✅#قرآن_عترت
🔹 یادآوری وصیت پیامبر و نفی عمر
امام علی (ع) به مردم فرمود: رسول خدا (ص) به شما وصیت کرد که من #دو_چیز_گرانقدر را در میان میگذارم: ۱- قرآن
٢- عترت من که اهلبیت من هستند،
و این دو از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بهشت با من ملاقات کنند، پس اگر شما قرآن را میپذیرید، مرا نیز همراه قرآن، بپذیرید تا بین شما به آنچه که خدا در قرآن نازل کرده، حکم کنم، چرا که من آگاه تر از شما به همهی قرآن از ناسخ و منسوخ و تأویل، و محکم و متشابه، و حلال و حرام قرآن میباشم.
عمر گفت: این قرآن را با خودت ببر، تا نه آن از تو جدا گردد و نه تو از آن جدا شوی، ما نیازی نه به آن قرآن جمعآوری شده بوسیلهی تو داریم و نه به تو نیازمندیم.
حضرت علی (ع) قرآن را برداشت و به خانهی خود بازگشت، و بر جایگاه نماز خود نشست و قرآن را در دامنش نهاد و آیات آن را میخواند. و از چشمانش اشک میریخت.
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
✅#افروختن_آتش
🔹افروختن آتش بر در خانهی فاطمه
🔸هنگامی که علی (ع) بیوفائی مردم را دریافت، و دانست که از یاریش سرپیچی کردند، و به اطراف ابوبکر رفتند، ملازم خانه شد و از خانه بیرون نیامد.
🔸عمر به ابوبکر گفت: چرا برای علی (ع) پیام نمیفرستی تا با تو بیعت کند؟، همهی مردم جز علی (ع) و غیر از آن چهار نفر، بیعت کردهاند.
ابوبکر دارای رقّت قلب و مدارا بود و در امور دقت بیشتری میکرد، ولی عمر سختدلتر و خشنتر، بود و زبان تند داشت.
عمر گفت: «قنفُذْ» را به سراغ علی (ع) میفرستم، زیرا قنفذ سختدل و تندخو و بیمهر است و غلام آزاد شده میباشد و از دودمان عدیّ بن کعب است.
🔸ابوبکر، قُنفذ را همراه گروهی به حضور علی (ع) فرستاد، قُنفذ به در خانه علی (ع) آمد و اجازهی ورود خواست، ولی علی (ع) اجازهی ورود نداد، همراهان قنفذ، نزد ابوبکر و عمر که در مسجد با جمعی نشسته بودند آمده و گفتند: «علی (ع) به ما اجازه ورود نداد».
🔸عمر گفت: به خانهی علی (ع) بروید، اگر اجازه نداد بدون اجازه وارد گردید.
آنها به در خانهی علی (ع) آمدند و نخست اجازهی ورود طلبیدند، فاطمه (س) کنار در آمد و فرمود: «من بر شما ممنوع کردم که بدون اجازه وارد خانهی من شوید» (من در زحمت هستم، به خانهی من نیائید.)
🔸باز همراهان #قنفذ به نزد ابوبکر و عمر بازگشتند، ولی قنفذ همانجا ماند، همراهان او جریان عدم اجازهی فاطمه (س) را به ابوبکر و عمر ابلاغ کردند.
عمر خشمگین شد و گفت: ما را با امر زنان چه کار است؟!، سپس به اطرافیان خود گفت: #هیزم_جمع_کنید، آنها هیزم جمع کردند و همراه عمر، کنار درِ خانهی زهرا (س) آمدند، و هیزمها را کنار در گذاردند، در آن وقت علی (ع) و فاطمه (س) و حسن و حسین (ع) در آن خانه بودند، آنگاه عمر فریاد زد، که علی و فاطمه (علیهماالسلام) صدای او را شنیدند، او در فریادش میگفت:
وَاللَّهِ لَتُخْرِجُنَّ یا عَلِیُّ وَ لُتُبایِعُنَّ خَلِیفَةَ رَسُولِاللَّهِ وَ اِلّا اَضْرمْتُ عَلَیْکَ النَّارَ
: «سوگند به خدا ای علی! باید از خانه بیرون بیائی و باید با خلیفهی رسول خدا (ابوبکر) بیعت کنی وگرنه بر خانهی تو آتش برمیافروزم.»
ادامه دارد...
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
ادامه...👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
✅#افروختن_آتش
🔹 فاطمه (س) به عمر فرمود: چرا با ما چنین برخورد میکنی؟!
