بلى. پدرم درخت را صدا زد به طورى نزدیك شد كه سایه بر سر آن ها افكند. گفت تو به محمد ستم روا می دارى او شایسته این كار است. اگر دست بر ندارى ترا میكشم. زید بی هوش شد. پدرم دستش را گرفته بلند كرد. درخت به جاى خود برگشت.
🔸زید قسم خورد كه با پدرم كارى نداشته باشد و شكایت نكند.
🔸از همان جا پیش عبد الملك مروان رفته گفت: من پیش مردى ساحر و كذاب آمده ام كه نباید او را رها كنى. آن چه دیده بود برایش نقل كرد. عبدالملك براى فرماندار مدینه نوشت كه محمد بن على را دست بسته پیش من بفرست. یزید گفت اگر به تو اجازهى كشتن او را بدهم خواهى كشت. قبول كرد.
🔹وقتى نامه به فرماندار مدینه رسید در جواب نوشت: این نامه را از جهت مخالفت با دستور تو نمی نویسم ولى مایلم در مورد این دستور یك خیرخواهى براى شما بكنم چون ترا دوست دارم. می ترسم از این راه گزندى به تو برسد. چون مردى را كه تو خواسته اى، در دنیا از او عفیفتر و زاهدتر و پرهیزگارتر نیست. وقتى در محراب عبادت قرآن می خواند پرنده ها و درنده ها جمع می شوند از صداى خوش او. هم چون مزامیر داود می خواند. او داناترین مردم است و مهربان ترین مردم و كوشاترین آن ها در عبادت. من شایسته نمی دانم
🔹امیرالمؤمنین درباره او اقدامى كند زیرا خداوند نعمت هیچ طایفه را تغییر نمی دهد مگر این كه آنها راه و روش خود را تغییر دهند. نامه فرماندار كه رسید از راهنمائى او خوشحال شد و فهمید كه واقعاً خیر خواهى نمود، زید بن حسن را خواست و نامه را برایش خواند. زید گفت: به والى پول داده و او را وادار باین كار نموده.
🔸عبدالملك گفت راه دیگرى سراغ ندارى؟ زید گفت آرى اسلحه پیامبر نزد اوست شمشیر و زره و انگشتر و عصا و میراثش. بنویس آن ها را بفرستد اگر نفرستاد راه براى كشتن او باز مىشود.
🔹عبدالملك به فرماندار خود نوشت كه یك میلیون درهم به محمد بن على(ع) بده و بگو تمام آثارى كه از پیامبر مانده در اختیارت بگذارد. فرماندار پیش پدرم آمد و نامه عبد الملك را خواند. پدرم فرمود چند روز به من مهلت بده.
🔸پدرم سلاح و ابزارى تهیه نمود به فرماندار تحویل داد او نیز براى عبد الملك فرستاد. عبد الملك بسیار خوشحال شد. از پى زید فرستاد. وقتى زید آن اثاث را دید گفت: به خدا سوگند از آثار پیغمبر(ص) یك ذره نفرستاده. عبد الملك نامهاى براى پدرم نوشت كه تو پول ما را گرفتى ولى آن چه خواستیم نفرستادى؟
🔸پدرم نوشت آن چه صلاح می دانستم براى تو فرستادم. می خواهى قبول كن مایل نیستى قبول نكن. عبدالملك حرف او را تصدیق نموده مردم شام را جمع كرد و گفت این آثار از پیامبر باقی مانده كه براى من فرستادهاند. سپس زید را گ
رفت و او را دربند نموده به مدینه فرستاد. به او گفت تصمیم دارم كه شركت در خون هیچ كدام از اولاد پیامبر نكنم و گر نه ترا می كشتم. نامه اى نیز براى پدرم نوشت كه پسر عمویت را فرستادم با او به خوبى رفتار كن.
🔹وقتى زید آمد به او فرمود واى بر تو زید چه كارهاى بزرگى می كنى چه از دست تو كه بر نمی آید؟ من می دانم این زین از كدام درخت جدا شده ولى مقدر چنین است واى بر كسى كه شر از او بر خیزد.
🔹مركبى را زین كردند پدرم سوار شد وقتى پائین آمد پاهایش ورم كرده بود دستور داد كفن برایش تهیه كنند. یك قسمت از كفنش لباس سفیدى بود كه با آن احرام بسته بود. فرمود: این پارچه سفید را هم جزء كفن من قرار دهید. سه روز بیشتر زنده نبود از دنیا رفت. آن زین در نزد آل محمد است و آویزان كردهایم.
🔸زید بن حسن نیز چند روز بیشتر زنده نبود. مبتلا به دردى شد كه پیوسته ناتوان می گردید و دیوانه شد. به طورى كه نماز را ترك كرد و از دنیا رفت.
✳️توضیح مرحوم مجلسی:
مثل این كه یك قسمت از آخر خبر حذف شده باشد و چنین معلوم میشود كه در بند نمودن زید و فرستادن او را به آن وضع یك تبانى بوده بین عبد الملك و زید تا آن آقا را سوار بر زین مسموم نمایند. به همین جهت فرمود من میدانم این زین از چه درختى درست شده چطورى نمیدانم كه آلوده بسم است ولى مقدر است كه شهادت من بر این وضع باشد. به همین جهت فرمود زین در نزد ما آویزان است تا كسى به آن دست نزند و یا در رجعت از آن كافر انتقام بگیرند.