عمر گفت: در را باز کن، وگرنه به شما آتش میافکنم.
فاطمه (س) فرمود: آیا از خدا نمیترسی، و وارد خانهی من میشوی؟
🔸عمر از آنجا نرفت، و از همراهان خود آتش خواست، و با آن آتش درِ خانهی زهرا (س) را شعلهور نمود، سپس در را فشار داد و وارد خانه شد، فاطمه (س) مقابل او ایستاد، و فریاد زد:
🔸یا اَبَتاهُ! یا رَسُولَاللَّهِ: «ای پدر جان ای رسول خدا!»
عمر شمشیر خود را که در نیام بود بلند کرد و بر پهلوی حضرت زهرا (س) زد، نالهی آن حضرت بلند شد یا اَبَتاهُ! (ای پدر جان!)، عمر تازیانهی خود را بلند کرد و بر بازوی زهرا (س) زد، آن حضرت فریاد زد:
🔹یا رَسُولَاللَّهِ لَبِئْسَ ما خَلَفَّکَ اَبُوبَکْرُ وَ عُمَرُ
🔸: «ای رسول خدا! بنگر که بعد از تو، ابوبکر و عمر برخورد بسیار بدی با ما نمودند».
در این هنگام حضرت علی (ع) برجهید و گریبان عمر را گرفت و او را بر زمین کوبید به طوری که گردن و بینی او مجروح شد، علی (ع) تصمیم گرفت که او را به قتل برساند، ناگاه به یاد وصیت پیامبر (ص) افتاد و فرمود: «ای پسر صحّاک سوگند به خداوندی که محمّد (ص) را به مقام نبوّت کرامت بخشید، اگر حکم خدا سبقت نگرفته بود و پیمان رسول خدا (ص) در میان نبود، قطعاً میدانستی که نمیتوانستی وارد خانهی من شوی!»
🔸عمر شخصی را به مسجد فرستاد و از ابوبکر کمک خواست.
جمعی از هواداران ابوبکر آمدند و وارد خانهی علی (ع) شدند.
ناگاه علی (ع) برخاست و شمشیر بدست گرفت.
قنفذ نزد ابوبکر بازگشت، از ترس اینکه علی (ع) به روی آنها شمشیر بکشد، چرا که از دلاوری و رشادت علی (ع) در جنگها، خبر داشت، (و جریان را به ابوبکر گزارش داد).
🔸ابوبکر به قُنفذ گفت: به سوی خانهی علی (ع) برگرد، اگر او از خانه بیرون آمد، او را به اینجا بیاور، و اگر بیرون نیامد، خانه را با کسانی که در خانه هستند، بسوزان!».
قنفذ برگشت و با همراهانش بدون اجازه، وارد خانه علی (ع) شدند، علی (ع) خواست شمشیرش را بردارد، قنفذ پیشدستی کرد و شمشیر را ربود... در این هنگام فاطمه (س) به حمایت از علی (ع) به میان آمد، قنفذ تازیهاش را بلند کرد و به فاطمه (س) زد.
🔹فَماتَتْ حِینَ ماتَتْ وَ اِنَّ فِی عَضُدِها مِثلَ الدُّمْلُجِ مِنْ ضَرْبَتِهِ.
🔸: «وقتی که فاطمه (س) بر اثر آن ضربت (پس از مدّتی) از دنیا رفت، آثار شدید آن تازیانه(مانند بازوبند و دستبند) در بازوی زهرا (س) نمایان بود».
سپس حضرت علی (ع) را به اجبار نزد ابوبکر آوردند، عمر با شمشیر برهنه بالای سر علی (ع) ایستاده بود، همراهان او مانند:
خالد بن ولید، ابوعبیدهی جرّاح، سالم غلام آزاد شدهی ابوحُذیفه، معاذ بن جبل، مغیرة بن شُعبه، اسید بن حضیر، بشیر بن سعد و سایر مردم که همهی آنها اسلحه داشتند، اطراف ابوبکر را گرفته بودند.
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
✅#نفرین_فاطمه سلام الله علیها
🔹 خروش فاطمه و تصمیم او بر نفرین
🔸عیّاشی روایت کرده است (پس از بیرون بردن علی (ع) از خانه) فاطمه (س) بیرون آمد و به ابوبکر رو کرد و فرمود:
🔸«آیا میخواهید شوهرم را از دستم بگیرید و مرا بیوه کنید، سوگند به خدا اگر دست از او برندارید، موی سرم را پریشان میکنم و #گریبان_چاک_مینمایم و کنار قبر پدرم میروم و به درگاه خدا ناله میکنم».
آنگاه فاطمه (س) دست حسن و حسین (ع) را گرفت و از خانه بیرون آمد تا کنار قبر پیامبر (ص) برود.
🔸حضرت علی (ع) از جریان آگاه شد و به سلمان فرمود: برو فاطمه (س) دختر محمّد (ص) را دریاب (گوئی) دو طرف مدینه را مینگرم که بلرزه درآمده و در زمین فرومیروند، سوگند به خدا اگر فاطمه (س) موی خود را پریشان کند و گریبان چاک نماید و کنار قبر پیامبر (ص) برود و به پیشگاه خدا ناله نماید، دیگر مهلتی برای مردم مدینه باقی نمیماند و زمین همهی آنها را در کام خود فرو میبرد.
🔸سلمان با شتاب نزد فاطمه (س) آمد و عرض کرد: «ای دختر محمّد! خداوند پدرت را مایهی رحمت جهانیان قرار داده است، به خانه بازگرد و نفرین مکن».
فاطمه (س) فرمود: ای سلمان، آنها میخواهند علی (ع) را به قتل برسانند، صبرم تمام شده، بگذار کنار قبر پدرم بروم و مویم را پریشان کنم گریبان چاک نمایم، و به درگاه پروردگار بنالم.
🔸سلمان عرض کرد: «من ترس آن دارم، مدینه به لرزه درآید و زمین دهان باز کند و مردم را در خود فروببرد! علی (ع) مرا نزد شما فرستاده است و فرموده که به خانه بازگردی و از نفرین نمودن منصرف شوی».
🔸در این هنگام حضرت زهرا (س) فرمود:
🔹اِذاً اَرْجِعُ وَ اَصْبِرُ وَ اَسْمَعُ لَهُ و اُطِیعُ
🔸: «در این صورت (چون شوهرم فرموده) به خانه بازمیگردم و صبر میکنم، و سخن آن حضرت را میپذیرم و از او اطاعت میکنم».
🔸علّامه طبرسی در کتاب احتجاج نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: وقتی علی (ع) را از خانهاش بیرون آوردند، تمام بانوان بنیهاشم از خانههای خود بیرون آمدند تا نزدیک قبر رسول خدا (ص) رفتند، حضرت فاطمه (س) صدا زد: «پسر عمویم را آزاد کنید، سوگند به خداوندی که محمّد (ص) را به حق مبعوث نمود، اگر او را رها نکنید، مویم را پریشان میکنم، و پیراهن پیامبر (ص) را بر سرم میافکنم، و در درگاه خدا ناله میکنم، ناقهی صالح پیغمبر در پیشگاه خدا، گرامیتر از فرزندان من نیست».
🔸سلمان میگوید: نزدیک فاطمه (س) بودم سوگند به خدا دیدم که پایهی دیوارهای مسجد رسول خدا (ص) از زمین جدا و گشوده میشود، که اگر کسی خواسته باشد میتواند از آن عبور نماید، نزدیک رفتم و عرض کردم «ای بانوی بزرگوار و ای سرور من! خداوند پدرت را مایهی رحمت جهان قرار داد، شما سبب عذاب مردم نشوید، فاطمه (س) از زمین جدا و گشوده میشود، که اگر کسی خواسته باشد میتواند از آن عبور نماید، نزدیک رفتم و عرض کردم «ای بانوی بزرگوار و ای سرور من! خداوند پدرت را مایهی رحمت جهان قرار داد، شما سبب عذاب مردم نشوید، فاطمه (س) به خانهی خود مراجعت نمود، و شکاف مسجد بهم پیوست، بطوری که غبار از پایه مسجد برخاست و در بینی ما رفت.
🔸محدّث بزرگ شیخ کُلینی از امام باقر و امام صادق (ع) نقل میکند که فرمودند: «وقتی که کار آن گروه آن گونه به پیش رفت، فاطمه (س) لباس عمر را گرفت و به طرف زمین کشید و سپس فرمود: سوگند به خدا ای پسر خطاب! اگر من از آن اکراه نداشتم که بلا به بیگناهان برسد، البتّه میدانی که سوگند یاد میکردم و به خدا پناه میبردم و به زودی خداوند خواستهام را اجابت میکرد».
🔸و نیز روایت شده: وقتی که علی (ع) را از خانه بیرون آوردند، فاطمه (س) پیراهن رسول خدا (ص) را بر سرش نهاد، دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفت، و نزد ابوبکر آمد و گفت: «ای ابوبکر مرا با تو چکار، که میخواهی فرزندانم را یتیم کنی و شوهرم را از دستم بگیری؟، سوگند به خدا اگر درست بود، موی سرم را پریشان مینمودم، و به درگاه خدا شیون میکردم».