🔹ضمناً در این خبر اشكال دیگرى است كه مخالف تاریخى است كه قبلا در مورد شهادت امام نوشتیم و بعد نیز خواهد آمد ممكن است به جاى عبد الملك هشام بن عبد الملك بوده و نسخه برداران اشتباه نوشته اند.
--------------------------------------------------
📘#الخرائج و الجرائح ص 230.
#بحار الأنوار، المجلسی،ج46،331
#حضرت_باقر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #ملائکه امام باقر(ع) را در بقیع غسل دادند
🔹ابو بصیر گفت: از حضرت صادق(ع) شنیدم كه فرمود: مردى به فاصله چند میل از مدینه زندگى می كرد. در خواب دید كه به او گفتند برو نماز بخوان بر بدن حضرت باقر(ع). ملائكه او را در بقیع غسل می دهند. آن مرد به مدینه آمد؛ دید حضرت باقر(ع) از دنیا رفته.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸الكافی عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ إِنَ رَجُلًا كَانَ عَلَى أَمْیَالٍ مِنَ الْمَدِینَةِ فَرَأَى فِی مَنَامِهِ- فَقِیلَ لَهُ انْطَلِقْ فَصَلِ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ- فَإِنَ الْمَلَائِكَةَ تُغَسِّلُهُ فِی الْبَقِیعِ- فَجَاءَ الرَّجُلُ فَوَجَدَ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَدْ تُوُفِّیَ.
--------------------------------------------------
📘#الكافی ج 8 ص 183.
#بحار الأنوار، المجلسی،ج46،219
#حضرت_باقر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #مراسم_تشییع_و_دفن امام باقر(ع)
🔹و امام صادق(ع) برای غسل دادن و کفن نمودن بدن مقدس پدر برخواست در حالی که اشک بر گونه اش روان بود. اشکی که از ماتم از دست دادن پدری بود که آسمان دنیا بر سر کس دیگری چون او در آن عصر از لحاظ علم و فضل و تعمق در دین سایه نیافکنده بود.
🔸و بدن مقدس امام باقر(ع) را از حمیمه -نام مکانی خارج از مدینه بود- در میان انبوهی از مردم که تکبیر و تهلیل می گفتند حمل کردند و با سعادت کسی بود که بدن پاک امام را در آن تشییع لمس نمود...
🔹و بدن پاک حضرت را در تشییع به سوی بقیع آوردند و برای ایشان قبری در کنار پدر بزرگوارشان امام سجاد(ع) و عموی پدرشان امام حسن(ع) حفر نمودند. و امام صادق(ع) پدر گرامیشان را در قبر جای دادند و سپس دفن نمودند. و همانا همراه ایشان علم و حلم و نیکی های به مردم نیز به زیر خاک رفت.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸و قام الامام الصادق علیه السلام بتجهیز الجثمان المقدس فغسله و كفنه، و هو یذرف أحر الدموع على فقد أبیه الذی ما أظلت مثله سماء الدنیا فی عصره علما و فضلا و حریجة فی الدین.
و نقل الجثمان العظیم من الحمیمة تحت هالة من التهلیل و التكبیر قد حفت به الجماهیر، و السعید من الناس الذی یلمس نعش الامام ...
و سارت مواكب التشییع، و هی تعدد مناقب الامام أبی جعفر (ع) و الطافه و عائدته على هذه الأمة، و أنتهی بالجثمان المقدس إلى بقیع الغرقد، فحفر له قبر بجوار الامام الأعظم أبیه زین العابدین علیه السلام، و بجوار عم أبیه الامام الحسن سید شباب أهل الجنة (ع) و أنزل الامام الصادق أباه فی مقره الأخیر فواراه فیه، و قد وارى معه العلم و الحلم، و المعروف و البر بالناس.
--------------------------------------------------
📘#حیاة الإمام محمد الباقر(ع)، القرشی ،ج2،ص:392
#حضرت_باقر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #وصیت_های_امام_باقر (ع) به امام صادق(ع)
🔹#حضرت_صادق (ع) فرمود: پدرم در وصیت خود نوشت او را در سه جامه كفن كنم. ردائى كه زرد رنگ بود و در روزهاى جمعه با آن نماز می خواند و یك جامه دیگر و پیراهنى. عرض كردم: پدر این یكى را ننوشته اى!
🔸فرمود می ترسم مردم عیب جوئى كنند و بگویند در چهار یا پنج جامه پدرش را كفن نموده؛ ولى بر سرم عمامه اى ببند زیرا عمامه جزء كفن محسوب نمی شود. كفن آن چیزى است كه جسد را بپوشاند.