🔸شخصی از هواداران ابوبکر، به ابوبکر گفت: «شما چه تصمیمی دارید؟ آیا میخواهید همهی مردم به هلاکت برسند؟!» (آنگاه علی (ع) را رها کردند) علی علیهالسلام دست زهرا (س) را گرفت و او را به خانه برد.
🔹و در روایت دیگر آمده امام باقر (ع) فرمود: وَاللَّهِ لَوْ نَشَرتْ شَعْرَها ما تُواطُرّاً «سوگند به خدا، اگر فاطمه (س) مویش را پریشان میکرد، همهی مردم میمردند».
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
✅#بیعت_گرفتن_علی علیه السلام
🔹 چگونگی کشمکش بیعت گرفتن از علی از نگاه #ابن_ابی_الحدید
🔸ابن ابیالحدید عالم معروف اهل تسنّن از کتاب «السّقیفه» جوهری روایت میکند، شعبی نقل کرد که ابوبکر به عمر گفت: «خالد بن ولید» کجاست؟
🔸عمر، خالد را نشان داد، ابوبکر به عمر و خالد گفت: با هم نزد علی (ع) و زبیر بروید و آنها را به اینجا بیاورید.
عمر و خالد به درِ خانهی زهرا (س) آمدند، خالد کنار در ایستاد، و عمر وارد خانه شد، و به زُبیر گفت: این شمشیر چیست که در دست داری؟
🔸زبیر گفت: این شمشیر را آماده کردهام تا با علی (ع) بیعت کنم.
در خانهی جمعی از اصحاب از جمله مقداد و همهی بنیهاشم حضور داشتند، عمر شمشیر را از دست #زبیر ربود، و آن را روی سنگی که در خانه بود کوبید و شکست، سپس دست زبیر را گرفت و بلند کرد و از خانه بیرون آورد، و در بیرون خانه به #خالد گفت: مراقب زبیر باش، خالد زبیر را نگهداشت با توجه به اینکه گروه بسیاری از فرستادگان ابوبکر به عنوان حفاظت خالد و عمر، کنار در خانه اجتماع کرده بودند.
🔸سپس عمر وارد خانهی حضرت علی (ع) شد و به علی (ع) گفت: «برخیز و بیعت کن».
علی (ع) برنخاست و از بیعت امتناع ورزید، عمر دست علی (ع) را گرفت و گفت: برخیز، آن حضرت اطاعت نکرد، سرانجام آن حضرت را به اجبار از خانه بیرون آورد و به خالد سپرد و جمعیّت بسیاری همراه خالد بودند، عمر با همراهان، علی (ع) و زبیر را با اکراه و اجبار به سوی مسجد بردند، 😭مردم از هر سو آمدند و اجتماع کردند و تماشا مینمودند، به طوری که کوچههای مدینه پر از جمعیّت شد.
🔹فاطمه (س) وقتی که این گونه رفتار عمر را مشاهده کرد، با فریاد و فغان به میان جمعیّت آمد، زنهای بنیهاشم و زنهای دیگر، اطراف او را گرفتند، آنگاه فاطمه (س) در کنار در خانه ایستاد و فریاد زد:
🔸«ای ابوبکر! چقدر زود بر اهلبیت پیامبر (ص) یورش بردید و جسارت کردید، سوگند به خدا من دیگر با عمر، سخن نمیگویم تا خداوند را ملاقات کنم».
🔸روایتکننده میگوید: وقتی که علی (ع) و زبیر بعیت کردند، و آن فتنهها و خروشها آرام گرفت، ابوبکر نزد فاطمه (س) رفت و از عمر شفاعت کرد، و از فاطمه (س) خواست که عمر را ببخشد، فاطمه از عمر راضی شد. (!!!)
🔸ابن ابیالحدید (پس از نقل مطلب فوق اظهار نظر کرده و) میگوید: «به نظر من، صحیح این است که فاطمه (س) وقتی که از دنیا رفت، نسبت به ابوبکر و عمر، ناراحت و (خشمگین) بود، و وصیّت کرد که آنها در نماز بر جنازهی او شرکت نکنند، و این پیشآمد، در نزد اصحاب ما از گناهان صغیره بوده و آنها مشمول آمرزش شدهاند (!!) و بهتر این بود که ابوبکر و عمر، به فاطمه (س) احترام کنند، و به مقام ارجمند او توجّه نمایند، ولی آنها از تفرقه و اختلاف، بیم داشتند، و کاری را که به نظرشان صلاحتر بود انجام دادند، آنها در دین و قوّت یقین در جایگاه ارجمندی بودند، و مثل چنین اموری اگر ثابت شود، گناه کبیره نیست، بلکه از گناهان کوچکی است که معیار تولّی و تبرّی (دوستی و دشمنی) نخواهند بود!!».
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
(آیا قضاوت ابن ابیالحدید، صحیح است؟! و میتوان چنان امور را گناه صغیره نامید؟!! قضاوت با شما)
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
✅#فشار_در_دیوار
🔹#فاطمه_بین_فشار_در_و_دیوار
🔸علّامهی مجلسی در کتاب بحار از کتاب «سُلَیم بن قیس هلالی کوفی»، نقل کرده که ابان بن عیّاش از سُلَیم نقل نموده که سلمان و عبداللَّه بن عبّاس گفتند: هنگامی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، هنوز جنازهاش را به خاک نسپرده بودند که مردم پیمان خود را (نسبت به رسول خدا) شکستند و مُرتد شدند، و برخلاف مسیر (تعیین شده از جانب پیامبر) اجتماع کردند، علی (ع) به تجهیز جنازهی رسول خدا (ص) مشغول شد تا اینکه آن را غسل داد و کفن نمود و حنوط کرد و نماز بر آن خواند و آن را در میان قبر گذاشت.
🔸سپس به خانه مراجعت کرد و طبق وصیّت پیامبر (ص) به جمعآوری و تنظیم آیات قرآن پرداخت، و این امور او را از جریانات دیگر بازداشت.
🔸عمر به ابوبکر گفت: «همهی مردم با تو بیعت کردهاند جز این مرد (علی علیهالسلام) و اهلبیت او، شخصی را نزد او بفرست که بیاید و بیعت کند.
🔸ابوبکر، #پسر_عموی_عمر را که #قُنْفُذْ » نام داشت برای این کار انتخاب کرد و به او گفت: نزد علی (ع) برو و بگو: دعوت خلیفه رسول خدا را اجابت کن.
قنفذ چند بار از طرف ابوبکر نزد علی (ع) رفت و پیام ابوبکر را ابلاغ کرد، ولی علی (ع) از آمدن ابوبکر، امتناع ورزید.
🔸عمر خشمگین برخاست و #خالد_بن_ولید و قنفذ را طلبید و به آنها امر کرد تا هیزم و آتش بردارند، آنها از دستور عمر اطاعت کردند، هیزم و آتش برداشتند و همراه عمر کنار در خانهی فاطمه (س) رهسپار شدند، فاطمه (س) پشت در بود، هنوز #شال_عزا (از رحلت پبامبر) بر سرش بود، و از فراق پیامبر (ص) سخت نحیف و ناتوان شده بود، عمر به سر رسیده و در را زد و فریاد برآورد: ای پسر ابوطالب! در را باز کن!
🔸فاطمه (س) فرمود: «ای عمر! ما را به تو چکار، چرا دست از ما برنمیداری؟ با اینکه ما عزادار هستیم؟»
🔹عمر گفت: در را باز کن، وگرنه آن را به روی شما میسوزانم.
🔸فاطمه (س) فرمود: ای عمر! آیا از خدا نمیترسی؟بدون اجازه وارد خانهی من میشوی و به خانهام هجوم میکنی؟
عمر از تصمیم خود منصرف نشد، سپس آتش طلبید و در خانه را به آتش کشید، آنگاه در نیم سوخته را فشار داد، در این هنگام فاطمه (س) با عمر روبرو شد، و فریاد زد: یا اَبَتاهُ یا رَسُولَاللَّهِ: «ای پدر جان ای رسول خدا».
🔸عمر شمشیر را که در نیام بود بلند کرد و به #پهلوی_زهرا (س) زد، فاطمه (س) شیون کشید، عمر این بار تازیانهاش را بلند کرد و بر بازوی حضرت زهرا (س) زد، فاطمه (س) فریاد زد یا اَبَتاه! (ای پدر جان!) در این هنگام حضرت علی (ع) با شتاب آمد و گریبان عمر را گرفت و کشید و او را بر زمین افکند به طوری که بینی و گردن عمر مجروح گردید و تصمیم گرفت که او را بقتل برساند، به یاد وصیّت و #سفارش_رسول_خدا (ص) افتاد که آن حضرت امر به صبر و تحمل و اطاعت کرده بود، فرمود: «ای پسر صحّاک! به خداوندی که محمّد (ص) را به مقام نبوّت، گرامی داشت، اگر وصیّت پیامبر (ص) نبود، البتّه میدانستی که بدون اجازه قدرت بر وارد شدن به خانهی مرا نداشتی».