🔹 حضرت صادق فرمود: پدرم به من سفارش كرد كه از مالم فلان مبلغ را وقف كن تا نوحه سرایان در ایام حج در منى برایم نوحه سرائى كنند.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَتَبَ أَبِی فِی وَصِیَّتِهِ أَنْ أُكَفِّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا رِدَاءٌ لَهُ حِبَرَةٌ كَانَ یُصَلِّی فِیهِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ ثَوْبٌ آخَرُ وَ قَمِیصٌ فَقُلْتُ لِأَبِی لِمَ تَكْتُبُ هَذَا فَقَالَ أَخَافُ أَنْ یَغْلِبَكَ النَّاسُ وَ إِنْ قَالُوا كَفِّنْهُ فِی أَرْبَعَةٍ أَوْ خَمْسَةٍ فَلَا تَفْعَلْ وَ عَمِّمْنِی بِعِمَامَةٍ وَ لَیْسَ تُعَدُّ الْعِمَامَةُ مِنَ الْكَفَنِ إِنَّمَا یُعَدُّ مَا یُلَفُّ بِهِ الْجَسَدُ.(1)
- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی كَذَا وَ كَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى.(2)
--------------------------------------------------
📘#الكافی (ط - الإسلامیة)،ج3، 144
#الكافی (ط - الإسلامیة)،ج5،117
#حضرت_باقر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #پدرم_مرا_صدا_زد_که_زودتر_بیا
🔹#حضرت_صادق علیه السلام فرمود من در آن موقعى كه پدرم از دنیا رفت حضور داشتم. به من سفارش هائى راجع به غسل و كفن و دفن نمود.
🔸عرض كردم بابا از روزى كه بیمار شدهاى مثل امروز چهرهات نیكو و درخشان نبوده و هیچ اثر از مرگ در شما دیده نمی شود.
🔹فرمود: پسرم نشنیدى على بن الحسین از پشت این دیوارها صدا زد محمد! عجله كن بیا.
--------------------------------------------------
✅متن عربی:
🔸بصائر الدرجات أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی سَلَمَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِی فِی الْیَوْمِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ أَبِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍ- فَأَوْصَانِی بِأَشْیَاءَ فِی غُسْلِهِ وَ فِی كَفْنِهِ وَ فِی دُخُولِهِ قَبْرَهُ- قَالَ قُلْتُ یَا أَبَتَاهْ- وَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مُنْذُ اشْتَكَیْتَ أَحْسَنَ هَیْئَةً مِنْكَ الْیَوْمَ- وَ مَا رَأَیْتُ عَلَیْكَ أَثَرَ الْمَوْتِ- قَالَ یَا بُنَیَ أَ مَا سَمِعْتَ عَلِیَ بْنَ الْحُسَیْنِ نَادَانِی مِنْ وَرَاءِ الْجُدُرِ- أَنْ یَا مُحَمَّدُ تَعَالَ عَجِّلْ.
--------------------------------------------------
📘#نفس_المصدر ج 10 باب 9 حدیث 6.
#بحار_الأنوار، المجلسی،ج46، 213
#حضرت_باقر علیه السلام
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
✅ #حکایتی_از_شیخ_جعفر مجتهدی در #رثای_امام_باقر علیه السلام
🔹آقای محمد علی مجاهدی (پروانه) می گوید : روزی در باغی به خدمت آقای مجتهدی رسیدم . آن روز حال بکا و گریه ی شدیدی داشتند.
😭گریه های بی اختیار ایشان را بارها دیده بودم و برایم تازگی نداشت، ولی چیزی که فکر مرا مشغول کرده بود استمرار این حال گریه در آن روز بود.
🔸بعد از مدتی که آقا آرام تر شدند علت را جویا شدم.
🔹فرمود: آقا جان روز عجیبی است امروز در و دیوار گریه می کنند. آسمان و زمین گریه می کنند باید امروز شهادت یکی از ائمه باشد .
🔸اتفاقا یکی از روحانیون به دیدار آقا آمد و از وی پرسیدند که امروز مصادف با چیست؟ روحانی مذکور پاسخ داد به روایتی روز #شهادت_امام_باقر علیه السلام است...
--------------------------------------------------
📘 #در_محضر_لاهوتیان
زندگی نامه عارف دل سوخته شیخ جعفر مجتهدی
#حضرت_باقر علیه السلام
#شیخ_جعفر_مجتهدی
♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
✅ @hosenih_maghtal
http://hosenih2.mihanblog.com
برنامه شبهای مسلمیه/ هیأتهایی که از دیشب در حرم عبدالعظیم عزاداری میکنند
▪️هیأتهای عزاداری در روزهای ۶ ، ۷ و ۸ ماه ذیالحجه به عزاداری برای شهادت مسلمبنعقیل(ع) در ایام موسوم به مسلمیه میپردازند که یکی از برنامههای اصلی این ایام حضور دستهجات عزاداری در حرم عبدالعظیم حسنی (ع) است.
@hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
7⃣6⃣ #زهير_بن_قين بن قيس انماري بجلی
🔹«زهير » مرد شريفي در بين قوم خود بود و در كوفه زيست ميكرد. او مردي شجاع بود و در جنگها، هماره به نامآوري شهرت داشت. (۱) .«زهير» فرزند «قين بجلي» از ياران رسول خدا بود؛ ✳️اما پس از رحلت پيامبر و بر اثر تبليغات وسيع «معاويه»، ميپنداشت كه امام علي عليهالسلام در ريختن خون «عثمان» سهيم بوده است. از اينرو نسبت به امام علي عليهالسلام و فرزندانش علاقهاي نشان نميداد. گفتهاند او نيز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت ميكرد؛ اما بر ما روشن نيست كه او تا كجا و چه مقدار از اهل بيت رويگردان بوده است . هر چه بود، او به دست سالار شهيدان حسين عليهالسلام در راه كربلا گام نهاد. (۲) او در اين راه جان خود را نثار كرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام عليهالسلام بود، به گونهاي كه ✳️امام او را به فرماندهي جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را براي احتياج، به سمت لشكر دشمن ميفرستاد. امام به او مأموريت سخن گفتن داد. مردانگي او در درگيري با آن قوم همراه بيش از اين گذشت. از اينجا به بعد قدري بيشتر از آن بزرگمرد حامي حسين عليهالسلام خواهيم گفت .
🔻راهيابي به بارگاه دوست
🔸كاروان امام به «زرود» رسيده بود، كاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. (۳) «زهير» از سفر حج به سمت كوفه بازميگشت. مقصد او با امام حسين عليهالسلام يكسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود » كشانيده بود. از قضا امام حسين عليهالسلام هم در همان منطقه، نزديك خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليهالسلام و يارانش پنهان ميكرد تا مبادا او را به جهاد تكليف كنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود كه ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند . زهير غافلگير و درمانده شده بود.
✳️همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت :
▪️«منزه است خدا، آيا پسر پيامبر كسي به سوي تو ميفرستد ولي تو او را بيپاسخ ميگذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد.
✳️😭ابيمخنف نوشته : «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حكايت كرد، مدت زماني نگذشته بود كه زهير با سرعت و با صورتي شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمهاش را جمع كنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليهالسلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا كنند. سپس رو به من كرد و گفت:
«تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم كه به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم ». ( ۴ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : جاي آن دارد كه همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف كرد. پس از كلام همسر «زهير» بود كه زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم كسي كه ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيك او شريك خواهد بود همان گونه كه اگر ديگري را در پي كاري نامطلوب و ناپسند تحريك سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است .
🔻دعوت زهير از خويشان
🔹طبري ميگويد: پس از آن كه زهير به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و عزم ياري او را داشت، به خيمه خود بازگشت و به ياران خود گفت هر كه از شما دوست دارد در ياري فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آيد رخت بربندد وگرنه اين آخرين ديدار ماست. سپس او خاطرهاي چنين بيان كرد : در غزوه «بحر» و بنا بر گفته طبري بلنجر چون فاتح آن جنگ شديم و غنايم فراواني نصيب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بوديم. هنگامي كه «سلمان فارسي» خشنودي ما را ديد گفت: «آيا شما به فتح و غنايمي كه خداوند نصيب شما كرده اين گونه خوشحالي ميكنيد؟
🔻زهير و نخستين اعلان وفاداري
🔸زهير به سپاه امام پيوسته بود. ابومخنف ميگويد: حر ميخواست هر كجا صلاح ديد امام و سپاهش را فرود آورد. او بين راه با امام برخورد كرده بود و امام سخن او را وقعي نمينهاد و به حركت ادامه ميداد. تا اين كه به «ذوحسم » رسيدند. امام در جمع خطبهاي ايراد فرمود:
«ميبينيد كه بر ما چه پيش آوردهاند...» خطبه پايان يافت و زهير از جاي برخاست و به يارانش گفت :
«آيا شما سخن ميگوييد يا اين كه من تكلم كنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهي گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداك الله يابن رسول الله مقاتلك، و الله لو كانت الدنيا لنا باقية، و كنا فيها مخلدين، الا ان فراقها في نصرك و مواساتك، لا ثرنا الخروج معك علي الاقامة فيها؛ (۵)
اي پسر رسول خدا، سخنان شما را شنيديم، خدايت هدايت كند؛ به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما باقي باشد و ما در آن هميشگ
ي باشيم و تنها جدايي از آن در ياري و همراهي شما باشد، قيام در ركاب شما را بر هميشه زيستن در آن ترجيح ميدهيم ».
پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برايش طلب خير كرد.درسي كه ميتوان گرفت: ✳️اين اولين خطبهاي است كه زهير در برابر امام خواند و هدف خود - پايمردي و ثبات قدمش - را بيان داشت. آري او حيات هميشگي داشتن را با حمايت از امام برابر نميداند؛ بلكه حمايت از امام را مقامي بلندتر و رفيعتر ميداند .
🔻آمادگي زهير براي جهاد
🔹امام حسين با بيعتشكني مردم كوفه روبهرو شده بود. عزم بازگشت كرد تا از درگيري با سپاه بيشمار يزيد بپرهيزد. رو به حر بن يزيد رياحي كه از فرماندهان سپاه ابنسعد بود كرد و فرمود:
«دعنا ننزل في هذه القرية؛ بگذار به اين دهكده فرود آييم».
✳️مرادشان «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» بود. اما حر پيشنهاد امام را نپذيرفت. (۶) .
زهير به امام عرض كرد: «يابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علينا من قتال من ياتينا من بعدهم فلعمري لياتينا ما لا قبل لنا به؛ اي پسر پيامبر خدا، جنگيدن با اين گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بيكراني است كه بعد از اين بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهي در برابر ما فرود خواهد آمد كه بيكران است».
✳️امام فرمود : «ما كنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروعكننده نبرد با اينها نخواهم بود ». زهير راه ديگري را پيش نهاد و گفت: «سربنا الي هذه القرية حتي تنزلها فانها حصينة و هي علي شاطيء الفرات؛ با ما حركت كن تا به سوي اين قريه حركت كنيم و در آن جا فرود آييم كه اين منزلگاه در نزديكي فرات و محل امني است؛») آنجا جاي مناسبي براي كارزار بود، بدين سبب كه درگيري دشمن با اصحاب حسين عليهالسلام تنها از يك طرف امكان ميداشت (امام فرمود: «نام آن چيست»؟ زهير پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه ميبرم» سپس امام عليهالسلام در همان منزل فرود آمدند.(۷ )
درسي كه ميتوان گرفت : روشن است كه زهير تلاش داشته در مشكلات امام را ياري رساند و به بهترين گونه به اهداف عالي خود دست يابد .
🔻تجديد بيعت با امام در روز دوم محرم
🔹روز دوم محرم سال ۶۲ امام با ياران خود به كربلا رسيد. (۸) پس از اين كه خطبهاي خواندند و از بيوفايي مردم و بيديني آنها خبر دادند، آمادگي خود را براي مرگ و زير سلطه ستمگران نرفتن بيان فرمود. بعضي از ياران از جاي برخاستند و آمادگي خود را اعلام كردند. از جمله آنها زهير بود كه پيش از همه تجديد بيعت كرد :
✳️«سمعنا يابن رسول الله مقالتك، و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها؛ ( ۹ )
🔺اي فرزند رسول الله گفتارتان را شنيديم، اگر دنيا براي ما ماندني و هميشگي باشد، قيام همراه با شما را بر هميشگي زيستن ترجيح داديم ».
🔻خطبه و احتجاج زهير در روز نهم
🔹روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش كرده: در اين هنگام امام حسين عليهالسلام جلوي خيمه خود نشسته بود، تكيه به شمشير خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بين خواب و بيداري بود.
✳️پس زينب عليهاالسلام به او نزديك شد و گفت:
▪️«يا اخي! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ اي برادر آيا صداها را نميشنوي كه به ما نزديك شده است»
▪️پس از آن شمر فرياد برآورد: «يا خيل الله! اركبي و ابشري بالجنة؛ اي لشكر خدا! سوار شويد، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل عليهالسلام به امر امام عليهالسلام با بيست نفر از ياران چون حبيب و زهير، رهسپار ميانه ميدان شدند تا از اوضاع اطلاع يابند . دشمن گفت: «امر امير است كه يا به فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد» عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران همراه خود خواست كه شتاب نكنند و آن قوم را موعظه كنند، تا او به سوي اباعبدالله الحسين عليهالسلام بازگردد و از امام كسب تكليف نمايد .زهير پس از حبيب، در پاسخ «عزرة بن قيس» هنگامي كه به حبيب گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف كن» اين گونه گفت: «ان الله قد زكاها و هداها فاتق الله يا عزرة، فاني لك من الناصحين أنشدك الله يا عزرة ان تكون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزكية؛ خداوند حبيب را پاك قرار داده و هدايت كرده است. اي عزره! از خدا بترس، من خيرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند ميدهم تو از كساني نباشي كه با كشتن جانهاي پاك، گمراهي و ضلالت را حمايت كني ». عزره در پاسخ گفت: «اي زهير! تو نزد ما از شيعيان اهل اين بيت نبودي، تو تنها بر اعتقاد و رأي عثمانيها مشي ميكردي» زهير گفت:
«آيا اين كه اكنون در اين جايگاه قرار گرفتهام، خود دليل اين نيست كه از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامهاي به سوي حسين نوشتهام، و نه هرگز كسي را به عنوان پيامرسان به خدمتش گسيل داشتهام، و هرگز او را وعده ياري ندادهام. آري، تنها در راه با او برخورد كردهام. وقتي او را ديدم ياد رسول الله صلي الله عليه و آله و مقام و م
نزلتي كه حسين نزد او داشت افتادم و دانستم كه دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او ميآيد. از اين رو بر خود لازم ديدم كه او را ياري كنم و از حزب او باشم و جانم را براي حفظ جانش فدا سازم؛ چون ديدم كه شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقيل) را ضايع و تباه ساختيد ( ۱۰ ) و به استقبال فرزند پيامبر و خاندان و اهل بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمدهايد تا آنها را به قتل رسانيد، در حالي كه آنها بندگاني عبادتپيشه و شبزندهدار، سحرخيز، و فراوان به ياد خدايند» عزره بن قيس در پاسخ گفت:
«هر چه ميتواني از خود تعريف كن». (۱۱) .عباس بن علي عليهالسلام سررسيد و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و ياران حسين عليهالسلام بازگشتند.(۱۲ )
🔸درسي كه ميتوان گرفت : نكته اينجاست كه ديگران نيز ميدانستند، زهير از شيعيان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن ميسازد كه او به خوبي امام و سپس ياران شبزندهدارش را شناخته، به ديگران ميشناساند .