🔸عمر فریاد میزد و کمک میطلبید، جمعی به یاری او شتافتند و وارد خانه حضرت علی (ع) را کشان کشان به سوی مسجد (برای بیعت) بردند، در این هنگام فاطمه (س) کنار در خانه بود، قنفذ با تازیانه، آن حضرت را مضروب نمود، هنگامی که حضرت زهرا (س) از دنیا رفت آثار آن تازیانه مانند بازوبند در بازوی آن بانوی بزرگ، نمایان بود، سپس همین قنفذ، در خانه را آنچنان فشار داد و گشود، و در راه به پهلوی فاطمه (س) زد که یک دنده از دندههای پهلوی او شکست، و جنین که در رحِم داشت، سقط شد، از آن پس همچنان بستری بود تا اینکه به شهادت رسید.
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
✅#تشکر_از_قنفذ
🔹مؤلّف گوید: نیز از #سُلَیم_بن_قیس نقل شده: که عمر بن خطاب در یکسال نصف حقوق همهی کارگزارانش را به عنوان غرامت (و کمبود بودجه و مالیات) برداشت، ولی حقوق #قنفذ را به طور کامل پرداخت، سُلَیم میگوید به مسجد رسول خدا (ص) رفتم گروهی را دیدم در گوشهای نشستهاند، همهی آنها از بنیهاشم بودند، جز #سلمان و #ابوذر و #مقداد و #محمد_بن_ابیبکر و عمر بن ابیسلمه و قیس بن سعد بن عُباده، در این جلسه، عباس (عموی پیامبر) به علی (ع) گفت:
🔸«چرا عمر مانند همهی کارگزارانش، از حقوق «قُنفذ» چیزی نکاست؟!»
🔸حضرت علی (ع) به اطراف خود نگاه کرد و سپس قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد، آنگاه در پاسخ عباس فرمود:
🔹شَکَّرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَها فاطِمَةَ بِالسَّوْطِ فَماتَتْ وَ فی عَضُدِها اَثَرهُ کَاَنَّهُ الدُّمْلُجْ.
: «حقوق قفنذ را کم نکرد، تا از او تشکّر نماید بخاطر ضربت تازیانهای که او بر فاطمه (س) نواخته بود، که وقتی فاطمه (س) از دنیا رفت، اثر آن تازیانه در بازوی او وجود داشت و همانند بازوبند، نمایان بود».
--------------------------------------------------
📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
🔷 حضرت امام خامنه ای :
🔸مبادا در ایّام فاطمیّه مسائل اختلافافکن مطرح شود/ امروز برادران اهل سنّت در کنار ما در دفاع از حرم اهلبیت میجنگندند و شهید میشوند/ خانوادههایی از شهدای مدافع حرم پیش من آمدند که در بینشان چند خانوادهی سنّی بود.
♦️مشروح خبر در لینک زیر: 👇👇
🔗https://goo.gl/HV5e7V
✅ @hosenih_maghtal
✅#درد_دل_علی علیه السلام
🔹درد دل کردن علی برای #ابن_عباس
🔸#علّامهی_مجلسی (ره) در کتاب #بحار از #کشف_الیقین از ابنعباس (پسر عموی علی علیهالسّلام) نقل میکند که گفت:
🔸من #خشم_علی (ع) را تحت نظر میگرفتم آن هنگام که چیزی را بیاد میآورد، یا از خبری هیجانزده میشد، در یکی از روزها، یکی از پیروانش در شام نامهای برای آن حضرت نوشت، در آن نامه آمده بود که: #عمروعاص، #عتبة بن ابیسفیان، #ولید بن عقبه و #مروان در نزد #معاویه اجتماع کرده و سخن از امیر مؤمنان علی (ع) به میان آورده و از او انتقاد کردهاند، و به زبان مردم انداختهاند که علی (ع) اصحاب پیامبر (ص) را (با کشتار خود) کم میکند، و هر کدام از آنها هر عیبی را که خود به آن سزاوارترند به علی (ع) نسبت دادهاند».
🔹این نامه وقتی به آن حضرت رسیده بود که به سپاه خود فرمان داده بود که به اردوگاه «نُخَیْلَه» بروند، و در آنجا منتظر بمانند تا آن حضرت به آنها بپیوندد (و از آنجا روانهی جبههی #صفّین که جنگ بر ضدّ معاویه بود حرکت نمایند).
امّا اصحاب، سستی کرده وارد کوفه شدند، و علی (ع) را تنها گذاشتند.
این جریان، امیر مؤمنان را بسیار ناراحت کرد، خبر آن منتشر گردید، من وقتی به آن آگاه شدم، شبانه به درِ خانهی امام علی (ع) رفتم، با #قنبر خادم آن حضرت ملاقات نمودم، به او گفتم: خبر امیر مؤمنان چه بوده است؟
🔸قنبر گفت: آن حضرت در خواب است.
ولی آن حضرت سخن قنبر را شنید و فرمود: کیست؟
🔹قنبر گفت: ای امیر مؤمنان! ابنعباس است (یا ابنعباس خودش گفت: من هستم) ابنعباس میگوید: امام اجازهی ورود داد، وارد شدم دیدم آن حضرت در گوشهای از بستر خود نشسته، خود را به جامهای پیچیده است، بسیار ناراحت به نظر میرسید، عرض کردم: «امشب شما را مینگرم در حال خاصّی هستی ای امیر مؤمنان!» (چرا نمیخوابی؟)
🔸فرمود: ای پسر عباس، وای بر تو، چشم در خواب است ولی قلب مشغول است، قلب تو پادشاه سایر اعضاء تو است، وقتی که دل نگران شد، خواب از او ربوده میشود، اکنون که مرا میبینی از اوّل شب تا حال در فکر فرورفتهام، فکر در مورد آنچه که گذشته که چگونه در آغاز (بعد از رحلت پیامبر- (ص)) امّت، پیمان خود را شکستند، و نقض عهد بر آنها (با سوء اختیارشان) مقدّر گردید، رسول خدا (ص) در زمان حیاتش به اصحاب خود امر کرد (آنان که به آنها امر نمود) تا بر من به عنوان امیر مؤمنان سلام کنند (و این جریان در غدیر واقع شد) من بعد از رحلت آن حضرت کوشش داشتم که چنین باشم، ای پسر عباس! من بهترین مردم و نزدیکترین آنها به آنها بعد از رحلت پیامبر (ص) هستم، ولی دلبستگی مردم به دنیا و ریاست، اموری را روی هم آورده که برگشتهاند و دلهایشان را از جانب من برگردانیدهاند، و از من اطاعت نمیکنند.
📚مؤلّف گوید: آن حضرت در این سخن به شکایت از متجاوزین پرداخت، تا گفتارش به اینجا رسید:
🔸ای پسر عباس! اکنون کار من به اینجا رسیده که پسر هند جگرخوار (معاویه) و عمروعاص و عتبه و ولید و مروان و پیروان آنها را با من در یک ردیف قلمداد نمودهاند، بنابراین من تا کی در تردید بسر برم و بنگرم که امر خلافت و وراثت پیامبر (ص) در دنیا به دست چنین کسانی است که خود را رئیس مردم میدانند، و مردم از آنها اطاعت مینمایند، و آن رؤساء از اولیاء خدا عیبجوئی میکنند، و نسبتهای ناروا به دوستان خدا میدهند، و با دروغسازی و کینهتوزی دیرینه، دشمنی خود را نسبت به آنها آشکار میسازند، اصحاب و یاران محمّد (ص) که حافظین و نگهداران اسرار او هستند به خوبی میدانند که عموم دشمنان من، در مخالفت با من از شیطان اطاعت نمودند، و مردم را نسبت به من بیاعتنا کردند، و از هوسهای نفسانی پیروی نموده و آخرت خود را تباه ساختهاند، بینیاز مطلق، خدا است، و اوست توفیق بخش به راه هدایت و درست.
ادامه دارد...
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
--------------------------------------------------
📘#بیت_الاحزان #شیخ_عباس_قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
ادامه...👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
✅#درد_دل_علی علیه السلام
🔹درد دل کردن علی برای #ابن_عباس
🔸ای پسر عبّاس! وای بر کسی که به من ستم کرد و حقّ مرا از من بازداشت، و مقام عظیم مرا از من ربود، آنان کجا بودند آن هنگام که من در کودکی که هنوز نماز بر من واجب نشده بود، با رسول خدا (ص) نماز خواندم، در حالی که آنها ✳️«بتها» را میپرستیدند و از فرمان خدا سرپیچی مینمودند، و افروزندهی آتش دوزخ بودند، پس وقتی که هنگام روی برگرداندن (از کفر) و برتافتن روها نزدیک شد، ✳️از روی اکراه قبول اسلام کردند، ولی باطن آنها آمیخته با #کفر و #نفاق بود، به طمع اینکه نور خدا را خاموش کنند، در انتظار رحلت رسول خدا (ص) بودند، و برای پایان یافتن دعوت آن حضرت دقیقهشماری میکردند، حرص و کینه آنها به جائی رسید که خواستند رسول خدا (ص) را (در مکّه) بکشند، و در «دارالنّدوه» مرکز اجتماع خود برای #قتل_پیامبر (ص) به مشورت پرداختند.