🔻زهير و حمايت از امام حسين در شب عاشورا
🔹پس از سخنان امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا و برداشتن بيعت خود از گردن همگان، عباس بن علي عليهالسلام و ديگران از اهل بيت عليهمالسلام و نيز ياران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعيد بن عبدالله» و «زهير» به حمايت از امام از جاي برخاستند و با او تجديد ميثاق كردند. زهير در پاسخ به امام خود اين گونه گفت :
▪️«و الله لوددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل علي هذه الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتك؛ (۱۳) به خدا قسم، دوست دارم كه كشته شوم، سپس برانگيخته شوم و تا هزار بار ديگر كشته و زنده شوم تا بدين سبب از جان شما و جوانان اهل بيت شما بلا به دور ماند ».
درسي كه ميتوان گرفت : شناخت حقيقي مقام بلند امامت و ولايت چنان شهامت و رشادت را برميانگيزاند كه فرد، پذيراي هزاران شهادت براي ماندگاري ولي خود خواهد شد .
🔻احتجاج زهير با سپاه كوفه در صبح عاشورا
🔹صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم كوفه سخن گفت تا دلهاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليهالسلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور ميفرمود تا مردم را به حق دعوت كنند و كلام درست را عريان و بيپيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود كه غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر كوفيان قرار گرفت. زهير خطبهاي ايراد كرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابنسعد به او اهانت كردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا كردند. زهير گفت:
«البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب كرد و فرياد برآورد: «ساكت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنكه به پاشنهي پاي خود ادرار ميكرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا كه تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو به دو آيه از قرآن بتواني حكم كني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناك آن مژده ميدهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد كشت»
زهير گفت: «آيا مرا از مرگ ميترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوبتر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه كوفه روي كرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبك و خواركننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي كه خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و كساني كه از او و اهل بيتش دفاع نميكنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نميرسد».
ناگهان مردي از ياران حسين عليهالسلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده :
▪️«اقبل، فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛
▪️بازگرد، به جانم قسم، همان گونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد و در دعوت آنها بسيار تلاش كرد، تو هم دعوت كردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» (۱۴ ) .
🔻خطبه زهير پيش از پيكار
🔸زهير به ميدان آمد و خطبه شگفتي ايراد كرد. او مردم را به ياري پسر دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند و گفت :
«اي اهل كوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بيم ميدهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه او را خيرخواهي و نصيحت كند. ما اكنون با هم برادريم و بر يك دين استواريم؛ تا هنگامي كه بين ما و شما شمشيري قرار نگرفته است، شايستگي نصيحت داريد؛ اما هنگامي كه شمشير بين ما واقع شد، ديگر حريمي نگه داشته نميشود و شما امتي هستيد و ما امتي ديگر. آري، خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم امتحان كرد تا ببيند چه ميكنيم. ما شما را به ياري آنها فراميخوانيم و به ذليل كردن ستمگريهاي عبيدالله ابن زياد دعوت ميكنيم. به تحقي
ق، شما در دوران حكومت آن دو (زياد و ابنزياد) جز بدي از آن دو نديدهايد. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پاي شما را قطع كرده، شما را مثله كرده و بر شاخههاي خرما آويختهاند. بزرگان شما چون حجر بن عدي و يارانش را و هاني بن عروه را كشتهاند ».
▪️ابومخنف گفت: يزيديان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثناي عبيدالله ابن زياد و پدرش (زياد بن ابيه) سرسپردگي خويش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پيوسته با مولاي تو و تمام كساني كه او با او هستند ميجنگيم تا اين كه او و اصحابش را تسليم عبيدالله ابن زياد كنيم»
زهير گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه عليهاالسلام احق بالود و النصر من ابنسمية؛ بندگان خدا، به حقيقت فرزند فاطمه عليهاالسلام براي عشق ورزيدن و محبت و ياري كردن سزاوارتر از پسر سميه است». (۱۵ ) .
🔺درسي كه ميتوان گرفت : اين مناظره، به روشني رويارويي حق و باطل را آشكار ميسازد و در آن چند نكته نهفته است:
۱- با گفت و گو بايد از مخاصمه و كشتار جلوگيري كرد؛ چرا كه بسياري از جنگها و جنگافروزيها زاييده جهالت و ناداني است؛
۲. تا آتش جنگ به پا نشده و كسي كشته نشده، در ابلاغ و نصيحت بايد به كمال، كوشيد؛
۳ . اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زيبنده اهل تقوا و سداد است؛
۴. دقت در سخنان زهير اهميت بسيار دارد؛ زيرا كه امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خيرخواهي) دانستهاند؛ )
۵. دشمن اسلام هماره بيمنطق است و تنها تهديد ميكند و نكاتي كه پيش از اين بر او خوانده شده، ديكتاتورمآبانه درخواست ميكند.شيوه مسلمان در دعوتش بايد چنان باشد كه قرآن ميگويد : «(ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتي هي احسن ) ( ۱۶ ) ؛ مردم را با بيان حكيمانه و پندي نيكو و بهترين جدال به سوي پروردگارت دعوت كن» البته اگر گروهي به استكبار و سركشي برخاست، مسلمانان بايد بااو بجنگند تا اين كه آن گروه را به جاي خود بنشانند : «(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلا، فاصلحوا بينها و ان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفييء الي امر الله ) ؛ ( ۱۷) اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر درگير شدند بكوشيد، كه بين آنها صلح برقرار سازيد، و اگر يكي از آن دو ستمكاري را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» امام حسين عليهالسلام و ياران عزيزش از هر مسلمان ديگري خود را به پيروي از قرآن سزاوارتر ميديدند. از اين رو در بيداري آن جنگافروزان تلاش ميكردند تا شايد آنها متوجه اشتباه خود و تسليم خداوند شوند، البته چنين نشد و مسلمانان هم امام را ياري نكردند. زهير پسر قين رضي الله عنه از آن معدود بزرگاني بود كه در اين امر كوتاهي نكرد و پيشاپيش سپاه كوفه به ارشاد و بيداري آنها پرداخت .
🔻باخبر شدن زهير از شهادت حسين
🔸امام باقر عليهالسلام فرمود :
«ابراهيم بن سعيد و كان مع زهير بن القين حين صحب الحسين عليهالسلام كما اخبر قال : قال الحسين عليهالسلام له: يا زهير، اعلم ان هاهنا مشهدي و يحمل هذا - و اشار الي رأسه من جسده - زحر بن قيس، فيدخل به علي يزيد يرجوا نواله فلا يعطيه شيئا ( ۱۸ ) ؛
▪️ابراهيم بن سعيد همراه زهير بن قين بود، اين دو امام را همراه شدند. او نقل كرد امام حسين عليهالسلام به زهير فرمود: بدان كه اين جا محل شهادت من است و زحر بن قيس سرم را - و اشاره به سر مباركش فرمود - از اينجا حمل ميكند و به نزد يزيد ميرود، به اميد آن كه به او گرده ناني عنايت كند، ولي يزيد به او هيچ عطا نميكند ».
🔻زهير و دفاع از خيمهگاه امام
🔹بنا به گزارش ابومخنف از قول حميد بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نيزه به خيمههاي امام حملهور شد و آتش خواست تا خيمهها و اهل آن را به آتش كشد . در اين هنگام اهل حرم از خيمهها بيرون دويدند و صداي گريه و شيون اطفال بلند شد.
😭ناگهان امام فرياد برآورد:
▪️«يابن ذي الجوشن! انت تدعوا بالنار لتحرق بيتي علي اهلي؟ حرقك الله بالنار؛ (۱۹)
▪️اي پسر ذي الجوشن! تو آتش طلب ميكني كه خانه (خيمه) مرا در حالي كه اهل من در آن هستند بسوزاني؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند»
شبث ابن ربعي (فرمانده پيادهنظام سپاه عمر سعد ) شمر را به سبب نيت پليدش ملامت كرد.(۲۰) .پس از آن زهير با ده نفر از ياران خود بر آنها تاخت و آنها را از خيمهها دور كرد. (۲۱) در اين درگيري زهير «اباعزة ضبائي» و عدهاي از ياران و خويشان شمر را به هلاكت رسانيد. چون درگيري جدي شد، عدهاي از مردم نيز به اينها ملحق شدند (۲۲) تا ياري رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بيشتر آنها كشته شدند و زهير با لطف خداوند به سلامت بازگشت. (۲۳ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : خلقت ملائك به گونهاي است كه كه تنها حاكم آنها، عقل است و از شهوت، غضب و نفسانيت بهره ندارند؛ در برابر ملائك، حيوانات قرار گرفتهاند كه تنها غضب، نفسانيت و غزائر بر آنها حاكم است. در هر حال نه ملك از سير و بر
نامه طبيعي خود خارج خواهد شد و نه حيوان كاري برخلاف غريزه يا بر مبناي خرد انجام خواهد داد. تنها انسان است كه نيروي عقل و شهوت در او جمع است. او با انتخاب و اختياري كه خداي تعالي به او ارزاني كرده ميتواند از «اسفل السافلين» تا «اعلي عليين» را در پرتو تلاش و لطف خداوندي طي كند . اصحاب امام حسين عليهالسلام كه به گفته امام تاريخ چنين ياراني به خود نخواهد ديد، پندآموز سالكان راه حق است.