🔹خداوند در این باره (در آیه 54 آلعمران) میفرماید:
🔹وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ، وَاللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ.
🔸: «دشمنان برای نابودی اسلام نقشه کشیدند، و خداوند (نیز) چارهجوئی کرد، و خداوند بهترین چارهجویان است».
و نیز میفرماید:
🔹یُرِیدُونَ اَنْ یَطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَأْبی اللَّهُ اِلّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ.
🔸: «آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران کراهت داشته باشند».
🔸ای پسر عبّاس! پیامبر (ص) در زمان حیات خود، آنان را به وحی خدا دعوت کرد، و به آنها دستور داد که با من مُوالات و دوستی داشته باشند، ✳️شیطان آنها را منحرف ساخت، با همان انگیزهای که با پدر ما حضرت آدم (ع) دشمنی نمود، به آدم (ع) حسادت ورزید، و همین حسد به ولی خدا، او را مطرود درگاه خدا ساخت و تا ابد به لعن الهی گرفتار گشت، حسادت قریش نسبت به من، بخواست خدا هیچگونه زیانی به من نمیرساند:
🔸ای پسر عبّاس! هر کدام از این افراد خواستند رئیس و مُطاع باشند و دنیا به آنها و بستگانشان روکند، هوای نفس و لذّت دلبستگی به دنیا، و پیروی مردم از آنها، آنان را بر آن داشت که حق خدا داد مرا غصب نمایند، ✳️اگر ترس آن نداشتم که ثِقْل اَصْغَر (اهلبیت و عترت پیامبر-ص) را پشت سر اندازند، و درخت علم را قطع نمایند، و شکوفهی دنیا، و ریسمان استوار خدا، و دژ امین الهی و فرزند رسول خدا (ص) را نابود سازند، مرگ و ملاقات با خدا برای من از شربت آبی که تشنه مینوشد، لذیذتر بوده، و شیرینتر از خواب خوابآلود بود، ولی صبر کردم با اینکه اندوه جانکاه در سینهام انباشته شده، و در ذهنم وساوس جایگزین شد.
🔹فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.
🔸: «پس صبر جمیل میکنم، و از خداوند در برابر آنچه شما میگوئید یاری میطلبم» (یوسف- 18).
و از قدیم به پیامبران ظلم شد، و اولیاء خدا کشته شدند، و بزودی کافران میدانند که عاقبت نیک و خانهی آخرت، از آن کیست.
در این هنگام صدای اذان بلند شد و منادی صدا زد: اَلصّلوةُ!.
حضرت علی (ع) فرمود: ای پسر عبّاس!، فراموش مکن، برای من و خودت استغفار کن، خدا ما را کافی است و او نگهبان نیکوئی میباشد، و هیچ قوّت و نیروئی جز قوّت و نیروی خدای بزرگ نیست.
ابنعباس میگوید: از تمام شدن شب و قطع کلام امیر مؤمنان علی (ع) بسیار غمگین گشتم.
😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔😔
--------------------------------------------------
📘#بیت_الاحزان #شیخ_عباس_قمی(ره)
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#حضرت_علی علیه السلام
♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️
🌐📚#حسینیه_مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐
@hosenih_maghtal
🌷آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساكن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی كه از #اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:
در ایامی كه در #سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به #سرداب_مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست.
حالی پیدا كردم و متوجه مقام حضرت #صاحب_الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال #صدایی از پشت سر شنیدم كه به فارسی فرمود: به شیعیان و دوستان بگویید كه خدا را به حق عمه ام #حضرت_زینب علیهاالسلام قسم دهند، كه #فرج مرا #نزدیك گرداند.
📚ستاره ی درخشان شام ص ۳۳۰
📚به نقل از شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج ۱، ص ۲۵۱
آیت الله میرزا احمد سیبویه
✅ @hosenih_maghtal