🔻 #زهير و نماز امام
🔹زهير به همراه «سعيد بن عبدالله حنفي» به فرمان امام كه فرمود: «پيش روي من بايستيد تا نماز ظهر را به جاي آورم». ✳️سپر جان حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام شد. او تا پايان نماز از امام محافظت كرد .
🔻شعار حماسي زهير
🔸به روايت ابيمخنف، شهادت زهير پس از #حبيب_بن_مظاهر بود. در اين هنگام، آثار شكستگي بر چهره امام عليهالسلام هويدا شد. زهير كه پس از سليمان (پسر عمويش) عازم ميدان جهاد و نبرد شده بود، دستهايش را بر دوش حسين عليهالسلام نهاد و در قالب اشعاري اذن جهاد خواست.
امام فرمود: «من هم به دنبال تو، رسول الله و اميرالمؤمنين را ملاقات خواهم كرد». (۲۴) .او در حين مبارزه اين ابيات را ترنم ميكرد:
«انا زهير و انا ابنالقين اذودكم بالسيف عن حسينان حسينا احد السبطين من عترة البر التقي الزينذاك رسول الله غير المين اضربكم و لا اري من شين (۲۵)
من زهير پسر قين هستم، با شمشير خود از حريم حسين دفاع ميكنم؛حسين يكي از دو نواده رسول است، از خانداني كه نيكي و تقوا زينت آنهاست؛و اكنون او فرستاده پاك خدا از دو نسل نبوي است، و من شما را ميكشم و عيب نميدانم».
درباره رزم او گفتهاند: «و قاتل قتالا شديدا؛ (۲۶) او مبارزهاي سنگين را آغاز كرد» بنابر نقل راويان از جمله «محمد بن ابيطالب» او صد و بيست نفر از شجاعان كوفه را از دم تيغ گذراند . ( ۲۷ ) درباره شهادت او گفتهاند: «فشد عليه كثير بن عبدالله الشعبي و مهاجر بن اوس التميمي، فقتلاه؛ (۲۸) دو نفر از سپاهيان ابنسعد به نامهاي كثير و مهاجر، پس از نبرد سختي او را به شهادت رساندند ».
🔻شهادت و دعاي امام به زهير
🔹امام حسين عليهالسلام با مشاهده نعش ياور خود، در حالي كه ايستاده بود فرمود :
«لا يبعدنك الله يا زهير، و لعن الله قاتليك، لعن الذين مسخوا قردة و خنازير؛ ( ۲۹ )
اي زهير خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند كشندگان تو را لعنت كند، (چون بنياسرائيل) كه به شكل بوزينهگان و خوكان درآمدند».
🔻در زيارت ناحيه مقدسه اين گونه آمده است :
▪️«السلام علي زهير بن القين البجلي القائل للحسين عليهالسلام و قد اذن له الانصراف له:لا والله لا يكون ذلك ابدا اترك ابن رسول الله صلي الله عليه و آله، آله اسيرا في يد الاعداء و انجدنا؟ لا اراني الله ذلك اليوم؛ سلام بر زهير فرزند قين بجلي، آن كه چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را كه درود خدا بر او و آل است، ترك نخواهم كرد. آيا فرزند رسول را در حالي كه اسير در دست دشمنان است رها كنم و خود را رهايي بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نياورد». (۳۰ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : رفتار آدمي نخست به شكل «حال» (۳۱) است. بدين گونه كه براي انجام دادن آن بايد تلاش كرد تا با دقت كامل، به مرحله عمل برسد؛ ولي بر اثر تكرار و ممارست آرامآرام انجام دادن آن عمل در شخص به شكل «ملكه» (۳۲) درميآيد. در اين صورت آن رفتار به سادگي و به محض تصميم از شخص سر ميزند؛ مثلا كسي كه روزهاي اول رانندگي خود را ميگذراند، رفتار رانندگي او «حال» خواهد بود، ولي راننده كهنهكار «ملكه» رانندگي را داراست. رفتار آدمي هنگامي كه بر جان و روح او نشست، شكل باطني متناسب با خود را ميسازد. شكل واقعي در رفتار و نيات او تجلي مييابد و او را از انسانيت مياندازد و به اشكال متناسب با رفتارش درميآورد. اين نكته بارها در قرآن و روايت و نيز در كشف و شهود اهل عرفان آمده است. (۳۳) آن كه ديگران را بازي ميدهد، در واقع چون ميموني است كه خود نميداند و آنكه شهوتراني حرامخوار است چون خوكي است كه با كنار رفتن پردهها حقيقت او بر همگان آشكار ميشود، چنان كه انسان متكبر در واقع مورچهاي است كه به زير دست و پا ميرود؛ او در واقع كوچكي است كه احساس بزرگي ميكند. امام كه هر چيز ناپيدا بر او عيان و آشكار است و او به واقع «عين الله الناظرة» (چشم بيناي الهي) و «اذنه الواعيه» (گوش شنواي خداوند) است، آن قوم را چون بوزينگان و خوكاني ميديد كه از رحمت خداوند دور افتادهاند .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ص ۱۶۲
( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۹۱
( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۰۷
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶-۳۹۷؛ ا